بسم الله رنجبر عضو شورای عالی مردمی جنبش روشنایی
ادامه فصل چهارم
قسمت پنجم
همان‌طوری که قبلاً یاد آور شدم که نویسنده نسبت به سه فصل دیگرِ این کتاب در فصل چهارم تلاش خاصی انجام نداده است، باید اذعان کنم که در این فصل تلاش صورت گرفته است که در ذهن مخاطبان، تظاهرات‌ها و گردهمایی‌های جنبش روشنایی نه ابزاری برای تحقق عدالت اجتماعی بلکه مانور سیاسی و یا هم هدف اعضای شورای عالی مردمی تعریف شود. 


در جایی می‌نویسد: " نمی‌توان انکار کرد که هزاره‌ها به دلیل تحمل محرومیت‌ها و حقارت‌های تاریخی ناشی از جمعیت اندک، فقیر، کم روحیه و مغلوب در برابر حاکمیت بصورت کل و دیگر اقوام به‌صورت خاص، به‌ویژه در کلان شهر‌ها بدشان نمی‌آمد که با مانورهای آن چنانی، کثرت جمعیت و توان برگزاری کارناوال‌های اعتراضی میلیونی را در پایتخت به رخ دیگر اقوام بکشند. برمبنای همین انگیزه، مردم بیشتر از آن‌که برگزاری راه‌پیمایی را ابزار بدانند، هدف می‌پنداشتند. این رویکرد در ذهن بیش‌تر اعضای شورای عالی نیز وجود داشت، اما تعدادی محدود، ولی تعیین کننده، با انگیزه‌های سیاسی بر برگزاری راه‌پیمایی اصرار می‌کردند". ص ۳۹۴ 
این ادعا که تعداد زیادی از اعضای شورا تظاهرات را هدف می‌پنداشتند و تعداد محدودی هم بنابر انگیزه سیاسی بر آن اصرار داشتند، در حالی مطرح می‌شود که اساتید دانشگاه که در بخش‌های قبلی اسامی شان ذکر شد، به دلیل اینکه کار به خیابان کشانده نشود و موضوع رنگ و بوی قومی و سیاسی به خود نگیرد، تقریباً دوسال موضوع را پیگیری کردند اما تمامی‌ای تیرها به سنگ اصابت کرد و هیچ نتیجه‌ی ملموس و قابل قبولی در پی نداشت؛ علاوه بر آن از اولین جلسه‌ی که در باقرالعلوم برگزار شد، تأکید بر این بود که این پروژه یک پروژه‌ی ملی است که با عبور آن از مسیر بامیان، منافع ملی کشور بهتر تأمین خواهد شد. تعبیر نویسنده از تظاهرات‌ها مأیوس کننده است.


نگرانی مهمی که در کوچه بازاری‌ها قابل لمس و درک است این است که این کتاب به همکاری حلقاتی در درون ارگ به رشته‌ی تحریر در آمده است و اطلاعات( صادق یا کاذب) از خصوصی ترین جلسات امنیتی و استخباراتی در این کتاب نقل شده است؛ چگونه خادم کریمی به اطلاعات جلسات خصوصی و مهم ارگ دست یافته است؟در این زمینه شباهت یکی از پست‌های اخیری که معاون سخنگوی ریاست جمهوری در فیس‌بوک‌اش نوشت با ادعای خادم کریمی مبنی بر همدستی سپاه پاسداران با برخی اعضای شورای عالی قابل مکث و در عین حال نگرانی است. 
