دانا استرول، مدیر تحقیقات در مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک(مهمترین بخش تحقیقاتی لابی اسرائیل در آمریکا) است و از فوریه ۲۰۲۱ تا فوریه ۲۰۲۴ بهعنوان معاون وزیر دفاع ایالات متحده در امور خاورمیانه خدمت کرده است.
برگرفته شده: از صفحه تیلگرام اکبر گنجـــی
فارن افیرز
برگردان رضا فانی یزدی
رژیم ایران در حال حاضر در وضعیت دفاعی قرار گرفته که در نتیجه آن هم از نطر داخلی آسیبپذیرتر شده و هم در خارج از کشور بیش از هر زمان دیگری از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در معرض خطر بیشتری قرار دارد. پیش از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل و جنگ چندجانبه بعدی اسرائیل علیه منافع ایران، سرمایهگذاری عظیم ایران در زرادخانه موشکی، برنامه تسلیحات هستهای و شبکه بازیگران نیابتی منطقهای خود، به شدت استراتژی ایالات متحده در قبال خاورمیانه را محدود کرده بود. تحلیلگران سیاست ایالات متحده در مورد ایران در مورد ترکیب ابزارهایی که میتوانند به طور مؤثر تجاوز ایران را بازدارند اختلاف نظر داشتند، اما عموماً موافق بودند که اگر تهران بیش از حد تحت فشار قرار گیرد، گزینههای تلافیجویانهای در اختیار دارد که خطر جنگ تمامعیار را به همراه خواهد داشت. چهار رئیسجمهور متوالی ایالات متحده- جورج دبلیو بوش، باراک اوباما، دونالد ترامپ در دوره اولش و جو بایدن- همگی به استفاده از دیپلماسی و تحریمها برای بازدارندگی روی آوردند و هرگز مجوز حملات نظامی در داخل خاک ایران را صادر نکردند.
موفقیتهای عملیاتی اسرائیل این تصورات قبلی را در هم شکسته و فرصتی برای از بین بردن شبکه تهدید منطقهای ایران و ایجاد یک خاورمیانه امنتر و باثباتتر فراهم کرده است. رهبران کلیدی در محور موسوم به مقاومت کشته شدهاند و دهها هزار جنگجوی تحت حمایت ایران از میدان نبرد حذف شدهاند. زرادخانههای این محور نابود شده و اسرائیل مجتمع نظامی-صنعتی ایران را که این زرادخانهها را تأمین میکرد، بطور جدی تضعیف کرده است. هنگامی که بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، در دسامبر از دمشق گریخت، رهبران تهران یکی از متحدان حیاتی خود را از دست دادند- کسی که به آنها کمک کرده بود سوریه را به گذرگاهی برای ارسال سلاح، پول و نیروهای جنگجو برای شبهنظامیان نیابتی خود تبدیل کنند. دو حمله موشکی بالستیک ایران به اسرائیل در سال ۲۰۲۴ با شکست مواجه شد و نه تنها بازدارندگی ایران را کاهش داد، بلکه روحیه گروههای وابسته به آن را نیز تضعیف کرد و ارزش تهران به عنوان یک حامی را زیر سوال برد.
اکنون زمینه برای ایجاد یک چارچوب سیاسی جدید فراهم شده است که میتواند بوروکراسیهای فاسد و ضعیفی را که ایران از آنها تغذیه میکرد اصلاح و تقویت کند و رهبران وابستهای را که تحت نفوذ ایران بودند جایگزین کند. جلوگیری از بازیابی قدرت مخرب ایران در خاورمیانه نباید تنها به اسرائیل واگذار شود، چراکه این کشور فاقد منابع، ساختار ائتلافی و دههها تجربه پس از درگیری برای تضمین یک نظم منطقهای جدید و صلحآمیزتر است. همچنین نیروی نظامی به تنهایی نمیتواند مانع از بازسازی قدرت ایران شود. تنها یک فرآیند سیاسی میتواند به این هدف دست یابد- و ایالات متحده بهترین موقعیت را برای رهبری این مسیر دارد.
اما اقداماتی که ترامپ در ماههای نخست دوره دوم خود انجام داده است، تنها دستیابی واشنگتن به این فرصت تاریخی را دشوارتر خواهد کرد. ترامپ ممکن است تصور کند که با کاهش کارکنان دیپلماتیک و کمکهای خارجی وزارت خارجه، اجتناب از تعامل با دولت جدید سوریه، اعمال تحریمهای جدید علیه ایران و تشدید حملات نظامی علیه نیروهای نیابتی ایران در یمن، استراتژی ایالات متحده را متمرکز کرده و بازگشتی به کارزار “فشار حداکثری” دوران اول ریاستجمهوری خود را نشان داده است. اما رویکردی که تنها بر یک ابزار سیاست خارجی- اقدام نظامی- استوار باشد، اجازه نخواهد داد که ایالات متحده از ضعف ایران بهرهبرداری کند.
