دولت دولتیار

من هر چند نظرم را درباره دانشنامه تقريبا ده روز پيش در يك مصاحبه مشترك با استاد كاظم يزداني با شبكه هزاره ورلد ابراز كرده بودم اما اكنون با درنظرداشت مرور بر تمام نقد ها و پاسخ شوراي علميِ دانشنامه تذكر چند نكته ناگفته و برجسته (به زعم خودم) را در شرايط فعلي بجا مي دانم.
 

يكم. با وجود چند اشتباه جزئي-محتوايي اما دانشنامه در كليت خود نه تنها قابل دفاع است كه يك دستاورد بزرگ علمي-فرهنگي و تاريخي به شمار مي
رود. صرف نظر از هياهو ها و حتي دشنام هاي شبه نقد اما بعضي از نقدها درباره دانشنامه ماهيت موضوعي، دروني داشته و از منطق نقد برخوردار مي باشند. ولي همين نقد ها هم معطوف به يك جزء و ناديده گرفتن ربط منطقي آن با كليت دانشنامه است.
 
همه مي دانيم كه دانشنامه نويسي هم به مثابه يك حوزه علمي ميان رشته ي و هم به مثابه ماهيت جامعيت، فشردگي و عموميت آن بيش از ساير حوزه هاي علمي با پيش فرض هاي مناسبات قدرت چه در وجه سلبي و چه در وجه ايجابي مرتبط است. از اين منظر بايد به بستري توجه كرد كه دانشنامه هزاره در زمينه آن توليد شده تا زمانه آن را بشناساند. تنها با فهم بستر تاريخي-سياسي و تاريخي-فرهنگي چنين زمينه ي است كه اهميت دانشنامه هزاره درك مي شود و وانگهي ما مي فهميم كه دانشنامه ناظر به چه امر بزرگ، مسائل و حقايق است. بستر اساسي و علت اصلي نوشتن دانشنامه هزاره بحران آگاهي و فرهنگي مستمر در جامعه افغانستان است كه با بحران سياسي اين كشور منطبق است. اين بحران ريشه در آگاهي مخدوش و روايت معيوب از گذشته تمدني و تاريخي ما دارد كه قدرت سياسي پيش فرض ها و زمينه آن را بوجود آورده است. بحران آگاهي لزوما به بحران هويت نيز مي انجامد زيرا در جامعه قومي افغانستان كه ستم و تبعيض قومي در آن ريشه هاي متافزيكي-تاريخي قدرت مند دارد اساسا آگاهيِ تاريخي-رسمي، حقيقت را در كليت خود تحريف كرده و "سخن قدرت" را به مثابه تماميتي كه سوژه و حقيقت در آن محو مي شود به مثابه نظام دانايي معرفي كرده است. بنابراين آگاهي موجود آگاهي خود ما نبوده و حافظه تاريخي ما نيز مربوط به خود ما نيست. پس واقعيت هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و ساختاري جامعه افغانستان كه در نتيجه چنين آگاهي ساخته شده است برضد ما و در راستاي نفي و حقير سازي ما عمل نموده و باز آفريده مي شود.
 
دانشنامه هزاره به مثابه يك حاشيه منتقد بر متن تاريخي-رسمي و در جهت بازپردازيِ حقايق كتمان شده و تحقير شده بخشي از حوزه تمدني جغرافياي ما و در راستاي بازسازيِ نشانه هاي تاريخي-فرهنگي و اجتماعي-سياسيِ جامعه ما توليد شده است. زيرا با انگيزه خود فهمي از طريق تأمل در خود آغاز يافته است. بنظر مي رسد براي غلبه بر بحرانِ آگاهي و روايت دولتي از تاريخ، جامعه و فرهنگ و پاسخ علمي بر دانشنامه نويسي غير علمي، توهين كننده و حذف محورِ دولتي، دانشنامه نويسيِ خود آگاهانه و علمي مانند دانشنامه هزاره ضرور و اجتناب ناپذير باشد. از اين منظر كلان به نظرم دانشنامه هزاره يك دستاورد تاريخي و يك اثر علمي-فرهنگي بزرگ است كه شايسته حمايت و ارج گذاري همه اقشار جامعه است. دانشنامه هزاره را بايد در بستر اصلي آن سنجش كرد و اهميت آن را در كليت حقيقت و تماميت جامعه دچار بحران ما بايد فهميد.

