تهیه: حسن رضای

روز سه شنبه، مورخ ۲۸ آگست، با جمعی از دوستان فرهیخه‌ی سیدنی، در دفتر آقای مهاجر در سیدنی رفته بودیم. پیش زمینه ذهنی نسبت به داشتن کتاب و گنجینه آگاهی و دانایی، نسبت به آقای مهاجر توسط دوست و رفیق کمپ مهاجرت در آسترالیا داشتم؛ امّا موفق نشده بودم که ایشان را از نزدیک ملاقات و از کتابخانه‌اش استفاده و یادیدن می کردم.

آقای یاسر در سال‌های ۲۰۰۳، کتاب «شازده احتجاب» شاهکار هوشنگ‌گل‌شیری را به‌طور امانت برایم در بریزبین پست کرد و من آن‌ را خوانده دوباره برایش پست کردم. وی می‌گفت: این کتاب را از آقای مهاجر گرفته است. اما اینک، کتاب‌خانه ایشان را از نزدیک می‌دیدم. کتاب‌های مهم مثل تاریخ تمدن ویل دورانت، آثار کامل داکترعلی شریعتی، تفسیر منثوی معنوی و فرهنگ فارسی و... موجود بود. بیشترین کتاب‌هایش را در حدود سه‌هزارجلد در مشهد -کتاب‌های عمده سیاسی، اجتماعی و تاریخی بوده‌اند،- به مبلغ اندکی برادرش فروخته‌بود؛ زیرا در آن زمان، برای انتقال‌آن مشکل داشته است. به‌هرصورت، در میان کتاب ها، چشمش به کتاب زیر «عنوان جنبش مشروطیت در افغانستان»، نگارش علامه عبدالحی حبیبی افتاد. این کتاب در ۲۰۰ صفحه، نگارش یافته، توسط سازمان مهاجرین مسلمان افغانستان، در سال ۱۳۷۷ خورشیدی و ۱۹۹۹میلادی تجدیدچاپ شده‌است. کتاب براساس تاریخ مقدمه نویسنده، در سال ۱۳۶۴ تحریر شده است. کتاب در حال فرسودگی قرار دارد؛ زیرا در دنیای مهاجرت نگهداری کتاب سخت است.

آنچه که گفته‌آمد، باز گوکردن شناسنامه‌ی کتاب است. چیزی‌که برای نگارنده در خواندن کتاب ذکرشده، جلب توجه کرد،عضویت علامه فیض محمدکاتب در جنبش مشروطیت اول و علت اساسی مرگ این بزرگ مرد و مورخ نامدار و پدر تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است. در این کتاب، مرحوم کاتب در ردیف بیست وسومین نفر از جمله سی‌ویکمین نفر از اعضای برجسته‌ی سازمان جنبش مشروطیت اول در افغانستان بوده است. و در ضمن علت وفات علامه را لت و کوب خشونت آمیز مأموران زمامدار به نام حبیب الله سقاو است که نگارنده نوشته‌ی حبیبی رادر ذیل در اختیار پژوهش‌گران و علاقهمندان به تاریخ قرار می‌دهم:

 

نقش علامه فیض محمد کاتب هزاره در جنبش مشروطیت به روایت علامه عبدالحی حبیبی

نویسند: علامه عبدالحی حبیبی

«ملافیض محمدکاتب: بن سعید محمد بن خداداد از هزار‌ه‌ی محمد خواجه‌ی غزنه، مؤلف سراج التواریخ و سوانح نگار امیرحبیب الله خان که نویسنده‌ی فاضل و ادیب ورشنفکر و از جمله مشروطه خواهان اول بود و در شیرپور محبوس گردید. اما به سبب این‌که امیر از زمان شهزادگی او را می‌شناخت و در نگارش سراج‌التواریخ خدمت می‌کرد، بعد از مدت کمی رهاشد.(۱) سال ولادت او ۱۲۸۹ق است.

آثارقلمی او:

کاتب حقیقتاً نویسنده پرکار و مؤرخ عالمی بود، که در حدود ۱۳۲۰ق برای تاریخ نگاری از حضورامیر گماشته شده، اسناد درباری و کتب لازمه را در دسترس او گذاشتند. وی کتاب ضخیمی در دو جلد بنام «تحفته الحبیب» مشتمل بر وقایع عصر احمد شاهی از ۱۱۶۰ق به بعد تا ۱۲۹۷ق نوشت و مامور بود که وقایع عهد امارت عبدالرحمن خان را به شمول اوضاع عصر حبیب الله خان تا زمان خود به قلم آرد.

کاتب کارنگارش تحفته الحبیب را که هر دوجلد آن به خط خوش نستعلیق خودش در آرشیف ملی موجوداست- در ماه‌شوال ۱۳۲۲ق در ۸۸۵ صفحه قطع فُل‌سکیب به پایان رسانیده که به سقوط امارت امیر یعقوب‌خان و خاتمه‌ی جنگ دوم افغان و انگلیس ۱۲۹۷ق ختم می‌شود و آن‌را خود امیر و رجال معمر آن عصر مانند: سردار محمدیوسف خان پسر امیردوست محمدخان و قاضی القضات سعدالدین خان و منشی محمدیعقوب و میرزا مؤمن منشی وزیراکبرخان که تاآن‌وقت زنده بودندـ دیده و بر حواشی آن نظرهای خود را گفته‌اند و در بعضی موارد حک و اصلاح روا داشته‌اند.

