جنبش تبسم، با یک تراژدی غم انگیز زابل و ذبیح بی رحمانه شکریه تبسم و یارانش رقم خورد. موج عظیم و تاریخی ایجاد کرد. در سطح ملی و جهانی فراگیر شد و توجه تمام عدالت خواهان را به خود معطوف داشت. پایه ها ی استبداد را لرزاند.

 

در این جنبش کسانی، در همان آغاز می خواستند از این موج استفاده کنند و خود را در هرم این جنبش بر خاسته از متن تاریخ، مردم، نیاز زمان و خود آگاهی و خود باوری نسل بیدار بود، قالب کنند، چه این که نتوانستند در هرم این پرامیت بزرگ اجتماعی بالا روند و یا پارادایم و الگوی مبارزه مدنی باشند و نه تنها این توان و ظرفیت را نداشتند؛ بلکه نپخته و نا ورزیده نیز بودند، لذا لغزیدند و زمین خوردند. کسانی هم بودند که سینه در سینه این موج عظیم و اقیانوس برای تخریب و سبوتاژ آن ایستادند و دیدیم آن ها هم استخوان ستون فقرات نفوذ اجتماعی و سیاسی شان برای همیشه شکست و ذلیل شدند.

اما در موج دوم که جنبش روشنایی با خون فرهیختگان و پرچمداران جنبش در چوک دهمزنگ رقم خورد؛ ما نیز این تجربه را داشتیم، که نباید سینه در سینهٔ این موج شکوهمند دهیم. بار دیگر آزموده را به آزمایش بگیریم. بنابراین، ما نباید خون شهدا را نادیده انگاریم. به تعبیر دیگر نباید خود را تحقیر کنیم و چهره جنبش را مخدوش و غبار اندود سازیم. ما وقتی خود را تحقیر می کنیم، که از مدار و منظومه شمسی جنبش روشنایی خارج شویم و بر محور دیگران بچرخیدیم. بسنده است، که خرد مندانه گام گذاریم و از مرکز خویشتن خویش گریز نداشته باشیم. زیرا آنگاه بازگشت به این مدار، بر اساس تجارب های اجتماعی سخت و دشوار است.
کنفرانس مطلوعاتی امروز، نه تنها مورد توجه مردم و خبرگزاری قرار نگرفت که برای عده از اعضای شورای عالی مردمی تحقیر هم بود. پس بهتر بود، از همان روزهای نخست که احساس شکاف و دوگانگی در میان اعضای شور می شد، درنگ می کردیم، معضل داخلی اعضا را بادرایت و هوشیاری حل می کردیم. به عنوان های علمی و رییس احزاب فریب نمی خوردیم زیرا همه زخم خورده و مجروح بودیم. نیش و زهر افعی تروریسم سازمان و تبعیض سیستماتیک را همه مان با جان، گوشت، پوست و استخوان حس می کردیم. باید با خویشتنداری رفتار و کردار مان در شاخص ارزش‌های جمعی وزن و محاسبه می کردیم. به رویکرد کرد جامعه و خرد جمعی احترام می گذاشتیم. بر مرکب تک تاز خود بینی، لجاجت، نفاق و منیت سوار نمی شدیم. و با خود می بودیم و بر محور دیگران نمی چرخیدیم. در خفا بدون مشورت و نظر دیگر یاران روشنایی برای خود جایگاه و مقامی را در منظومه و محور دیگران در نظر نمی گرفتیم. به عبارت روشن تر و به قول چامسکی به «جای پناه بردن به مار غاشیه، به درون خود» می نگریستیم. به دامن کرزی و نبیل و اسپنتا توسل نمی جستیم. مگر کرزی و غنی و استانکزی و...کیستند؟ و آنان برای مردم ما تا حال چه کرده اند؟ اگر می گوییم ما حق انتخاب فردی داریم، که با که ائتلاف کنیم و حزب بسازیم جا داشت صادقانه همچون خانم رضایی از جنبش روشنایی استعفا می دادیم و خیر خویش در پیوستن به دیگران می دیدیم. اما از آدرس جنبش با کسی معامله و در تعامل نمی شدیم. حال ما آن ظرفیت را نداریم که ابن جنبش بزرگ و تاریخی را مصادره کنیم. ما با ید به پرسش هایی که در این راستا مطرح می شود، باید پاسخ روشن و مورد پذرش جامعه مان را در چانته داشته باشیم. مردم بیدار و آگاه در میدان مبارزه حضور دارند، نمونه بارز آن تظاهرات برای حمایت از مردم ارزگان، مالستان، جاغوری و علی پور بود. اما کنفرانس مطبوعاتی دیروز در شأن جنبش روشنایی نبود. ما خود را تحقیر کردیم.