دوم. بعضي از نقد ها درباره دانشنامه مبتني بر نگاه كمال گرايانه است. اين نگاه از بنياد خطاء و نادرست است كه براي نوشتن يك دانشنامه عميق درباره هزاره بايد تا زماني انتظار كشيد كه آنقدر ظرفيتي فكري و علمي در جامعه پديدار شود تا بتواند جايگاه و نسبت هزاره ها را با وجوه تمدني منطقه چون زبان و ادبيات فارسي، تجربه هاي سياسي و تحولات كلامي و معرفتي در تاريخ پيشا ناسيوناليستي مشخص كند. اين نگاه در تقابل با ماهيت انباشتي و تدريجيِ رشد و تحول علم و حتي در تضاد با واقعيت رشدِ تدريجيِ ظرفيت علمي جامعه است. اگر قرار باشد چنين چيزي هم رخ دهد بايستي با تجربه و آزمون عملي همراه باشد. دست بسته نشستن و منتظر وضعيت كمال مطلوب ماندن تا در آن وضعيت بتوان دانشنامه ي با آن عمق محتوايي توليد كرد هم از نظر منطق علمي و هم از منظر رسالت اصلاح گري و پراكسيس اجتماعي نادرست است. زيرا از ظرفيت موجود در عمل بايد استفاده شود تا فرايند آزمون و خطاء و قوه تعقل اجتماعي براي انديشيدن به سرنوشت جمعي فعال گردد. تنها با جديت در انديشيدن و قاطعيت در عمل كردن است كه مي توان ظرفيت ها را وسيع تر و آگاهي را عمق بخشيد. نگاه كمال گرايانه نه تنها محافظه كارانه بوده كه خنثي كننده نيز مي باشد.

سوم. تحليل روان شناختي در تيپولوژيِ نقدها.
در اينجا بايد تذكر دهم كه بعضي نقدها بيشتر انگيزه هاي روان شناختي منتقدين را نشان مي دهد تا پيوستگي عينيت و ذهنيتي آنها را. اين موضوع نياز به يك تحليل روان شناختي از جامعه تحت ستم دارد. در يك تحليل كلي مي توان ادعا كرد كه روشنفكران جامعه ستمديده و پراكنده بيشتر از مردم عادي دچار عقده، اختلال و روان پريشي ذهني و رفتاري مي شوند. از اينرو يك عده هر دستاورد مربوط به گروه خود را با ديده شك و حقارت مي نگرد. مطالعات روان شناسي اجتماعي نشان داده است كه گرايش خود-طلبكاري و غير- بدهكاري در ميان ستمديده ها در روابط اجتماعي آنها بسيار قوي است. از اينرو افرادي از جامعه و يا گروه هاي ستمديده در هر موقعيت ممتاز اجتماعي(ثروت، معرفت، قدرت و...) كه مي رسند، خود را استثنايي و طلب كار پنداشته و حضور خود را معيار تلقي مي كنند. اين امر در مورد نقد يك عده در باره دانشنامه هزاره نيز صادق است. از نظر اين جماعت چون خودشان در دانشنامه حضور ندارند پس دانشنامه هم لزوما بايد بي ارزش و فاقد اعتبار باشد!.

چهارم. ياد آوري چند اشتباه در دانشنامه.
 
