آنچه در این نبشته آمده، خلاصه از نوشتهی اورن کَس زیرعنوانِ «استراتژی کلان مبتنی بر توازن متقابل: بازتعریف نظم امنیتی و اقتصادی ایالات متحدهی آمریکا در جهان چندقطبی معاصر» است.
منبع: فارن افرز
اورن کَس اقتصاددان و مؤسس ارشد «کمپاس آمریکا» (American Compass) و ویراستار کتاب The New Conservatives: Restoring America’s Commitment to Family, Community, and Industry است.
چکیده
اورن کَس در مقالهای در فارن افرز مینویسد: ایالات متحدهی آمریکا پس از پایان جنگ سرد، با اتخاذ استراتژی «نظم نوین لیبرالدموکراسی جهانی» کوشید توسعهی بازار آزاد و صلح و ثبات سیاسی بینالمللی را تضمین کند. اما تحولات سیاسی و اقتصادی دهههای اخیر نشان داد که آمریکا با زوال صنعتی مواجه بوده و چین توانسته است توسعهی اقتصادی خود را استحکام بخشد. بنابراین، نظم جدید به جای توازن، به ساختاری نامتقارن و شکننده تبدیل شده است.
کَس در این مقاله در Foreign Affairs بر این باور است که ایالات متحده باید در راهبرد خود بازنگری کند و استراتژی تازهای با عنوان «راهبرد کلان مبتنی بر توازن متقابل (Reciprocal Balance Strategy)» اتخاذ نماید. این رویکرد بر سه محور اساسی استوار است:
1. تجارت متوازن؛
2. خوداتکایی امنیتی متحدان چون آلمان، ژاپن و کره جنوبــی؛
3. جدایی سازمانیافته و هدفمند از چین.
این نوشته، با در نظر گرفتن دیدگاه انتقادی و تحلیلی کَس، نشان میدهد که این استراتژی میتواند بهمثابهی پارادایمی برای گذار از نظم هژمونیک نولیبرال به نظمی متنوع، منصفانه، باثبات و پایدار باشد.
واژههای کلیدی: راهبرد کلان، توازن متقابل، نظم لیبرال، جهانیسازی، ژئوپلیتیک
1. آغـــــــــاز
اورن کَس علاوه بر آنچه گفته آمد، مینویسد: راهبرد «مهار» (Containment Strategy) در دوران جنگ سرد، که بر پایهی اتحاد میان دموکراسیهای بازارمحور، بازسازی اقتصادی و زمینهسازی برای پیروزی آمریکا بر اتحاد شوروی شکل گرفت، در عمل موجب فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان ورشو شد. اما در دوران پساجنگ سرد، ایالات متحده با اعتمادبهنفسی که از این پیروزی حاصل کرده بود، به سوی راهبردی نوین با عنوان «نظم نوین جهانی لیبرالدموکراسی» حرکت کرد.
این نظم نوین بر سه پیشفرض استوار بود:
1. جهانیسازی موجب رفاه همگانی و صلح پایدار میشود؛
2. گسترش بازار آزاد به ترویج دموکراسی کمک میکند؛
3. رهبری هژمونیک آمریکا خیرخواهانه و مشروع است.
کَس نتیجه میگیرد که تجربهی سه دههی گذشته نشان داده است شکاف میان وعدهها و واقعیتها نهتنها از میان نرفته بلکه عمیقتر شده است. تضعیف پایهی صنعتی آمریکا، بحران مالی جهانی و ظهور چین بهعنوان نظامی اقتدارگرا، مشروعیت نظم نوین را زیر سؤال برده است. ازاینرو، او راهبردی نوین پیشنهاد میکند و میگوید: به جای تداوم سلطه، باید بر توازن و عمل متقابل تکیه کرد.
2. چارچوب نظری: توازن متقابل به جای هژمونی خیرخواهانه
کَس بیان میکند که راهبرد «هژمونی خیرخواهانه» (Benevolent Hegemony) که در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ مسلط بود و آمریکا را در محور شبکهای جهانی از روابط اقتصادی و نظامی قرار میداد، هرگز تحقق عملی نیافت. این نظم در عمل روابطی نامتقارن پدید آورد؛ متحدان به مصرفکنندگان امنیت آمریکا تبدیل شدند و بازارهای جهانی مازاد تولید و اشتغال را از آمریکا به شرق آسیا، بهویژه چین، منتقل کردند.
در مقابل، راهبرد توازن متقابل بر سه اصل نظری استوار است:
- اصل متقابل بودن در امنیت و تجارت: همکاری پایدار تنها در صورت توازن فایده و هزینه دوام دارد.