در عوض، ترامپ باید تدابیر سختگیرانه را با دیپلماسی خلاقانهای ترکیب کند که فراتر از تماسهای تلفنی با سران کشورها و تلاش برای توافقهای پررنگ باشد. ایالات متحده، اسرائیل و بسیاری از کشورهای عربی اکنون یک هدف مشترک دارند: رهایی خاورمیانه از نفوذ ایران- یک اجماع نادر. واشنگتن باید این ذینفعان را گرد هم آورد تا یک نقشه راه واقعبینانه برای اداره، امنیت و بازسازی غزه تدوین کنند.
همچنین باید بهطور شفاف اعلام کند که چه سرمایهگذاریهای بلندمدتی را برای امنیت خاورمیانه انجام خواهد داد. به جای مسدود کردن کمکها، باید یک استراتژی روشن برای تثبیت منطقه و پاسخگویی به نیازهای مردم آن ارائه دهد که منابع بیشتری را برای مقابله با شبکههای جناییای که نفوذ ایران را حفظ کردهاند فراهم کند، نه منابع کمتر.
بدون چنین استراتژیای، خاورمیانه قادر نخواهد بود موفقیتهای نظامی چشمگیر اسرائیل علیه ایران را تثبیت کند. رهبران تهران هماکنون در حال تلاش برای بازیابی قدرت از دست رفته خود هستند: برخی تحلیلها نشان دادهاند که جمهوری اسلامی ممکن است در تحریک خشونتهای فرقهای که در مارس در سوریه رخ داد نقش داشته باشد. هرچند تهران این اتهام را بهطور کلی رد کرد، اما از یک دولت ضعیف در دمشق نفع میبرد. فرصتی واقعی برای تغییر مسیر خاورمیانه ایجاد شده است. اما اگر ایالات متحده این فرصت برای رهبری را از دست بدهد، شاید این شانس برای نسلها تکرار نشود.
ضربه نهایی
در طول یک سال و نیم، اسرائیل بسیاری از متحدان ایران را به زانو درآورد. بازیگران کلیدی تحت حمایت ایران در خاورمیانه توانایی خود را برای ادامه عملیات ضدشورشی جدی و تسلط بر حتی دولتهای ضعیف منطقه از دست دادهاند. تا آگوست ۲۰۲۴، ارتش اسرائیل (IDF) اعلام کرد که ۲۲ گردان از ۲۴ گردان حماس را “منهدم” کرده، بیش از نیمی از فرماندهان نظامی این گروه را کشته و بیش از ۱۷,۰۰۰ نیروی آن را از بین برده است. ارتش اسرائیل همچنین بخش عمدهای از تونلهای زیرزمینی حماس در غزه و تأسیساتی را که این گروه برای تولید پهپادها، راکتها و سایر مهمات استفاده میکرد، نابود کرده است. موافقت حماس با آتشبس مرحلهای در ژانویه نشاندهنده تضعیف این گروه است: رهبران آن میدانند که بقای آنها به پایان یافتن عملیات نظامی اسرائیل بستگی دارد.
در همین حال، بدنه رهبری حزبالله- شریک ایران در لبنان- تقریباً نابود شده است. حملات هوایی اسرائیل بیش از ۷۰ درصد از موشکهای راهبردی دوربرد، موشکهای ضدهوایی، موشکهای ضدکشتی و پرتابگرهای راکت کوتاهبرد حزبالله را از بین برده است. در نشانهای از ضعف حزبالله، تهران به رهبران باقیمانده این گروه دستور داد تا در نوامبر با آتشبسی که به نفع اسرائیل بود، موافقت کنند. حزبالله مجبور شد کمپین خود علیه اسرائیل را از جنگ غزه جدا کند، که ضربهای بزرگ به تلاشهای ایران برای محاصره اسرائیل در یک حلقه آتش بود. علاوه بر این، در فوریه، لبنان یک دولت جدید تشکیل داد که برای اولین بار در دهههای اخیر، سیاستمداران وابسته به حزبالله را کنار گذاشت.