خادم در این زمینه می‌نویسد: " غنی در پایان سخنانش به سفیران خارجی گفت که در این مورد( استفاده سیاسی از مطالبات مردم)، حنیف اتمر توضیح می‌دهد. حنیف اتمر بسته‌ای حاوی ۱۳ پرونده را روی میز گذاشت و در ادامه حرف‌های اشرف غنی گفت: این پرونده‌ها متعلق به کسانی است که در رهبری اعتراضات و تحریک و بسیج مردم حضور دارند. این مدارک و اطلاعات قبل از حکومت وحدت ملی، در حکومت پیشین و با همکاری مشترک با سازمان‌های امنیتی و استخباراتی کشورهای شما تهیه شده است. حکومت وحدت ملی در تدوین و تهیه این پرونده‌ها نقشی ندارد. این پرونده‌ها، رابطه رهبران معترضان با سازمان‌های اطلاعاتی ایران را توضیح داده است. آن‌ها با سپاه پاسداران و دیگر نهادهای مربوط به اطلاعات ایران رابطه دارند. این‌ها تصمیم گیرندگان عمده شورای رهبری اعتراض مردم هستند. علاوه براین، تعدادی از رهبران معترضان( کریم خلیلی، صاق مدبر و افراد وابسته به آن‌ها) و هم‌پیمان‌های رییس جمهور پیشین در صدد بحران سازی برای حکومت وحدت ملی هستند. هم‌پیمانان انتخاباتی رییس جمهور و رییس اجرائیه که پس از انتخابات با حکومت وحدت ملی به مخالفت برخاستند، نیز در رهبری جنبش روشنایی حضور دارند. بنابر این، ما با مردم خود طرف نیستیم، [بلکه]با برنامه‌ها و فشارهای سازمان‌های استخباراتی ایران و عوامل افغانی آن‌ها و مخالفان سیاسی خود طرف هستیم." ص ۴۱۹
مسأله اولی که در این زمینه مطرح است؛ چگونگی دسترسی نویسنده به اطلاعات مربوط به نشست‌های مهم و سری در ارگ است؛ چه کسی و چگونه این اطلاعات( کاذب/صادق) را در اختیار نویسنده قرار داده است؟ موضوع جالب دیگری که بارها در کوچه بازاری‌ها سرخوردم؛ روایت از جلسات حتا دو سه نفره که نویسنده در آن جلسات حضور نداشته است، می‌باشد، بدون اینکه نامی از راوی بگیرد که خود خلاف اصل امانت داری در زمینه‌ی پژوهش و تحقیق است. 
نویسنده در ادامه سخنان اتمر در همان صفحه می‌نویسد:" پرونده‌ها متعلق به محمود رضایی، برادر احمد بهزاد و مراکز چندگانه فرهنگی - آموزشی توحید در هرات، جعفر مهدوی، مسجد و مدرسه باقرالعلوم به عنوان یکی از شعبه‌های نهاد باقرالعلوم در ایران، سید هادی هادی و تعداد دیگر بود" ص ۴۱۹
در قدم اول اگر اتمر ۱۳ پرونده با خود داشت، چرا کریمی اسامی را بصورت گزینشی آورده است؟ آیا شاه حسین مرتضوی معلومات را ناقص منتقل کرده یا اینکه در جمع بقیه اسامی کسانی بوده که کریمی نخواسته اسمی از آنها گرفته شود؟؟ 
در قدم دوم مکتب توحید مربوط برادر احمد بهزاد است که اصلا جنبشی نبود و نیست و چه ربطی به بهزاد دارد؟ 
در قدم سوم، شناختی که من از مکتب توحید دارم، آن مکتب شهرت بین المللی دارد و شاگردان رباتیک آن مکتب در کشورهای مهم جهان سفر نموده و برای افغانستان افتخار خلق کرده اند، از جمله یکبار که شاگردان آن لیسه در قسمت ویزای امریکا به مشکل برخورده بود، شخص آقای ترامپ دخالت کرد و زمینه‌ی سفرشان را به امریکا فراهم کرد. چنین مکتبی را با داشتن چنین دانش آموزانی، صرف از روی عقده می‌توان مارک ایرانی زد نه از دید دیگری. در مورد سید هادی هادی و جعفر مهدوی زمزمه‌هایی در مورد روابط شان با سپاه وجود دارد و از جانبی‌هم این دو تن آن زمان در اعتراضات مردمی نیروی برجسته و قابل استنادی نبودند، جعفر مهدوی پس از دوم اسد اندکی جا باز کرد.
در درون حکومت این‌که هزاره ها را مارک ایرانی بزنند به یک اصل پذیرفته شده تبدیل شده است؛ هزاره هایی که حکومت را نقد ویا قرار باشد در پست مهمی تقرر حاصل کنند با وارد کردن چنین اتهامی آن ها را از صحنه طرد می‌کنند. 
برای من اینکه این اتهامات پس از کاندیداتوری اتمر در انتخابات ریاست جمهوری به بیرون درز کرد، مبیین دو مسأله است؛ یکی اینکه حکومت تمامی کارکردهای زشت خود علیه جنبش روشنایی را به اتمر ربط می‌دهد، دوم اینکه با درج این اتهامات در کوچه بازاری‌ها، بر جنبش روشنایی اعمال فشار شود. 
پ.ن: به دلیل یک سلسله مشکلات ، قسمت پنجم با تأخیر نشر شد.
ادامه دارد