عبدالله یاوری


قسمت دوم: ... گفتيم وضعيت استراليا با كانادا، آمريكا و اروپا فرق ميكند: اينجا هزاره ها به شيوه سنتئى چانده و انداز طايفه اى گردهم جمع اند و در حلقه هاى كوچك و بزرك، براساس بافت هاى قومى و آغيلى قريه هاى افغانستان باهم زندگى ميكنند، محيط كارى شان هم بيشتر جدا از ديگران و منحصر به خودشان است.

عبدالله یاروری

هزاره‌ها به تناسب ساير اتنيك ها و فرهنگ‌هاى كه در آستراليا زندگى مي‌كنند، مثلاً: چينايى ها، ويتنامى ها، عربها، تركها، هندى ها و غيره ... جمعيت خيلى كمى اند.
اما، متاسفانه ميزان نابساماني‌هاى اجتماعى، اختلافات فاميلى، خودكشى، قتلهاى مشكوك، كشته شدن زن توسط شوهر و بزهكاری‌هاى اجتماعى نسبت به جمعيت شان، در درون شان زياد است. دركنار علل و عوامل مختلف و متعددى كه وجود دارد، يكى از مواردى كه در خلق اين وضعيت اسفبار تاثير گذار است، تفاوت فرهنگى، اخلاقى و ارزش ها ميان جامعه بسته ى كه هزاره ها أز آنجا آمده اند (دهات أفغانستان و كويته پاكستان) با جامعه باز، ميزبان [کشور دوم شان] است. درهمين مورد تحت عنوان: دياسپوراى هزاره در برزخ سنت و مدرنيته در چند قسمت مطلبى خواهم نوشت.

فرناز سیفی

هلن کلر نویسنده‌ای بود نابینا و ناشنوا و به‌رغم دشواری‌های بسیار توانست خواندن، نوشتن و صحبت کردن بیاموزد، بنویسد و به نمادی از اراده تبدیل شد. این روایت غالب از هلن کلر است. اما او تا زمانی که زنده بود سعی داشت با این تصویر تک‌بعدی و «اسطوره‌ی موفقیت شخصی» که رسانه‌ها از او می‌ساختند، مبارزه کند.

در کتاب‌های درسی مدارس بسیاری از ایالات متحده‌ی آمریکا گرفته تا عراق، قصه‌ی زندگی هلن کلر چندین صفحه را به خود اختصاص داده است. از دیوارهای کافه‌های شهرهای بزرگ آمریکای شمالی گرفته تا دیوارنوشته‌های اطراف ایستگاه‌های قطار در شهرهای کوچک اروپایی، نقل‌قول‌هایی از هلن کلر نقش بسته است. نقل‌قول‌هایی که اغلب محورش همان «خواستن، توانستنِ» معروفِ خودمان است یا همان «نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود.» این روزها حتی در آن دسته از کانال‌های تلگرام ایرانی هم که پر است از نقل‌قول‌های راست و دروغ که به «بزرگان» منسوب می‌شود، جملات راست و دروغی از هلن کلر نقل قول می‌شود.

بنیاد خیریه هزاره‌های آمریکا

ایندی پندنت در مقاله ای تحت عنوان:


«به زیارت اربعین حسینی و پیاده روی میلیونها زائر به سوی کربلای معلی، در این مقاله به شرح و چرایی این پیاده روی عظیم پرداخته شده است و گوشه هایی از این شور حسینی در این مقاله به اطلاع مردم رسانده شده است . مراسم اربعین در این مقاله یک مراسم منحصر به فرد در مقایسه با تجمع های مختلف در سراسر دنیا معرفی شده است و جمعیت زائران را پنج برابر زائران حج می‌خواند. در ادامه این مقاله به ویژگی های خاص زیارت اربعین حسینی از جمله برگزاری آن در موقعیت های خطرناک و تهدیدات مختلف، شرکت کردن سایر ادیان و مذاهب در آن و همچنین نحوه‌ی میزبانی بی مانندی از شرکت کننده گان در این مراسم بیان شده است.»

از آنجایی که شعور سیاسی و خود آگاهی اجتماعی و سطح دانش فرهنگی جامعه هزاره رشد کرده است، جای هیچ تردید و شکی نیست. وقتی یک پیر زن معلول در شهر باستانی بامیان با عصا به طرف صندوق های رأی می رود، یا پیر زنی دیگر در شهر کابل، که در صف رأی دادن فریاد می زند:« ما را شقه شقه نکنید، هزاره، تاجیک، پشتون و ازبیک همه با هم برادرند.» و از فقر، از نا امنی و نفاق اجتماعی بیزاری می جوید، یا خانمی که خشمگین شده، می گوید: چرا مراکز رأیدهی را خود تان به جای نشر پوسترها مدیریت نمی کنید، همه و همه نمایانگر ارادهٔ جمعی مردم برای تغییر بنیادی در ساختار سیاسی است. به تعبیر دیگر مردم خواهان، تغییر امر سیاسی در پروسه قانون و حقوق شهروندی است.