ایران نتوانست از بشار اسد، تنها متحد استراتژیک خود در میان رهبران خاورمیانه، محافظت کند. پس از آغاز جنگ داخلی سوریه در ۲۰۱۱، ایران بین ۳۰ تا ۵۰ میلیارد دلار برای حمایت از رژیم اسد سرمایهگذاری کرد، افسران ایرانی را به سوریه اعزام کرد، نیروهای جنگجوی خارجی را هدایت نمود و حمایت گسترده لجستیکی و عملیاتی ارائه داد. در ازای این کمکها، اسد اجازه داد ایران از کشورش بهعنوان پایگاهی برای ساخت شبکه منطقهای خود استفاده کند، کنترل انبارها و فرودگاهها را به آن سپرد و اجازه داد پول و تجهیزات ایران از طریق خاک و حریم هوایی سوریه به نیروهای نیابتیاش منتقل شود. اما این اتحاد سودمند دوجانبه میان تهران و دمشق در دسامبر بهطور ناگهانی پایان یافت، زمانی که ائتلافی از مخالفان اسد به رهبری گروه “هیات تحریر الشام” (HTS) با یک حمله سریع به دمشق، پایتخت را بدون مقاومت جدی تصرف کرد.
در نهایت، استراتژی ایران برای نمایش قدرت در خارج از کشور بهمنظور محافظت از خود در داخل، نتوانست مانع از حملات اسرائیل به خاک ایران در دو مورد در سال ۲۰۲۴ شود. تخریب سامانههای دفاع هوایی استراتژیک ایران و حملات اسرائیل به تأسیسات دفاعی و صنعتی ایران، برنامه هستهای جمهوری اسلامی را در معرض تهدید قرار داد و توانایی آن را برای تولید سلاحهای متعارف بهشدت تضعیف کرد. مهمتر از همه، عملیات اسرائیل مانع ترس از حمله به خاک ایران را شکست.
در آوریل ۲۰۲۴، ایران در پاسخ به کشته شدن دو ژنرال ارشدش در دمشق، یک حمله موشکی و پهپادی علیه اسرائیل انجام داد، اما یک سامانه دفاعی چندملیتی تحت رهبری ایالات متحده- که شامل نیروهای نظامی اسرائیل، کشورهای عربی و اروپا بود- تقریباً تمامی موشکها و پهپادهای ایران را پیش از رسیدن به حریم هوایی اسرائیل رهگیری و منهدم کرد. سپس در اکتبر، اسرائیل با کمک ایالات متحده توانست از خود در برابر یک حمله موشکی گستردهتر ایران که شامل بیش از ۱۸۰ موشک بالستیک بود، بهطور مؤثر دفاع کند. این وقایع نشان دادند که حملات متعارف ایران قابل شکست هستند و کشورهای همسایه را میتوان برای مشارکت در یک دفاع هماهنگ علیه تجاوزات ایران متقاعد کرد.
آماده باش
اسرائیل از طریق عملیاتهای جنگی، قدرت ایران را بهطور قابلتوجهی تضعیف کرده است. اما مرحلهای از جنگ که پس از پایان نبرد آغاز میشود- آنچه در دکترین نظامی ایالات متحده “تثبیت” نامیده میشود- به همان اندازه اهمیت دارد. برای جلوگیری از چرخههای بعدی خشونت و محروم کردن بازیگران مخرب از بهرهبرداری از آشوبهای پساجنگ، مرحله تثبیت شامل بازگرداندن امنیت پایهای قابل اعتماد برای مردم، ارائه خدمات حیاتی مانند برق و بهداشت، جلوگیری از فروپاشی اقتصادی پس از جنگ و کمک به دولتهای جدید برای بازسازی جامعه است. این مرحله- که ذاتاً سیاسی است- تنها با نیروهای نظامی قابل اجرا نیست: باید دیپلماتها، کارشناسان فنی، رهبران محلی و بازیگران جامعه مدنی نیز در آن مشارکت داشته باشند، حتی اگر در برخی موارد همچنان اقدامات نظامی ادامه یابد.
خاورمیانه آمادهاست برای یک تثبیت راهبردی. در حال حاضر، رهبران جدید در بیروت و دمشق در تلاشند کشورشان را از نفوذ امنیتی و سیاسی ایران رها کنند. در چالشی مستقیم با حزبالله، رئیسجمهور جدید لبنان، ژنرال سابق جوزف عون، بهطور علنی خواستار خلع سلاح همه گروههای مسلح خارج از حاکمیت دولت شده است. او به ارتش لبنان اختیار داده که در جنوب کشور مستقر شود و روند خلع سلاح حزبالله را کامل کند. سازمان ملل متحد از سال ۲۰۰۶ خواستار چنین خلع سلاحی بوده است، اما تنها اکنون، با تضعیف عملیاتی حزبالله، اراده سیاسی جدید در بیروت و نظارت مستقیم ارتش آمریکا، این هدف دستیافتنی به نظر میرسد.