- اصل برابری تعهدات: هر کشور باید به اندازهی منافعش در نظم جهانی، مسئولیت بپذیرد.
- اصل استقلال اقتصادی راهبردی: اتکا به رقبا، تهدیدی برای ثبات ملی آمریکا است.
از دیدگاه نظری، این رویکرد به نظریههای واقعگرایی تدافعی (Defensive Realism) و سازهانگاری متوازن نزدیک است که بر توازن قدرت و هویت ملی بهعنوان عناصر پایداری نظم جهانی تأکید میکنند.
3. مؤلفههای عملی راهبرد توازن متقابل
1. خوداتکایی امنیتی متحدان راهبردی
یکی از محورهای کلیدی استراتژی نوین، انتقال بخشی از مسئولیتهای امنیتی به خودِ متحدان است. کَس معتقد است کشورهایی مانند ژاپن، آلمان و کرهی جنوبی باید بهطور عادلانه در هزینههای دفاعی مشارکت کنند تا از وابستگی مطلق به آمریکا رها شده و بر خود اتکا نمایند. این سیاست نهتنها فشار مالی بر آمریکا را کاهش میدهد، بلکه استقلال راهبردی و تعهد واقعی متحدان را تقویت میکند.
2. تجارت متوازن و بازصنعتیسازی متحدان
کَس پیشنهاد میکند که دسترسی کشورها به بازار آمریکا باید مشروط به توازن تجاری متقابل باشد، زیرا جهانیسازیِ بیقید و شرط موجب تخریب صنایع داخلی و افزایش نابرابری اجتماعی در آمریکا شده است. از اینرو، سیاستهای تعرفهای هوشمند، حمایت صنعتی و مشوقهای سرمایهگذاری داخلی باید در جهت بازگرداندن ظرفیتهای تولید و اشتغال در داخل آمریکا اجرا شود.
3. جدایی هدفمند از چین
نظام حاکم در چین نماد شکست فرض لیبرالدموکراسی در جهان معاصر است. در استراتژی نوین کَس، واشنگتن باید با همکاری متحدان خود زنجیرههای تأمین حیاتی را از چین جدا و سرمایهگذاری مستقیم در این کشور را محدود کند. این فرایندِ «جدایی هدفمند» (Selective Decoupling) برای بازسازی فناوری و امنیت اقتصادی آمریکا ضروری است.
4. پیامدهای ژئوپلیتیکی و راهبردی
اجرای «راهبرد توازن متقابل» میتواند پیامدهای چندوجهی زیر را در پی داشته باشد:
1. بازتعریف نقش آمریکا: ایالات متحده از «امپراتوری جهانی» به «جمهوری مقتدر و متوازن» تبدیل میشود که بر پایهی همکاری داوطلبانه رهبری میکند.
2. گذار از ساست هژمونی به سیاست مشارکتی: آمریکا در اتحادهای خود با سایر کشورها از ساختار فرماندهیمحور به ساختار متقارن و شبکهای گذار مییابد.
3. استحکام پایههای مشروعیت داخلی: تمرکز بر بازسازی فناوریهای صنعتی و حمایت از طبقهی متوسط، نارضایتی اجتماعی را کاهش میدهد.
نتیجهگیری
به باور کَس، راهبرد جهانی لیبرالدموکراسی آمریکا که بر پیشفرض سلطهی جهانی در پوشش خیرخواهانه استوار بود، در جهان امروز ناکارآمد شده و به ظهور قدرتهای جدید، تضعیف زیرساختهای صنعتی و تغییر نگرش افکار عمومی انجامیده است. بنابراین، بازنگری بنیادین در سیاست کلان آمریکا ضروری است.
راهبرد کلان مبتنی بر توازن متقابل، پاسخی واقعگرایانه به این تحولات است؛ راهبردی که با اتکا بر همکاری متوازن، مسئولیت مشترک و استقلال اقتصادی-سیاسی، ثبات جهانی و بازسازی قدرت ملی را ممکن میسازد. در نهایت، این راهبرد نه پایان رهبری آمریکا، بلکه بازتعریف واقعبینانهی آن است؛ رهبریای نه بر پایهی سلطه، بلکه بر اساس خرد و توازن متقابل.
تلخیص توسط حسن رضایی ۲۰ اکتبر ۲۰۲۵ ملبورن
https://www.foreignaffairs.com/united-states/grand-strategy-reciprocity?s=ESPZZ005O3&utm_medium=promo_email&utm_source=fa_edit&utm_campaign=pre_release_cass_actives&utm_content=20251017&utm_term=ESPZZ005O3