نویسنده: حمزه واعظی کارشناس ارشد امور اجتماعی

ایام محرم، بهانه ای است برای طرح یکسری مقولات که دایما در ذهن و جان مان و نیز در روش و بینش اجتماعی ما خلجان و جریان دارند. پدیده ی محرم و برخی از جلوه های خرافی ناشی از رفتارهای جمعی و باورهای گروهی آن، مهمترین سوژه ای است که فیسبوک نویسان مارا به جدل و جدال وا می دارد.

این نوع جدل و جدال، به خودی خود یک فرصت درخور تکاپو می باشد، مسأله اما این است که این نوع رویکرد، بیشتر خلاصه می گردد به یک اکتِ روشنفکری و مَدخل فیسبوکی و نه بعنوان یک سوژه یفرهنکی ـ اجتماعی اندیشه برانگیز که به تحقیق، تأمل، تفکر و تدبیر مجالِ ظهور و فرصتِ بلوغ بدهد.
تقلیل این بحث در سطح یک پُست فیسبوکی با چند بیان ِ احساسی و حماسی برعلیه حادثه ی عاشورا و یا بر تقدیس واقعه ی کربلا، موجب گردیده که از طرح، تمیز و تشخیص پدیده ی خرافه بعنوان یک گفتمان فرهنگی ـ اجتماعی عاجز و منحرف شویم. بدین رو، منطقِ بیان و استدلال قلمی اغلب فیسبوک نویسان ما از تبیین و درک سوژه ی محرم بشدت احساسی، نابسنده و گمراه کننده است.

فهمِ این پدیده بسیار راهگشاست که کاریزمای شگرفِ محرم را از یکسو بعنوان مُوَلدِ اصلی و پُردامنه ی آیین ها و نمادهای معنا بخش در ادبیات فلکلوریک، عناصر فرهنگی، کنش های عاطفی، همایش های موزون گروهی، پیوستگی های اجتماعی، روح جمعی، روان فردی و بینش عمومی معتقدانش درک کنیم. از جانب دیگر، دریابیم که بستر نیرومند شکل گیری عناصر خرافی در ذهنیت و رفتارهای اجتماعی، ریشه در تصویر پردازی های رمانتیک، روایت های دراماتیک و نمایشهای تراژیکی دارد که روضه خوان ها، ملایان، مداحان، نهادهای مذهبی، متولیان مساجد و تکیه خانه ها، و گروههای صاحب نفوذ و منفعت اجتماعی درطول دوره های مختلف تاریخی، در فرهنگ و رفتارهای جمعی اشاعه داده اند.
بدین رو، برآیندِ عمده ی چنین رویکردی خلاصه گردیده است به دوعصاره ی نمادین: دریکسو، تخطئه ی سوژه ی محرم بعنوان یک امرِ مطلقا خرافی و در سوی دیگر، تقدیس عاشورا به مثابه یک مدخل مطلقا مقدس.

بسیار مهم و حیاتیست که بدانیم اولا خرافات یک امرِ منحصر به آیین ها و رفتارها و کنش های محرم نیست و دوما این موضوع یک پدیده ی بشدت نیرومند، درونزا، سرایت بخش، تخدیر کننده، دیرزیست و سیال است که می تواند مرزهای نازکی میان جهل و جهش ایجاد کند و حوزه ی فرهنگ و بینش و دانش اجتماعی را دچار چالش و فرسایش سازد. شناخت این مرزها، تشخیص عناصر و تعریف نمادها و جلوه های عینی و مبادی ذهنی خرافه می تواند مارا در امر مبارزه با ابعاد مختلف ساختاری آن در حوزه های اجتماعی، فرهنگی، ذهنی، مذهبی و روان جمعی مجهزتر و آماده تر سازد.
بنابراین، خرافات و مبارزه با خرافات یک ضرورت فرهنگی ـ اجتماعی ولی امری معطوف به چند اصل می باشد:
1. شناخت و تعریف درست از مصداق خرافه است.
2. شناخت و تعریف از "آیین ها"ی قومی، مذهبی و زیست محیطی و تفکیک و تمایز آن از باورها و گزاره های خرافی.
3. نیت و اهلیتِ مبارزه با خرافات.( آیا فردِ مبارزه کننده از توانایی علمی، صداقت عملی و شایستگی فکری ـ نظری لازم برخوردار هست؟)
4. فرم، الگو و زبانِ مبارزه با خرافات.(این که محیط مبارزه در کجا قراردارد؟ کنتکست اجتماعی مبارزه چه شرایط و کنش هایی را ایجاب می کند و بیانی که بعنوان ابزار مبارزه انتخاب می گردد از چه وزن، منطق، ادبیات، فخامت و استحکام و استدلالی برخوردار می باشد؟)
5. برآورد تأثیرات و شعاع نتایج مبارزه در یک فرایند زمانی ـ محیطی.