در سوریه، رهبر هیات تحریر الشام، احمد الشرع، با شبکههای قاچاق اسلحه و مواد مخدر وابسته به ایران در مرز لبنان مقابله کرده و ایران را به ایجاد بیثباتی در سراسر منطقه متهم کرده است. دولت موقت او یک گفتوگوی ملی برای تعیین آینده سوریه برگزار کرده، توافقنامههایی برای ادغام با گروههای مسلح دیگر امضا کرده و با تکیه بر اطلاعات آمریکا، نقشههای گروه تروریستی داعش را خنثی کرده است. با اینکه مقامات آمریکایی نسبت به سابقه ارتباط HTS با القاعده نگراناند، اما اقدامات اولیه شرع نشاندهنده تمایل به همکاری امنیتی و فراگیری سیاسی است که در صورت تقویت، میتواند سد راه نفوذ ایران شود- نفوذی که از شکافهای فرقهای و بحرانهای اقتصادی تغذیه میکند. مردم لبنان و سوریه که درک کردهاند چنگال ایران شل شده است، بهجای تکیه بر گروههای غیردولتی، به دولتهای خود برای بازسازی امید بستهاند.
رهبران تهران در تلاشاند تا قدرت از دسترفته خود را بازیابند.
اما بدون کمک و تعامل خارجی- و در غیاب چشماندازی برای تثبیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراگیر- جوامع آسیبدیده در سراسر خاورمیانه مجبور خواهند شد برای بقا به شبکههای غیردولتی، از جمله شبکههای غیرقانونی، اتکا کنند. این مسئله دولتهای آنها را تضعیف خواهد کرد. رهبران ایران متوجه موج جدیدی از ملیگرایی شدهاند که تمایلی به اطاعت از آنها ندارد، و میدانند که بسیاری از مردم عادی خواهان رهایی از قلدری محور مقاومت هستند. اما ایران قصد دارد نفوذ منطقهای خود را بازسازی کند: در سخنرانی ماه دسامبر، ژنرال ارشد جمهوری اسلامی، بهروز اثباتی، اعلام کرد که کشورش قصد دارد لایههای عمیق اجتماعی نفوذ خود را که در دوران اسد ساخته بود، بهتدریج احیا کند.
برکناری اسد یک فرصت نسلی برای تثبیت وضعیت سوریه فراهم کرده است—فرصتی برای اینکه این کشور دیگر بهعنوان پایگاه ایران برای نمایش قدرت عمل نکند. اما صرفنظر از تمایل شرع برای پایان دادن به یک دهه نفوذ ایران، او بدون لغو یا تخفیف تحریمهای تحت رهبری آمریکا نمیتواند به هدف خود برسد. و بدون حمایت خارجی گستردهای که به تحقق معیارهای واقعگرایانه حکمرانی مشروط باشد، او قادر نخواهد بود بحران انسانی و اقتصادی سوریه را مهار کند- بحرانی که به نفع ایران است.
ایران همچنان در دیگر نقاط جایگاه قابلتوجهی دارد. با وجود ضعف گسترده، حماس هیچ نشانهای از پذیرش شکست نشان نداده است و رهبرانش درباره آیندهای که در آن از حکومت بر غزه صرفنظر کنند مذاکره نمیکنند. حماس از کمبود منابع سود میبرد، کمکهای بشردوستانه را منحرف میکند و بر نحوه توزیع آن کنترل دارد. این گروه در خلأ حکمرانی در غزه حضور پررنگ دارد و تلاش واکسیناسیون فلج اطفال در سال ۲۰۲۴ را که با حمایت سازمان ملل، اسرائیل و آمریکا انجام شد، به نام خود ثبت کرده است. حماس با شبکههای تبهکاری همکاری میکند تا از غیرنظامیان اخاذی کند و مراسم آزادسازی گروگانها را برای نمایش قدرت باقیمانده خود طراحی کرده است. از ۷ اکتبر، تخمین زده میشود که این گروه بیش از ۱۰,۰۰۰ عضو جدید جذب کرده است و تأمینکنندگان مالیاش میدانند چگونه خلأهای موجود در رژیم تحریمهای ایالات متحده را دور بزنند و یک سرمایهگذاری جهانی به ارزش صدها میلیون دلار مدیریت میکنند. رهبران اسرائیل تاکنون از ارائه چشماندازی برای حکمرانی غیرحماسی فلسطینی در غزه خودداری کردهاند، و طرحی که کشورهای عربی در نشست ماه مارس قاهره ارائه دادند نیز خواستار انحلال حماس نشد.
