سخنرانی رویش به مناسبت پنجاهمین سالیاد علامه سید اسماعیل بلخی نه تنها، در رسانه ها، در افغانستان و به ویژه جامعه هـزاره و کسانی که با دیدگاه سنتی به مذهب تشیع نگاه می کنند، واکنش‌ها و انتقاد هایی را پدید آورده است؛ بلکه به نظر برخی از سیاست گزاران و مبارزان جهادی، وقتی که رویش می گوید: «بلخی؛ تئوری پرداز خشونت» است، از این سخن مفهومی در اذهان عامه تداعی می شود که او خط بطلان برگذشته‌ی مبارزاتی و جهادی آنان می کشد و آنان را خشونت پرور می خواند، نه خشونت پرهیز. پی‌‌‌آیند این نظریه، مشروعیت سیاسی آنان را در جامعه تشیع زیر سؤال برده و جایگاه شان را در آینده متزلزل می سازد، به تعبیری آب در خانه موران افتاده است.
البته گفتمان خشونت و خشونت پرهیزی، امری جدید و تولید فکرتازه ای نیست؛ که در ادبیات و اندیشه حقوق بشر نبوده باشد؛ بلکه پیشینه تاریخی طولانی داشته است، اما تعـریف روشن، تاهنوز از خشونت، ترور، تروریسم بین المللی و تروریسم دولتی که جامع و همه پذیر باشد، ارائه نشده و یا شده، دارای ابهام و قابل تفسیر و توجیه بوده است. حتی در تعیین مصداق واژه‌ی خشونت میان اندیشمندان اختلاف های فراوانی و جود داشته است. وقتی  به ژرفای این اختلاف ها و بی توجهی اندیشمندان، پی می بریم و برای ما روشن می شود که نظرها و جستارهای دانشمندان در رابطه با تعریف و مصداق خشونت نگاه می کنیم و می بینیم که دیگاه ها و نگاه ها و تعریف ها متفاوت و مختلف اند. برخی خشونت را منحصر به آسیب رسانی بدنی می دانند و جمعی دیگر، این تعریف را ناتمام و ناقص می پندارند و آسیب رسانی روانی را نیز بر آن می افزایند. و شماری دیگر، هر دو نظریه را ناقص می دانند و  مصداق دیگری را بر آن علاوه می کند.
بنابراین، آنچه می توان در این راستا گفت، این است: خشونت و خشونت ورزی و خشونت پرهیزی همزاد آدمیان و در دراز نای تاریخ و اسطورهای تاریخی از زمان هابل و قابل بوده است که از آن زمان به این، سو به شیوه های گوناگون و با عوامل مختلف وجود داشته است و آدمیان علیه همدیگر اعمال کرده اند، قتل، کشتار و حتی به نسل کشی و نسل زدایی همدیگر پرداخته اند. این عوامل را می توان گفت: مذهبی، نژادی، سیاسی، اقتصادی و جنسیتی بود اند. قابل در تاریخ و اسطوره های تاریخی، نماد خشونت در آموزه‌های مذهبی به ویژه در ادیان ابراهیمی بوده است و هابیل نماد خشونت پرهیزی. قابل پیروز میدان مبارزه است و هابیل در مبارزه درمانده و شکست خورده. آنچه گفته آمدیم، از منظر تاریخی نمی توان بلخی را از بنیان گذاران تئوری خشونت، در افغانستان دانست، بلکه ریشه و تفگر بنیاد گرایی و یا احیای دینی را سید جمال الدین بنیان گذاری نمود و پیروان جریان سلیفیه و اخوان المسلمین آن را عملی کردند. در واقع، ریشه و منشأ تئوری خشونت، ترور، و کشتار، مطلق نگری و جزم اندیشی در اندیشه اسلام سیاسی است، حق مطلق و باطل مطلق در تفکر اسلام سیاسی، در جنگ دایمی اند. شیطان و خدا میدان دار اند. بهشت و جهنم فرجام و میعاد گاه. اما روژه گارودی تلاش می کند نسبیت را در تفکر سلیفیه برجسته سازد، این فرقه  قدرت را آز آن خداوند می دانند و خلیفه و یا امیرالمؤمنین شریعت را در جامعه تطبیق می کند و شریعت پویا و دینامیک نیست، اما گارودی و قتی که عوامل درونی پیروزی مسلمانان صدر اسلام را بررسی می کند می نویسد: «عوامل درونی این پیروزی عبارت بود از : نخست، مفهوم متعالی توحید که هر نوع قدرت را در برابر خداوند نسبی می دانست، و چنان که دیدیم، برابری و برادری در میان همه‌ی مردم بر قرار می کرد و عامل و انگیز‌ه‌ی رهایی  از هر گونه ظلم و استبداد سیاسی و اقتصادی و مذهبی می گردید». در حالی عکس این قرائت و برداشت را داعش، طالب و القاعده دارند.  ما در میدان عمل به چشم سر می بینیم که جزم گرایی و مطلق نگری خود را در جنگ های عراق، سوریه و افغانستان برحسته تر نشان می دهد، تا نظریه نسبیت و گرایش های حقوق بشری و انسانی. و مبنای انتحار همین رویکرد مطلق اندیشی است دیدگاه حق مطلق و باطل مطلق  و سیاهی سیاه دیدن و یا سفیدی سفید دیدن گمراه کنند و خشونت آفرین است. به تعبیر دگر هـر که ما نیست و از مانیست و کرامت انسانی او نیز مورد احترام نیست، نجس العین است و کشتن اش واجب.