قُقنوس

1) فوکو در Discourse and Truth می‌گوید یونانیان اغوا (seduce) را به‌مراتب جنایت‌بارتر از تجاوز (rape) تلقّی می‌کردند. دوّمی زمانی است که فرد با خشونت و قدرت فیزیکی- فرضاً تجاوز زئوس بر کرئوسا- مورد تجاوز قرار می‌گیرد؛ به‌رغم آن‌که در بطن این حالت اراده‌ی نفی‌کننده‌ی طرف همچنان فعّال باقی می‌ماند. اغوا اما در جایی تحقق می‌یابد که شخص توانایی‌های روحی، اجتماعی و عقلیِ خویش را برای فریب کسی به‌کار می‌اندازد. در اولی هم جسم و هم آگاهی و اراده‌ی کسی به دام می‌افتد، در دوّمی ولی تنها جسم گرفتار می‌شود. مشابه این قضیه را در فایدروس (239d) افلاطون می‌بینیم: او می‌گوید "متملّق" کسی است که برای اغوای دیگران از هر رنگ و شکلی برای رسیدن به خواسته‌اش تقلّا می‌کند. بستر هردو قضیه مسأله‌ی گفتن دلیرانه و صادقانه‌ی حقیقت است. اما سوژه‌ی حقیقت در اغوا ناممکن می‌شود.

۱۲ میزان ۱۳۹۵

 اطلاعات روز

عبدالله وطندار

«خانه‌ی بزرگی در کابل برایش فراهم کرده بود که در آن مهمانی‌های بسیاری ترتیب می‌داد. این مهمانی‌ها، شامل الکل، مواد مخدر، رقاصه‌ها و فاحشه‌ها هم می‌شد… جنرال برای به‌دست آوردن عشق و محبت یکی از آوازخوانان پیشتاز، با وزیر داخله نیز رقابت می‌کرد. در لویه‌جرگه‌ی ۱۹۸۷ که قانون اساسی جدیدی را تصویب کرد، تلاش کرد که با بادیگاردهای مسلحش، وارد جرگه شود. این کارش به یک درگیری تمام‌عیار مسلحانه انجامید و او زخمی شد. بعدها تلاش کرد که دوباره، به مجاهدین بپیوندد، اما آی‌اس‌آی شرایطش را رد کرد. پس دادن دو میرسیدیس بنز که قبلا از او گرفته بودند، یکی از این شرایط بود.» 

محمد رفیق رجا

زمان سخنرانی محقق ، بر ضد دادخواهی مردم , مردم که جنازه "تبسم" را بر شانه هایش حمل می کردند، فکر می کردیم در جامعه ما نسل نخبه وجدی شکل گرفته است.مردم ما بیداری سیاسی دارد. به دلیل ستم تاریخی ودها عوامل دیگر، چنین انتظار می رفت. در جنبش تبسم ، سخنرانی محقق را در حال که در جای بادی گارد اشرف غنی ایستاده بود، که از ارگ مستقیمن پخش می شد، می شنیدم؛ آنچه او گفت همه می دانند.

شما نمی‌توانید یک احمق مثل محمد بن سلمان را اصلاح کنید که دست به این جنایت بزرگ زد. من به عنوان یک شهروند آمریکا منزجر می‌شوم که ترامپ و پمپئو در حال سرپوش گذاشتن بر جنایت ترسناک سعودی ها هستند.

توماس فریدمن
نیویورک‌تایمز

برگردان اکبرگنجی

«ما در ماجرای جمال خاشقجی دارای منفعت ملی هستیم.» من سه فکر درباره ماجرای جمال خاشقجی دارم:

اول، نمی‌توانم تصویر مردی را درک کنم که تنها می‌خواست شاهد اصلاحات در دولتش به شکلی فراگیر و شفاف باشد؛ اما در گوشه تاریک کنسولگری عربستان در استانبول به دست یک تیم ترور ۱۵ نفره که گزارش شده، اره برقی داشتند، کشته شد. بزدلی و انحراف اخلاقی در این عمل انزجارآور است.

جمال‌احمد خاشقجی

 

یکی از کارنامه‌های روزنامه نگار منتقد سعودی جمال خاشقجی در دوره روزنامه‌نگاری‌اش، سفرهای متعددبه افغانستان و پوشش جنگ مجاهدین با ارتش سرخ بود. ازوی مقاله های زیادی در مورد جنگ افغانستان در روزنامه های مختلف به نشر رسیده که یکی از آنها را مرور می کنیم.

اسمش «جمال احمد» و از خاندان مشهور «خاشقجی» در مدینه بود. او که در دهه هشتاد و نود قرن گذشته میلادی، کارش را با روزنامه‌نگاری شروع کرده بود، به تدریج به یک کارشناس مسائل سیاسی و سیاستمدار و بعداً به یک منتقد سرسخت دولت سعودی تبدیل شد.


خاشقجی شصت‌ساله، که زمانی سردبیر یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب عربستان به نام «الوطن» بود، به عنوان روزنامه‌نگار نزدیک به محافل قدرت در ریاض و مشاور دولت عربستان یاد می‌شد؛ اما با به قدرت رسیدن [محمد] بن سلمان حتی ماندن در عربستان برایش دشوار شد.