براستی، آیا ما هیچ وقت به فکر و اندیشه کشف امکانات، فرصت ها، زمینه ها و استعداد های درونی جامعه خود بوده ایم؟ آیا تا حال از خود پرسیده ایم که استعداد ها و پتانسیل ها و منابع انسانی، و ابزار کار سیاسی مان در چه چیز و در کجا نهفته است؟ آیا هیچ به توان خود و یاران جنبش روشنایی مان در میدان مبارزه فکر کرده، خود را وزن کرده ایم. اگر وزن کرده ایم و باید به مردم این حق را هم بدهیم که طلایه داران مبارزاتی خویش را برگزینند و یا در گزنش آنان هرکسی را به اندازه ی فهم و درایت سیاسی شان احترام کنند. یعنی اجازه دهیم مردم پیش آهنگان و طلایه داران شان را انتخاب کنند و ما برخی از یاران مان اگر این ظرفیت و استعداد را دارد که در هرم و مخروط افکار عمومی بالا رود و ما باید دست او را گرفته یاری کنیم، نه این که بخواهیم او را زمین زنیم. گیریم تصمیم گرفتیم که همدیگر را یاری کنیم، یا این که توان ما در یک جمع هماهنگ، منظم، خویشتندار، دور اندیش، با استراتژی و هدف دراز مدت است باید در این راه گام برداشته خود را توان مند سازیم. بنابراین، باید ژرف اندیش باشیم.

در فرجام به سؤال هایی در این زمینه، بسنده می کنیم. آیا ما نیاز به وحدت، همدلی، همدردی و هم آهنگی اجتماعی و شورای عالی مردمی نداریم؟ آیا ما به بن بست رسیده ایم ؟ و آیا ما نمی توانیم به توان همدیگر خود را دوباره سازماندهی کنیم؟ یا می توانیم؛ اما گرایش های ما، وابستگی های ما تعلق خاطرهای ما، ما را نا بینا و کور و کر کرده است، همدیگر را تحمل نمی توانیم. نگارنده به همه طلایه داران جنبش روشنایی احترام گذاشته و می گذارم اما امیدواریم که فرهیختگان جنبش روشنایی، به ویژه آنانی که به جریان «محور ملی» پیوسته اند. به پرسش های که گفته آمد پاسخ خردمندانه ارائه نمایند. ما فکر می کنیم اگر دوستان ما با مردم خود روشن، شفاف و با صراحت و صداقت پاسخ ندهند، نه تنها قمار سیاسی را باخته اند، که خود را توهین نیز کرده اند؛ زیرا جنبش روشنایی تعلق به اشخاص نداشته و ندارد و متعلق به فرد فرد مردم تمام عدالت خواهان معاصر است، مردمی که در زابل، اوتقول، ناهور، قرباغ، مالستان، بهسود، غور، هرات، شمال، قندوز و کابل و ...میدان روشنایی و مدرسه موعود و توانایی و تا آزادی علیپور خون داده اند و مردم به هیچ کسی اجازه نخواهند داد که جنبش روشنایی و تاریخی شان را در بازار سیاه کسانی به حراج بگذارند و یا در بازار سیاه تکت های انتخابات ریاست جمهوری پیشرو معامله شود. جنبش روشنایی پویا و فعال زنده خواهدبود؛ زیرا که جنبش بر محور افراد ظهور نکرده است؛ بلکه برمبنا و محور عدالت اجتماعی، انصاف رواداری، انکشاف متوازن و اصول دموکراتیک و انسانی به وجود آمده و ادامه خواهد داشت. جنبش روشنایی متعلق به فرد، دسته و گروه خاص نیست، متعلق به کل جامعه عدالت خواهان ملی و جهان است.

و ما علینا الاالبلاغ