در تاریخ معاصر سیاسی افغانستان، خشونت سیاسی و مذهبی تاجای نهادینه شده است، زیر مطلق اندیشی و جزم گرایی از هنجارهای اجتماعی به شمار می رود. زمانی خشونت اسلام سیاسی به طور برجسته، در تاریخ افغانستان، خود را نشان می دهد که علمای اهل سنت، به دستور عبدالرحمن خان فتوای قتل عام هزاره ها را به عنوان شیعه و رافضی، صادر کردند. اما اگر دفت کنیم، چنین به نظر می رسد که انگیزه و عوامل خشونت سیاسی و نسل کشی در تاریخ افغانستان، ریشه های نژادی و قبیله ای داشته و مذهب و دین توجیه گننده‌ی خشونت بوده است.
اما اگر به جهان تشیع برگردیم، شریعتی نیز، قیام ام حسین را این گونه تئوریزه می کند و دو راه بیشتر فرا راه نجات شیعان، از استبداد یزدی، تجویز نمی کند. نسخه‌ای که مرحوم شریعتی از قیام امام حسین می نویسد: نیز نسخه‌ی انتحار و انفجار است، آنجا که می گوید: «شهادت پیامی است به همه‌ی عصرها و همه‌ی نسل‌ها، که اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر». یعنی بکش اگر توان داری و یا کشته شو و انتحار کن، در صورتی که توان نداری. اساس این تئوری بربنیاد دیدگاه دارونیزم سیاسی در غرب نیز خشونت آمیز بوده است، تئوریی که فاشیسم و نازیسم به آن جنگ جهانی دوم را آغاز کرد.
بر مبنای  تئوری خشونت، فدائیان اسماعیلی در قلعه‌ی الموت آموزش می یافتند. با حشیش معتاد شده، اخته می گردیدند، تا در رقابت های سیاسی و دشمنی های مذهبی رقیبان و مخالفان خود را ترور کنند و آن ها، انتحا و اشتشهاد را افتخار و یکانه راه نجات و رسیدن به هدف  می پنداشتند.
اینک در زمانه‌ی ما گروه داعش، سازمان مخوف القاعده، گروه مافیایی طالبان، از این روش و تئوری  خشونت آمیز بهره می گیرند.  انتحار و انفجار و اشتشهاد را انجام می دهند.  که عمل کردهای آن ها هم خشونت جسمی را در پی داشته و هم خشونت روانی را. حتی این سازمان های تروریستی، تجاوز بکرامت انسانی تروریست ها خود را نیز تجویز و به آن‌ها تجاوز و یا همه را معتاد می کنند و بعد برای قتل عام و ایجاد رعب وحشت به شهرها و محافل ها و مراکز تجمع می فرستند.
جای شگفت نیست که سلیمانی فرمانده سپاه قدس، آمریکا را اخیرا اخطار می دهد که ما در همه جا هستیم و می توانیم با آمریکا بجنگیم. این اخطار شبیه به اخطارهایی است که شیخ صباح خلفای وقتش را می داد، زیرا رژیم ایران نیروهایی را در استخدام دارند که ترور و انتحار می کنند، کاری اسماعیلیان می کردند.
بلخی؛ اگر تئوری پرداز خشونت نباشد، ولی می توان از سخان و اشعار بلخی خشونت را در برابر خشونت تجویر می کند و زبان خرد را با خنجر خشونت می برد و قلم را با شمشیر می شکند، فهم کرد. اما در واقع نظریه بلخی واکنشی بود، او در برابر تئوری اتکا به شمشیری که طرزی، عبدالحبیی و عبدالرحمن در تاریخ سیاسی افغانستان تئوریزه کرده اند. تئوریی که هم اکنون، توسط حلقات خاص درون ارگ و سپیدار،(مانند اسماعیل یون و گلبدین حکمتیار، داعش و طالب) در برابر منطق دادخواهی و عدالت خواهی جنبش تبسم و جنبش روشنایی و جنبش رستاخیز برای تغییر از آن استفاده کردند و قتل عام فرهنگی و انسان کشی را در میدان دهمزنگ و میدان زنبق و... انجام دادند.
در نتیجه سخنان رویش در این راستا، قابل ارزیابی، در خور نقد و اهمیت است. او در عصری و زمانی سخن می گوید که عصر ارتباطات و حقوق بشر است. اما در همین عصر و مانه نیز، کمتر از زمان جنگ جهانی دوم نقض حقوق بشر، اهانت به کرامت انسانی و خشونت جنگی و نسل کشی در افغانستان و خاور میانه، توسط ترروریست های داعش و طالب انجام نشده است، بلکه رویکرد این گروه ها خشونت آمیز تر و غیر انسانی تر بوده است. در چنین شرایط و وضعیت وقتی که  پاسخ گل دادن و گل کاشتن در خیابان های کابل، - به خاطر مطالبات حقوق انسانی،- گلوله و رگبار مسلسل باشد، پیروان بلخی نیز لزوما مجبور می شوند که مقابله ای به مثل را تجویز کنند، زیرا زبان و ادبیات گفتمان و دیالوگ را تروریست ها و انتحاری ها نمی فهمند و در این صورت دفاع امری خردمندانه است!(مدیریت سایت)