دو خطاء در مدخل اسطوره شكسته؛
الف. هر چند بخش عمده سر و صداها درباره دانشنامه در همين مدخل ريشه دارد اما هنوز هيچ كسي به فقدان يك اصل روش تحقيقي (نه روش شناسي)در اين مدخل اشاره نكرده است. نويسنده اين مدخل مطالبي از كتاب اسطوره شكسته را به شكل نقل قول غير مستقيم و بدون رعايت علامت نوشتاري آن („“) طوري در متن ذكر كرده است كه با تحليل ارزشي خود نويسنده يكسان شده است. آنجايي كه از پاسخ متناسب و .... ياد مي كند دقيقا دارد در مورد اين كتاب ارزش گذاري كرده و بي طرفي را كنار مي گذارد. نويسنده مي توانست نقل قول را به شكل مستقيم و با رعايت علامت نوشتاري آن بنويسد تا خواننده ميان متن اسطوره شكسته و زبان نويسنده براحتي تمايز گذارد. بايد تذكر دهم كه رعايت اين نكته جزيي در روش تحقيق علمي اهميت كليدي دارد. در دانشگاه هاي كشورهاي غربي اگر اين اصل در نوشتن تزس دوره تحصيلي ماستري و دكتري رعايت نشود، تزس قطعا رد مي شود.
 
ب. اما اين كه چرا اسطوره شكسته به دليل فقدان ارجاع علمي معتبر در آن باز هم منبع قرار گرفته است، احتمالا بخاطر خلط منبع و واقعيت بوده است كه بسادگي در چاپ بعدي قابل اصلاح است. و منطق علمي هم حكم مي كند كه اين خطاء هاي جزيي ولي مهم در چاپ هاي بعدي اصلاح شود. درباره يك نكته جنجالي ديگر در اين مدخل بايستي بگويم كه درج نشدن شهيد در جلوي نام استاد مزاري نشانگر بي طرفي و پرهيز از ادبيات حماسي در دانشنامه است كه اين هرگز به معناي بي احترامي به استاد شهيد نيست. يك متن علمي بايد ساده، بي آلايش و غير ارزشي باشد.

اساسا دانشنامه براي گسترش دادن آگاهي سكولار و انسجام بخشي به آن است. از اين منظر دانشنامه هزاره با توجه به فضاي ملتهب ايدئولوژيكي و ديني افغانستان يك گام مثبت بسوي بسط ادبيات علمي و سكولار در جامعه است.

ج. دانشنامه با شورشي خطاب كردن نزاع هاي ضد قدرت از سوي ميران محلي، عملا بار ارزشي بخود مي گيرد. شورشي برساخته قدرت هاي دولتي است كه دولت ها براي سركوب مخالفين شان از معناي منفي-ارزشي آن بهره مي گيرند. هرچند در اين مورد منتقدين به قدر كافي پرداخته اند و لزومي ندارد در اينجا دوباره تكرار شود اما در اينجا بايد تذكر دهم كه پيش از اين كه منتقدين به اين مسئله بپردازند، من اين مسئله را به قبلا به صورت شفاهي با دكتر واعظي و آقاي شفايي از اعضاء شوراي علمي دانشنامه مطرح كرده بودم و براي مستدل تر ساختن اين موضوع به فيصله دادگاه عالي اتريش در باره دعوي ميان دو انجمن فرهنگي كرد و ترك در مورد شورشي خطاب كردن كردها از سوي ترك ها اشاره نمودم كه كلمه شورشي را داراي معناي ارزشي و نادرست دانسته بود.

هر چند دانشنامه هزاره بلحاظ روش ماهيت ميان رشته ي خود را با تلفيق موفقانه روش هاي گوناگونِ هر حوزه علمي حفظ كرده است اما در مواردي روش مشاركتي به عنوان تجربه همزيسته براي مشاهده واقعيت و در راستاي هم نوايي با كنشگران اجتماعي و تفهم آن دچار خلل و نقص شده است. مثلا در چند مدخل نويسنده از طريق تلفن و پيام به گرد آوري اطلاعات اقدام نموده است كه البته با درنظرداشت ملاحظات امنيتي و محدوديت هاي مالي و انساني قابل درك بنظر مي رسد اما در آينده بايد به آن بطور جدي توجه كرد.