حملات اسرائیل به حزبالله این گروه را بهشدت تضعیف کرده است. اما رهبران جدید لبنان، دولتی ضعیف و فرسوده را به ارث بردهاند. برای برچیدن کامل حزبالله، آنها به کمک نیاز دارند. با این حال، اندکی پس از تحلیف عون در ژانویه، دولت ترامپ دهها میلیون دلار کمک امنیتی به نیروهای مسلح لبنان را مسدود کرد. حتی پیش از ۷ اکتبر، ایالات متحده (و بسیاری دیگر از بازیگران بینالمللی) بهدلیل نفوذ حزبالله در نهادهای دولتی، حمایتی جز کمکهای بشردوستانه در سطح محلی به لبنان ارائه نمیدادند. اما با وجود تغییرات گسترده در بیروت، واشنگتن رویکرد خود را در زمینه کمک تغییر نداده است. رهبر جدید حزبالله، نعیم قاسم، پیشبینی کرده که تلاشهای اصلاحطلبانه بیروت شکست خواهد خورد و درخواست عون برای خلع سلاح را رد کرده است. اگر دولت لبنان نتواند بهسرعت کمکهای اقتصادی و بازسازی ارائه دهد، حزبالله ممکن است بار دیگر با پیروزی در انتخابات پارلمانی سال آینده کنترل دولت را در دست گیرد. این گروه هماکنون در حال تجدید قوا و تأمین منابع مالی است و با پرداخت هزاران دلار غرامت به لبنانیهایی که خانهشان در جریان حملات اسرائیل ویران شده، در پی افزایش حمایت مردمی است.
گاوباز تنها
برای بازیابی قدرت خود، ایران همچنین تلاش خواهد کرد نفوذش را در عراق و یمن نهادینهتر کند. سیاست در بغداد و صنعا همچنان بهشدت تحت تأثیر تهران است و گروههای مسلح غیردولتی وابسته به ایران از این کشورها برای نمایش قدرت استفاده میکنند. در حالی که نفوذ حزبالله کاهش یافته، حوثیهای مستقر در یمن به عنوان بیمهنامه جدید ایران وارد عمل شدهاند و تحریکات خود را به جنگ اسرائیل در غزه گره زدهاند. از ۷ اکتبر به این سو، آنها تاکتیکها و توان موشکی خود را ارتقا داده و حضور مؤثری در روابط عمومی بهدست آوردهاند. آنها همچنان صنعا را کنترل میکنند، پول چاپ میکنند، مالیات جمعآوری میکنند، کمکهای بشردوستانه را به نفع خود منحرف میسازند و حتی در دسامبر ۵۰۰ میلیون دلار کمک بودجه از عربستان سعودی دریافت کردند. نه حملات چندجانبه به رهبری ایالات متحده به اهداف نظامی حوثیها، و نه حملات اسرائیل به زیرساختهای بندری و انرژی، نتوانستند حملات حوثیها به ترافیک دریایی در دریای سرخ را متوقف کنند- تا زمانی که آتشبس غزه در ژانویه اجرایی شد. این حملات همچنین نتوانستند راهی برای ظهور رهبری جدید در یمن باز کنند یا جریان سلاح، آموزش و حمایت فنی ایران به حوثیها را قطع نمایند.
ترامپ بار دیگر حوثیها را بهعنوان «سازمان تروریستی خارجی» معرفی کرده است-موقعیتی که دولت پیشین او در سال ۲۰۲۱ لغو کرده بود. این اقدام بر رهبران حوثی که نه سفر خارجی میکنند و نه حساب بانکی بینالمللی دارند، تأثیری نخواهد گذاشت، اما اقتصاد ویرانشده یمن را بیشتر تضعیف کرده و به غیرنظامیانی که از بیش از یک دهه جنگ داخلی رنج میبرند آسیب خواهد زد- و فرصتهایی تازه برای گسترش نفوذ ایران ایجاد خواهد کرد. در عراق، تلاشهای ایالات متحده و اسرائیل برای محدود کردن نفوذ ایران با توجه به نقش عراق در میزبانی نیروهای آمریکایی برای مبارزه با داعش، محدود بوده است. در واکنش به فشار احتمالی واشنگتن و تلآویو، شبهنظامیان وابسته به ایران در حال نهادینه کردن منافع خود در بغداد هستند، با نفوذ در ساختار سیاسی عراق و تصرف نهادهای دولتی، شبکه تهدید ایران را حفظ میکنند.