به روز پنجشنبه ۲۶ جولایی «ائتلاف بزرگ ملی افغانستان» در کابل اعلام موجودیت کرد. در رسانه ها و شبکه های اجتماعی و بین المللی بازتاب گسترده داشته است. این ائتلاف به گزارش بی بی سی از ۳۵ حزب و جریان سیاسی تشکیل شده است. به گزارش رادیوآزادی از جمله کسانی که در تالار سخن می گفت، عطامحمدنور والی سابق بلخ بود وی از کارکردهای دولت به اصطلاح وحدت ملی شدیداً انتقاد کرد: «شما می دانید که فقر وجنگ، تعصبات قومی، از سوی یک حلقه خاص تلاش برای خود خواهی، انحصار قدرت بدست چند نفر این همه در کشور بیداد می‌کند و کشور را با چالش رو به رو کرده است بهبود و ضعیت وظیفه مشترک ما و شما است». براساس این گزارش اعضای شاخص و رهبری کننده‌ی این ائتلاف عبارتند از: «عبدالرشید دوستم معاون اول ریاست جمهوری، محمد محقق معاون  دوم ریاست اجرائیه، صلاح الدین ربانی وزیر امور خارجه، عطا محمدنور والی پیشین بلخ، انوار الحق احدی رئیس جبهه ملی نوین افغانستان، رحمت الله نبیل رئيس پیشین امنیت ملی، [یکی از اعضای رهبری محورملی] همایون همایون معاون اول السی جرگه، ضیا مسعود، ظاهرقدیر و شماری دیکر از سیاسیون در این ائتلاف شامل اند».