نكته پاياني؛ اهميتِ تداوم و ضرورتِ حمايت از دانشنامه.
از آنجايي كه دانشنامه هزاره داراي محتواي بين رشته ي در حوزه هاي مردم شناسي، جامعه شناسي، فرهنگ شناسي، اقتصاد و سياست درباره بخشي از جمعيت و جغرافياي افغانستان است نه تنها ادبيات افغانستان شناسي را غني تر مي سازد كه در غلبه بر بحران آگاهي و در نتيجه بر بحران سياسي تأثير مثبت و غير قابل انكار خواهد داشت. اين همان كاركرد ضمني و ارزشي يك اثر علمي در زمينه فرهنگ سازيِ دموكراتيك، سكولار و انسان گرا است كه در جامعه قومي بامناسبات غير دموكراتيك افغانستان يك ضرورت حياتي مي باشد.

ممكن است دانشنامه در معرفي مدخل هاي كه مستلزم آگاهيِ فلسفي و كلاميِ عميق و يا مطالعات جامعه شناسي و تاريخيِ وسيع است، تناسب و كيفيت لازم را نداشته باشد اما فراموش نكنيم اين دانشنامه در بستر فرهنگي و ذهني افغانستان توليد شده است نه در كشورهاي توسعه يافته و توليد كننده علم و انديشه. اگر كيفيت دانشنامه نويسي رسمي افغانستان را معيار قرار دهيم دانشنامه هزاره در اين ميان با رعايت اصول و روش علمي بي نظير و بي رقيب است. از لحاظ فرم و ويرايش هم اين دانشنامه بطور فوق العاده بي نقص است. كاستي هاي جزيي-محتواي دانشنامه بنظرم در مقايسه با كيفيت كلي آن طبيعي و ناچيز است. بياد داشته باشيم كه دانشنامه عمومي فرانسه ١٤ سال طول كشيد و دانشنامه خلق چين ١٨ سال را در برگرفت. در نهايت هردو مورد انتقاد جدي قرار گرفته و دست اندركاران هر دو دانشنامه به ضعف هاي خود اعتراف كردند اما هم در فرانسه و هم در چين دانشنامه در كليت خود مورد حمايت و استقبال جامعه قرار گرفت. جامعه فرهنگي ما هم با نقد هاي روشمند و با حمايت هدفمند خود اين دانشنامه را پر و بال داده و به سرانجام رساند نه اينكه فقط كمر به تخريب آن ببندند. در كل و با در نظرداشت دلايل گفته شده و با توجه به محدوديت ها مي توان گفت كه دانشنامه هزاره يك دستاورد علمي، يك سرمايه تاريخي و يك پديده فرهنگيِ فاخر است كه رسالت روشنگري و مسئوليت تاريخي و شهروندي همه اقشار و گروه هاي اجتماعي حكم مي كند از اين دستاورد استقبال نموده و از آن بطور جدي حمايت نمايند.

در پايان شايسته مي دانم كه پيشنهاد مهم ذيل را ياد آوري كنم. براي اين كه در آينده هم به غناي غناي علمي و هم به عمق محتوايي دانشنامه هزاره افزوده شود و هم اين كه دانشنامه از اعتبار و وزن بايسته و مطلوب علمي در سطح منطقه و جهان برخوردار شود بايد از تمام نيروهاي متخصص و از همه ظرفيت و منابع انساني جامعه در تدوين، اصلاح و تكميل جلدهاي بعدي آن استفاده شود. من در اروپا چهره هاي علمي جدي و نخبه ي مي شناسم كه مطمئن استم در عميق تر ساختن و پر بار تر كردن دانشنامه تأثير و نقش تعيين كننده ي خواهند داشت، بدون آن كه توانايي، دانايي، شايستگي و راست كاري اعضاء شوراي علمي فعلي دانشنامه بويژه چند چهره فرهيخته ي را كه من شخصا از نزديك مي شناسم ناديده گرفته باشم. خوب است كه در ختم اين يادداشت از زحمات و تلاش هاي ارزشمند اين فرهيختگان قدرداني نموده و براي شان درخشندگي، پايندگي و كاميابي بيشتر آرزو كنم.