نخستوزیر عراق، محمد شیاع السودانی، برخی سیاستهایی اتخاذ کرده که به زیان تهران است-از جمله جلوگیری از عبور جنگجویان مورد حمایت ایران به سوریه و ابراز تمایل به حفظ حضور نیروهای آمریکایی. اما واشنگتن هیچ تلاشی برای پاداش دادن به این اقدامات نکرده و حتی کمکها به جوامعی که از داعش آسیب دیدهاند را قطع کرده و برنامههای توسعه اقتصادی عراق را به حالت تعلیق درآورده است. در ماه مارس، دولت ترامپ همچنین معافیت تحریمی عراق برای خرید برق از ایران را لغو کرد- تصمیمی که شبکه برق آسیبپذیر عراق را پیش از تابستان داغ، تحت فشار قرار میدهد و جایگاه السودانی را تضعیف خواهد کرد.
اکنون بسیاری از مقامات آمریکایی معتقدند که چون رژیم ایران در اوج آسیبپذیری قرار دارد، زمان آن رسیده که فشار را بیشتر کنند. اندکی پس از آغاز دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ در ژانویه، او با صدور فرمان اجرایی، کارزار «فشار حداکثری» خود را احیا کرد تا به تهدید هستهای رژیم پایان دهد، «برنامه موشکی بالستیک آن را مهار کند و از حمایت آن از گروههای تروریستی جلوگیری کند.» او چندین بسته تحریمی جدید علیه ایران اعلام کرد که شامل برنامه پهپادی تهران، صادرات نفت، و شبکههای جنایی فراملی میشدند. دولت او همچنین با الگوبرداری از اسرائیل، کمپینی نظامی علیه حوثیها در یمن آغاز کرد و دامنه حملات پیشین ایالات متحده را گسترش داد تا اهدافی همچون نیروها، زیرساختهای نظامی و ساختمانهای دولتی را شامل شود.
تحریمها و حملات نظامی میتوانند بخشی از یک استراتژی موفق باشند، اما در این لحظه حساس، بهتنهایی کافی نیستند. ایالات متحده به یک سیاست تعامل چندجانبه نیاز دارد تا چشماندازی مثبت برای خاورمیانهای آزاد از نفوذ مخرب ایران ارائه دهد. کمبود تعامل واشنگتن در سوریه کاملاً مشهود است—جایی که دولت شرع بارها و بهصورت علنی خواستار مقابله با نفوذ ایران، مبارزه با تروریسم فراملی و حفظ مرز صلحآمیز با اسرائیل شده است. کشورهای اردن، قطر، عربستان سعودی، ترکیه و هیئتهای عالیرتبه اروپایی نیز این فرصت را شناسایی کرده و با رهبران جدید دمشق دیدار کردهاند. اما ایالات متحده همچنان عمدتاً در حاشیه دیپلماسی باقی مانده است. برخی نگرانیها قابل درک است-شرع هنوز آزموده نشده-اما او نیازمند حمایت جدی بینالمللی است تا حکومتش از سوی عناصر مخرب به چالش کشیده نشود. همچنین، باید مجموعهای واقعگرایانه از معیارهای عملکرد برای او تعیین شود تا انگیزهای برای ادامه تلاشهای تثبیت کشور و دریافت تخفیف تحریمها برای بازسازی اقتصاد مشروع بهوجود آید.
در جاهایی که دولت ترامپ وارد عمل شده، رویکرد یکجانبه و واکنشی آن میتواند به نتایجی ناپایدار منجر شود. برخورد شتابزده با بحران غزه- از پیشنهاد بهدست گرفتن کنترل کامل این منطقه، همزمان با صحبت از انتقال میلیونها ساکن غیرنظامی، تا آغاز مذاکرات مستقیم با حماس- کاملاً با دیپلماسی ۱۸ ماه گذشته ایالات متحده متفاوت است، زمانی که اولویت مقامات آمریکایی ایجاد راهحلی پایدار برای غزه بود که امنیت اسرائیل را تقویت کند، به نیازهای غیرنظامیان فلسطینی پاسخ دهد و با همسایگان عرب اسرائیل هماهنگ باشد. آن رویکرد نهایتاً به آتشبسی چند هفتهای منجر شد که بازگشت گروگانهای اسرائیلی و ارسال کمکهای انسانی به غزه را ممکن ساخت. در مقابل، رویکرد کنونی بهاحتمال زیاد باعث فلج سیاستگذاری و تولید انبوهی از پیشنهادات غیرواقعی و ناهماهنگ خواهد شد که زمینه مساعدی برای سازماندهی مجدد حماس و ایران فراهم میکند.