عکس العمل دولت کابل در قبال اعلام موجودیت ائتلاف مذکوزر مثبت بوده و در اعلامیه ریاست جمهوری آمده است:«طی نزدیک به چهارسال، حکومت در موضوعات مختلف ملی و بین المللی با احزاب سیاسی، شخصیت‌های جهادی و سیاسی، مشورت و رایزنی را انجام داده ، رییس جمهور کشور در آینده‌ی نزدیک نیز با آنان در رابطه به مسائل ملی نشست خواهد داشت.»، 

اما این ائتلاف، واکنش‌هایی انتقادی  را نیز در پی داشته است. از جمله شخصیت های سیاسی که نظام فدرالی را تنها راه حل معضل کنونی کشور و بیرون رفت از جنگ و زمینه‌ای برای وحدت ملی می داند ، داکتر لطیف پدرام است. وی از ائتلاف بزرگ ملی انتقاد کرده، و آن را «هیاهوی بسیار بر سر هیچ» وشکننده، بی بنیاد و گذرا خوانده است. «بامیان نیوز» نظرات ایشان را باز نشر می کند. بامیان نیوز معتقد است که فرهنگ نقد و نقد پذیری اگر در جامعه نهادینه شود، زمینه های تفهیم و تفاهم بیشتر از پیش فراهم خواهد شد. 

 
گزارش بی بی سی
 
 
 
 
«مدیریت سایت «بامیان نیوز»، تلاش می کند، خاطره ها و چشم دیدهای، مجروحان و اشتراک کنندگان در تظاهرات تاریخی و بی نظیر عدالت خواهی جنبش روشنایی، و دیدگاه فرهیختگان، نویسندگان، و شاعران در این راستا را مستند کرده، باز نشر کند. بنابراین، امید می رود که در این زمینه با بامیان نیوز همکاری نمایید. اینک به دیدگاه یکی از نویسندگان فرهیخته و صاحب نظر در امور سیاسی می پردازیم:
 
نویسند: حسن علی
 
 

جنبش روشنایی برای ادامه مبارزات ، نیاز مبرم به ساختار سازمانی دارد !

اکنون که دوسال از موجودیت جنبش روشنایی در میان هزاره ها می گذرد ، وقت آن فرا رسیده است که شورای عالی جنبش روشنایی عملکرد دوساله این شورای را به صورت همه جانبه مورد نقد و ارز یابی قرار دهند ، کمبودی‌ها و کاستی ها را ریشه یابی نمایند ، موفقیت ها و راز موفقیت ها را هم برجسته نمایند ، به انتقادات و پیشنهادات اعضای جنبش و مردم که در آدرس شورای عالی جنبش روشنایی ایراد گردیده است گوش شنوا داشته باشند و آن را بدون حب و بعض تحلیل نمایند ، و در نتیجه تجارب که حاصل گردیده است ، شورای عالی جنبش روشنایی لازم است که جای خود را به یک ساختار جدید که توانمندی فعالیت و ابتکار عمل را داشته باشند تخلیه نماید ، و در این ساختار جدید باید مسوولیت هر فرد و یا افراد مشخص گردد ، واضح است که این ساختار باید دارای مرامنامنه و اساسنامه باشد ، در این صورت است که هم مسوولین جنبش روشنایی و هم اعضا و هواداران آن از بلاتکلیفی و سردرگمی نجات پیدا می کنند ، در صورت حفظ ساختار کنونی شورای عالی جنبش روشنایی ادامه مبارزه دشوار به نظر می رسد ، چون هیچ کسی نمی داند که که و کدام کمیته چه مسوولیت دارد از همین سبب است که در شرایط فعلی هرکس که خواسته باشد خود را فرمانده ، تیوریسن و سخنگوی جنبش روشنایی قلم داد می کند و هرچه هم که خواسته باشد از نام و آدرس جنبش روشنایی به خورد مردم می دهد ، که دوام چنین وضعیت غیر ممکن است ، لذا دیر و یا زود شورای عالی جنبش روشنایی مجبور می گردند که در راه ساختار شدن و سازمانی شدن حرکت کنند ، البته این نوشته بیشتر جنبه طرح یک مسأله را دارد که در این زمینه باید با کارشناسان ، سیاست مداران و هر انسان با تجربه گفتگوی وسیع صورت گیرد تا در نتیجه یک راه بیرون رفت معقول که قابل قبول برای اکثریت مطلق اعضای شورای عالی جنبش روشنایی و اعضای آن باشد به میان آید .

