فاضل کیانی


نوروز خردمندانه ترین جشن زندگی و عینی ترین عید خلقت الهی است. نوروز به معنای آفرینش نو، طبیعت نو، زایش و رویش نو، بهار نو، سال نو، فکر نو، دید نو، دنیای نو، کالای نو، سنت نو، اخلاق نو، خانه نو، شکر گزاری نو، زندگی و سرنوشت نو است. کسانی که از نوروز شناختی ندارند، در واقع از درک زندگی و از فهم خلقت های نو خداوندی بی بهره اند.
در جشن نوروز زندگی و بندگی هردو مورد نظر است. نوروز ریشه در آیین کهن مِهری و پارسی دارد. مِهریان و پارسیان که بزرگترین خداپرستان تاریخ بودند، در بهار هر سال برای سپاس از خدا و مواهب نوین الهی جشن گرفته و شکرگزاری می‏کردند.


مورخان بزرگ عربی و فارسی، کیومرث (جمشید بانی شهر بلخ) را نخستین بنیانگزار نوروز نوشته اند. ابوریحان بیرونی و خیام نیشابوری، شاهان پیشدادی بلخ و بامیان مانند کیومرث و هوشنگ و جمشید و فریدون و گشتاسب کیانی را به ترتیب از نخستین بانیان و برگزار کنندگان جشن نوروز و مهرگان و سده نام برده اند.
مورخان بزرگ اسلامی چون بوریحان بیرونی و ابوعثمان جاحظ و خیام نیشابوری و... در باره نوروز و دیگر جشن های باستانی به گستردگی سخن گفته و روشنگرانه به پیشینه¬ی نوروز و مراسم آن پرداخته اند. بیرونی نوشته است: نوروز را ازین جهت نوروز نامیدند؛ زیرا که پیشانی و سرآغاز سال نو است؛ و نام فارسی آن بیان کننده این معنا است... بارش باران و بر آمدن شکوفه ها و سبز پوشیدن طبیعت و درختان و نغمه سرایی پرندگان و جوشش چشمه زارها و اوج جریان آبها و میل حیوانات به جفت گیری و ... در فصل بهار است. این بود که باستانیان، نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان می‎دانستند و گفته اند: در این روز بود که خداوند افلاک را پس از آنکه مدتی ساکن بود به گردش درآورد... و زمین و مخلوقات را در این روز آفرید و کیومرث (نخستین پادشاه و بانی شهر بلخ) در این روز به پادشاهی رسید و این روز روز جشن او بود و در واقع جشن نوروز و مهرگان که در اعتدال (برابری شب و روز) بهاری و خزانی است، تعیین کننده زمان هستند.
در روز ششم ماه فروردین، نوروز بزرگ است که فارسیان آن را عید بزرگ دانسته و می گفتند که: خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد؛ زیرا این روز، آخرین روزهای شش گانه است... زردشتیان می گویند که در این روز، زردشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو [کیانی بلخی] در این روز به آسمان عروج کرد و در این روز برای ساکنان کره زمین خوشبختی بخش می‏کنند و از این جا است که اهل عجم این روز را روز امید نام نهاده اند.»
بوریحان بیرونی نوشته است که: پارسیان باستان بر اساس آیین پارسی، به نام هر دوازده ماه سال و به مناسبت های ویژه دیگر، جشن شکرگذاری و شادی برگزار می‎کردند. دو جشن فروردین‏گان و اردیبهشت‏گان در فصل بهار و جشن نیلوفر در فصل تابستان و جشن مِهرگان در فصل خزان و جشن‏های خرم روز و سده و گاو گَتَل (حیوانات) در فصل زمستان از جمله این جشن ها بوده است.
بیشتر این جشنها رنگ مذهبی و دینی داشته که مردم برای زندگی خود و روانات (حیوانات) خود دعا میکردند. این جشن ها نشان میدهد که زندگی و بندگی هردو برای جوامع خردمند تاریخ بسیار مهم بوده است.
جشن ملی و الهی نوروز هر ساله برپا میشود. گرچه در علم و ادب و در نزد عقل، تکرار ملال آور است؛ اما احساس تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است. احساس با تکرار زنده می‏شود. طبیعت و زندگی را از تکرار ساخته اند. نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه دست اندر کارند.
نوروز بر همة جشنهای جهان فخر می‎فروشد، چونکه یک قرارداد اجتماعی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست؛ بلکه جشن جهان و روز شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جوشِِ شکفتن ها و شورِ زادن ها و سرشار از هیجانِ هر آغاز است.
نوروز تجدید خاطره بزرگی است؛ خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. نوروز دست مردم را گرفته و از زیر سقفها و از درون شهرها و کوچه‏های تنگ به دامن آزاد طبیعت آراسته با شکوفه و جوانه و سبزه، می‎کشاند.
انسان این فرزند فراموشکار طبیعت، مادر خویش را از یاد میبرد؛ اما هر سال در نوروز، به دامن وی باز میگردد و مادر و فرزند، هر دو این تجدید دیدار را جشن میگیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند، چهره اش از شادی می‎شکفد، اشک شوق می‎بارد، فریادهای شادی می‎کشد؛ جوان می‎شود، حیات دوباره می‏گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست؛ نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. هیچ ملتی با یک نسل و دو نسل شکل نمی‎گیرد؛ ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است. اما زمان، این تیغ بیرحم، پیوند نسلها را قطع میکند؛ تنها سنتها هستند که، پنهان از چشم جلاد زمان، ما را با گذشتگان و یا گذشته های مان آشنا میسازند. و جشن نوروز یکی از استوار ترین و زیباترین سنت ها است.
نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان. همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش، از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند: نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و در ششمین روز، خلقت جهان پایان یافت. و لذا است که نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند. راستی مگر هر کسی احساس نمی‎کند که نخستین روز بهار، گویا نخستین روز آفرینش است؟ اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است، مسلما در نوروز بوده است. مسلما بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. نوروز این پیر کهنسال، روزگاری در کنار مُغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می‎شنیده است؛ سپس در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس مَوبَدان و زمزمه اَوِستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می‎خوانده اند. پس از آن مسلمانان با آیات قرآن و زبان الله و نام مولا علی از نوروز تجلیل می کنند.