گل زدن به خودی
در مواجهه مستقیم با ایران، ترامپ بدون ایجاد حمایت بینالمللی، مستقیماً با آیتالله علی خامنهای تماس گرفت تا مذاکرات را آغاز کند. در نادیده گرفتن ضرورت مشورت با متحدان و شرکای منطقهای، او اشتباهی را تکرار میکند که واشنگتن هنگام توافق هستهای سال ۲۰۱۵ با ایران مرتکب شد: در آن زمان، عدم مشورت با اسرائیل و پایتختهای عربی باعث ایجاد تنش شد و در سال ۲۰۱۹، هنگام خروج ترامپ از توافق، مدافعان آن را بسیار اندک ساخت. اکنون به نظر میرسد استراتژی فعلی واشنگتن در قبال ایران بر این باور استوار است که استراتژی فشار، حتی اگر فقط با هماهنگی اسرائیل اجرا شود، میتواند رژیم تهران را به پایان دادن به اقداماتی وادار کند که برای بقای خود ضروری میداند. اما ایالات متحده نمیتواند بدون حمایت گستردهتر بینالمللی، اقتصاد ایران را فروبپاشد یا حتی حملات نظامی مؤثر انجام دهد.
این کشور به همکاری چین- بزرگترین واردکننده نفت ایران- و کشورهای میزبان پایگاهها و نیروهای آمریکایی در خاورمیانه نیاز دارد. همچنین به حمایت پایتختهای اروپایی در شورای امنیت سازمان ملل نیاز دارد. بدون همراستایی وسیعتر بینالمللی برای منزوی کردن تهران، رژیم ایران از روابط خود با پکن و مسکو برای مقاومت در برابر تلاشهای آمریکا استفاده خواهد کرد.
واشنگتن باید مشخص کند که چگونه قصد دارد در برابر توقف فعالیتهای مشمول تحریم، به بازیگران امتیاز بدهد. بازنگری در تحریمهای سوریه پس از اسد از اولویت بیشتری برخوردار است، اما دولت آمریکا باید برای خود ایران نیز مسیری روشن برای کاهش فشار اقتصادی ترسیم کند- در صورتی که تهران گامهای واقعی برای محدود کردن برنامه هستهای خود و پایان دادن به بیثباتسازی منطقه بردارد.
ایالات متحده باید منابع و تخصص غیرنظامی خود را در پشت استراتژی منطقهایاش قرار دهد، حتی در حالی که دیگران را به تقسیم بار تشویق میکند. کمکها و تخصص فنی غیرنظامیان رکن اصلی عملیاتهای تثبیتی هستند. آمریکا طی دههها و با صرف صدها میلیون دلار، ساختارهای بوروکراتیک، کادرهای حرفهای و ابتکاراتی در زمینه تأمین مالی مشارکتی و کمکهای هدفمند ایجاد کرده که به کشورها امکان میدهد از بحران عبور کنند. این ابزارها برای تثبیت دستاوردها علیه ایران ضروریاند: جوامعی که از خشونت آسیب دیدهاند خواهان بازسازی هستند، اما رهبران جدید آنها فاقد دانش فنی، حکمرانی و اقتصادی لازم برای مقابله با چالشهای پساجنگاند. ارتشهای معمولی در خاورمیانه نیز برای خلعسلاح و ادغام دوباره نیروهای نیابتی ایران آمادگی کافی ندارند.
اما این تجربه ارزشمند آمریکا در حال از بین رفتن است؛ چرا که واشنگتن در حال کاهش بودجه و نابودی نیروی کار مرتبط با کمکهای خارجی است. آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده- (USAID)—که به نظر میرسد ترامپ قصد دارد آن را از بین ببرد-دفتر ابتکارات گذار (OTI) را در خود دارد؛ نهادی که وظیفه پر کردن شکاف میان توسعه و کمکهای بشردوستانه را دارد. اداره عملیاتهای درگیری و تثبیت وزارت خارجه-که بودجه آن از محل همان کمکهایی تأمین میشود که ترامپ در تلاش برای مسدود کردن آن است- در بازیابی کشورها از آسیبهای وارده توسط بازیگران غیردولتی تخصص دارد و مشاوران تثبیت ویژهای را برای اعزام به مناطق بحرانزده در اختیار دارد.