 

«هـزاره به طور خـاص قـربانیان سرکوبگـری طالبان هستند، چون آن‌ها به گـونـه‌ی فاجعـه آمـیـز در معـرض سیاست نظامی ضد شیعی طالبان و نفـرت ریـشـه دار نـژادی قـرار دارنـد. به عـلاوه فعالیت‌های «امر به معروف و نهی از عن المنکر» طالبان در کابل زیر نظر مولوی کمـال‌الدین ـ به ویـژه سرکوب زنان که نمادی است از آسیب پذیری زنان و ناتوان سازی بستگان مـرد آنـهـا ـ مسلّمـاً از نظر روانی تأثیر رعـب انگـیـزی بر کل جامعه داشته است. امـروزه کلمـه‌ی ترور (وحشت) را کابلی‌ها آشکارا برای توصیف حـالتی که طالبان در اذهـان آن‌ها ایجاد کرده اند به کار می برند.»

 
سال گذشته در چنین روزی(۲۲ جوالای ۲۰۱۷)، آقای احمد بهزاد، وکیل پارلمان و یکی از اعضای ارشد شورای عالی جنبش روشنایی در صفحه خود، بیانیه ‌ای را از طرف خانواده شهدای جنبش روشنایی که در میدان شهدای جنبش روشنایی، توسط تروریستان  و طرح سازمان یافته فاشیسم قومی، به شهدادت رسیده بودند به نشر گذاشته بود که  اینک به پاس خون،
حرمت و عظمت شهدای دوم اسد ، در «بامیان نیوز» باز نشر می شود.

 

نویسنده: عبدالواحید یوسفی

عجله تمامیت خواهی سران ارگ بر تکمیل چنبره سیطره بر تمام شؤن زندگی سایر اقوام افغانستان و حذف سیستماتیک آنها از بدنه قدرت، بنا بر نظریه دویمه سقاوی "گسستی که در حاکمیت یک قوم پیش آمده است، وضعیت زندگی در کشور را از روند طبیعی رشد باز داشته است" امروزه عریان تر به نظر می رسد.

دستگیری قیصاری به جرم مقاومت در برابر طالبان، شکنجه و کشتار فجیع محافظان او، نظریه ای دو سال پیش را که ارگ در قدرت گیری طالبان و سایر گروههای مسلح یک قوم دست دارد، بیشتر آشکار می کند.

دو سال پیش در چنین روز های یک عده خارج نشینان مخالف راه پیمایی جنبش روشنایی بودند. دلیلش همان "بیننده عقل چهل وزیر را دارد" بود.

در بیرون از کشور مصنوعی بودن مانور های که برای راه انداختن این راه پیمایی به کار می رفت خیلی واضح بود. جمع شدن مسافران ارگ و بر زمین نشستن شان درست بر خلاف موضعگیری همیشگی آنها که توجیه گر اعمال تک قومی سازی لایه های قدرت و به حاشیه و انزوا کشیدن هزاره ها بود، شک بر انگیز بود.

یکی از برادران مطرح از ولایت وردک – آصف وردک - پیوسته برای پشتیبانی از تظاهرات در تلویزیون ظاهر می شد و برخلاف موقف مسالمت آمیز تمام دست اندرکاران جنبش روشنایی، ایشان رجز استفاده از قوه را می خواند. برای شخص خودم حضور ایشان در رسانه ها با پیام استفاده از قوه در برابر دولت خود بخود بخشی از مجوز قتل عام دادن به دست دولت بود.

متاسفانه فاجعه دهمزنگ به ادعای دست اندرکاران بازمانده جنبش روشنایی با تبانی ارگ و تیر اندازی نیروهای دولتی به وقوع پیوست.

وقوع این حادثه دردناک که عده زیادی را به شهادت رسانید و عده بیشتری را برای همیشه زمینگیر کرد، بر خلاف حوادث مشابه در جوامع دگر، که نقطه عطفی در بینش و موضع گیری سیاسی مردمان شان می شود، در بین مردم ما یک بار دگر طرز دید همیشگی ما را نسبت به سیاست آشکار تر کرد – طرز دید گله گوروم.

پیش از شروع تظاهرات بیشترین ما منتظر بودیم چند روز تظاهرات کنیم بعد دولت زمینگیر می شود و ما صاحب برق می شویم و فرق نیز از میان برداشته می شود.

بعد از قتل عام و همکاری و همیاری خوب مردم برای زخمی ها باز هم انتظار داشتیم که این بار اعضای مطرح جنبش روشنایی با دست کردن در جیب خود ما را معجزه آسا صاحب یک حزب نیرومند خواهد ساخت تا در چانه زنی ها و در صورت لزوم اعمال قوه، دولت را وادار به ترک موضع فرق گذاری و محرومیت از برق کند.

بیشترینه در خارج خیلی از ما ها بخاطر این که افراد مطرح جنبش روشنایی تشکیلات حزبی برای خواسته های برحق مردم، درست نکرده اند نه تنها نا خشنودیم که آنها را تا سرحد خیانت اتهام می زنیم.

این در حالیست که خود ما در خارج بعد از گذشت دو سال حتا محفل کوچکی هم در مسیر خواسته های برحق مردم در دور و بر خود نتوانسته ایم راه بیاندازیم.

در جوامع دگر بعد از هر باری که جاده عدالت و انصاف از خون رهروان رنگین می شود، مردمی که قربانی بی عدالتی اند بزرگترین سوال را از خود می پرسند؛ من حالا که تلاش هایم از طرف قدرت ها برای چندمین بار خون خاک شد، برای مبارزه با بی عدالتی چی کار می توانم و از کجا باید شروع کنم.

امید می رفت قتل عام دهمزنگ حد اقل در خارج از کشور محافلی را ایجاد کند که با تکیه بر این نماد گفتگوی جدی در بین این محافل پرداختن به مسایل کشور یکی از اولویت های جدید زندگی روز مره شود.

با تاسف هنوز از پرداختن به چنین اولویت در سطح روزمره خبری نیست و یا حد اقل من بی خبرم.

روح شهیدان عدالت طلب شاد و تن جانبازان عدالت طلب کم درد تر باد

 
درد ما تبعید نیست، درد ما تبعیض است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیام راهبردی مبارزان مدنی و تظاهرات کنندگان معترض شمالی
نویسند: رضا مهدوی

واضح و روشن بگویم، خطر بسیار کلان در کمین و پیش روی مبارزان مدنی شمالی و تظاهرات کنندگان قوم ازبیک ماست اما این خطر را هیچ کسی جز خود آنها در پیش روی خود قرار ندادند. خطری که می تواند نتیجه چند هفته مبارزات خیابانی آنها را ضرب صفر کند و هیچ یا کمترین دستاورد و نتیجه را برای آنها ببار آورد.

 

حسن رضایی

آنچه امروز در افغانستان رخ می دهد، اگر تکرار تاریخ استبداد و تصفیه نژادی دوران عبدالرحمن خان نباشد؛ اما می توان باقاطعیت گفت که تداوم تاریخ استبداد و سیاست های راسیستی، هژمون قومی،فاشیستی و تصفیه قومی به نحوی دیگری با بهره جستن از ایدیالوژی سکتاریستی توسط حلقه خاص درون ارگ در جغرافیا و «قلمرو استبداد» و ستم ملی است.

«غلبه برفقر تنها شعار خیرخواهانه نیست، بلکه اقدامی برای گسترش عدالت است. این کار محافظت از حق اساسی بشر یعنی حق برخورداری از حیثیت و زندگی مناسب است. با ادامه فقر آزادی واقعی وجود ندارد. اقداماتی که از سوی کشورهای توسعه یافته لازم است، روشن و مشخص است.
نخست، تضمین عدالت در تجارت است. من پیشتر گفته ام عدالت در تجارت راهی به راستی مفید برای کشورهای توسعه یافته است تا تعهد خود را برای خاتمه دادن فقر جهانی نشان دهند. دوم، پایان دادن به بحران بدهی کشورهای فقیر است. سوم، دادن کمک خیلی بیشتر و حصول اطمینان از کیفیت عالی این کمک ها است...». 
نیلسون ماندلا
 
«فقرشدید و نابرابری شرم آور بلاهای بسیار وحشتناک عصر ما هستند- عصری که درآن جهان به خاطر پیشرفت های شگرف در علوم، فن آوری، صنعت و گرد آوری ثروت به خود می بالد».
نیلسون ماندلا