دولت ترامپ همچنین قصد دارد بدنه دیپلماتیک وزارت خارجه را در لحظهای کاهش دهد که دیپلماتها باید مسئولیتهای بیشتری برعهده بگیرند- در پی تحولات نظامی مهم سال ۲۰۲۴. این دولت کمکهای تثبیتی به عراق، سوریه و یمن را دقیقاً در زمانی که میتوانند بیشترین تأثیر را داشته باشند، مسدود کرده است. همچنین کمکهای نظامی به ارتش لبنان را در لحظهای که دولت جدید این کشور متعهد به خلع سلاح حزبالله شده، متوقف کرده است. حتی کمکهای امنیتی به نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری نیز تعلیق شده، در حالی که آنها همچنان با اسرائیل همکاری امنیتی دارند تا قدرت حماس را مهار کنند. اگر ایالات متحده امیدوار است شبکه نفوذ منطقهای ایران را کاملاً از بین ببرد، باید کمکهای غیرنظامی ارائه دهد و همزمان دیگران را برای تقسیم بار تشویق کند. در غیر این صورت، بهترین ابزارهای خود برای حمایت از ظهور بازیگران جایگزین را از دست خواهد داد.
در نهایت، ایالات متحده باید به شرکای منطقهای خود اطمینانهای روشنتری درباره تعهدات امنیتیاش بدهد، در حالی که از آنها میخواهد همکاریهای امنیتی چندجانبه موفق در برابر حملات موشکی ایران را ادامه دهند. آمریکا پس از ۷ اکتبر بهطور چشمگیری حضور نظامیاش در منطقه را افزایش داد. این ستون فقرات شامل حمایت اطلاعاتی، تسلیحات و مشارکت فعال در دفاع از اسرائیل بود-که به اسرائیل اجازه داد بر از بین بردن شبکه تهدید ایران تمرکز کند و چشمانداز استراتژیک منطقه را دگرگون سازد. این زیرساخت حمایتی باید حفظ شود تا منطقه بتواند وارد مرحله تثبیت شود.
برای حداکثر فشار بر حوثیها، ایالات متحده باید بسته کمکی ملموسی طراحی کند که آماده ارائه آن به مردم یمن باشد- در صورتی که حوثیها کنترل خود را واگذار کنند. این کشور باید شرکای خود را در کمپین نظامی برای بازگرداندن آزادی کشتیرانی در دریای سرخ دخیل کند و بهصراحت اعلام کند که آماده حمایت از کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی است که با تهدیدات حوثیها روبهرو هستند. تعهد به حفظ وضعیت نظامی ارتقاءیافته در میانمدت، نشانهای از اراده آمریکا برای تهران خواهد بود و رهبران منطقهای را در خط مقدم مبارزه با ایران دلگرم میکند. در عراق و سوریه، آمریکا باید موقتاً نیروهای خود را حفظ کند و حمایت خود از مردم این کشورها را آشکارا نشان دهد. در لبنان نیز، واشنگتن باید نقش نظارتی فعالی را که ارتش ایالات متحده در خلع سلاح حزبالله ایفا میکند ادامه دهد و در صورت پیشرفت اصلاحات، از رهبران جدید بیروت بهطور مستقیم حمایت کند.
حفظ حضور نظامی سرمایهگذاریای است که ایالات متحده باید در روند گذار خاورمیانه انجام دهد—زمانی که رهبران جدید به دنبال تثبیت حمایت مردمی و ایجاد ترتیبات امنیتی نویناند. همزمان، آمریکا باید تحریمها را بهتدریج کاهش دهد اگر رهبران جدید سوریه به اهداف حکمرانی خوب برسند، کمکها و تخصص فنی را به جوامع آسیبپذیر سرازیر کند و شرکای محلی و بینالمللی را برای ترسیم یک چشمانداز مشخص و واقعبینانه از نظم منطقهای عاری از سلطه ایران گرد هم آورد. تلاشهای گذشته تهران برای بیثباتسازی دولتها، سرکوب مردم، به چالش کشیدن منافع آمریکا و گسترش ترور در خارج، تنها به این دلیل موفق شد که کشورهای هدف، فاقد حکمرانی، فاسد و ضعیف بودند. هدف اصلی استراتژی تثبیت باید حمایت از ظهور دولتهای پاسخگو، شفاف و توانمند باشد- دولتهایی که انحصار استفاده از زور را حفظ میکنند، توانایی ارائه رفاه به مردم خود را دارند و برای مقابله با نفوذ ایران اراده نشان میدهند. برخلاف تفکر رایج چند دهه گذشته، اکنون مشخص شده که یک کمپین نظامی استثنایی میتواند جایگاه منطقهای ایران را بهشدت تضعیف کند. اکنون، ایالات متحده باید نقش خود را ایفا کند تا با یک تلاش غیرنظامی استثنایی مشابه، این تغییر را دائمی سازد.
نوت: این نبشته از از صفحه تلگرام اکبرگنجی گرفته شده است و عکس از فارن افیرز.
https://www.foreignaffairs.com/middle-east/narrow-path-new-middle-east