فیض محمد در این کتاب نویسنده‌ی پرکاری‌است که مطابق موازین ادبی و سنن نویسندگی آن‌وقت، به تحریر و قایع می‌پردازد و گاهی خامه‌ی خود را «کلک در رسلک» می‌نامد، که این عبارت جلب توجه امیر را کرده، و برحاشیه‌ی صفحه ۳۹ جلددوم به‌رنگ سرخ نوشته‌است: «ماشاءالله! کاتب به این عبارت چقدر رعونت و خود نمایی اظهار نموده‌اند!!» با نوشتن چنین کلمات طنز آمیز بر‌آن کلمات خط کشیده و به «مذکور گردید» تصحیح کرده‌است. در حالی‌که یکی از ناقدان مذکور، سویه‌ی عالی نداشته و ایرادی را نوشته‌اند، کاتب در مقابل آن پافشاری می‌کند. مثلا کنار صفحه‌‌ی ۱۰۴ جلددوم که بر اعتراض تطویل عبارت پردازی و اطناب کلام کرده‌اند وی می‌نویسد: «جمله‌ی معترضه که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن مظلومیت ستمدیدگان است بر سبیل تنبیه نگارش داده‌شده، زیرا که مقام را مناسب دانسته تحریر نمودم، اطناب ممل نیست» (۲).

به‌این نهج، فیض محمد که از قشرعامه بوده، و به دربار راه یافته‌بود، طبعاً در نظرداشت که لف کلام خود، احوال ستمدگان را تمثیل نماید و وجدان طبقاتی خود را تسکین دهد.

طوری‌که از معاصران کاتب شنیده‌ام، وی در این راه مصیبت‌ها دیده و بارها مضروب گردید؛ ولی کتاب تحفته الحبیب در همین بیاض خوش‌خط باقی ماند و طبع نشد. اما امیر او را فرونگذاشت و هدایت داد، تا آن‌را با طراز دیگری که شکل سراج‌التوارخ را گرفت در آورد، که اکثر وقایع و نوشته‌ها، بین تحفه و سراج مشترک است.

(۲) اماسراج التواریخ:

که از کارهای ایام پختگی و تجربه‌های زندگی اوست. نخستین کتاب ضبط وقایع دولتی افغانستان شمرده می‌شود و برای مورخان دیگر‌ی‌که آثار خود را مطابق به موازین جدید تاریخ نویسی می‌نویسند، بهترین منبع معلومات به‌ شمار می‌آید. نسخه‌ی خطی این‌ کتاب به خط خوش نستعلیق خود کاتب پاک نویسی شده، در آرشیف ملی کابل موجود است و جلد اول ودوم آن در یک وقایه به طبع سربی در کابل در سنه‌ی ۱۳۳۱ق در ۳۷۷ صفحه نشر شده‌است. اما جلدسوم سراج التواریخ که وقایع بعد از جنگ دوم افغان و انگلیس یعنی بعد از ۱۲۹۸ق را محتوی است به دوره‌ی امارت عبدالرحمن خان تعلق دارد، که از صفحه‌ی ۳۷۸ تا ۱۲۴۰ (جمله ۸۶۳ صفحه) دارد و در سنه‌ی ۱۳۳۳ق کار طبع آن در مطبعه‌ی حروفی کابل انجام یافته است.

جلدسوم تا وقایع ۱۳۱۴ق رسیده و طبع شد. ولی پنج‌سال دیگر تا ۱۳۱۹ق را هم نوشته بود، که طبع نشد. در سنه ۱۳۵۸ش چون پسرش محمدعلی تمام نوشته‌ها و اسناد بازمانده‌ی پدر را به آرشیف ملی فروخت، در حدود چهارصد صفحه تا آخر عهد امیرعبدالرحمن به قلم خود کاتب برآمد که در آرشیف ملی محفوظ است.

جلدچهارم:

قراری‌که دکتور بهروز در سنه‌ی ۱۳۶۱ش در مسکو به من گفت: کاتب تاریخ خود را تا سال هشتم عصرامانی ۱۳۰۶ش نوشت. شش سال اخیر امیرعبدالرحمن و تمام امارت حبیب الله خان در یک جلد در حدود سه هزار صفحه به خط میرزا محمدقاسم خان کابلی به فرمایش فیض محمد خان وزیر معارف و هدایت هاشم‌شایق‌افندی رئیس دارالتألیف نوشته شده و در کتابخانه‌ی معارف موجود بود، که احوال قتل امیرحبیب الله را هم داشت، ولی اکنون موجود نیست.

ونیز جلدپنجم:

به‌خط خود کاتب و مشتمل بر احوال هشت سال‌وسه‌ماه سلطنت امان الله خان نزد عبدالعفو دیده‌شده بود، که سرنوشت این دوجلد اخیر معلوم نیست.

۳-فیض از فیوضات:

کتابی بود که فیض محمد آن‌را به مهدی فرخ و زیرمختار ایران در کابل (در حدود ۱۳۰۶ش) تقدیم داشته و وی در کتاب خود تاریخ سیاسی افغانستان (جلداول طبع تهران ۱۳۱۴ش) از آن التقاط کرده و معلوم است که دارای مطالبی بوده که فیض محمد آن‌را از یادداشت‌های خود نوشته و اظهار آن‌را در داخل افغانستان نمی‌خواسته است.

۴-تاریخ حکمای متقدمین از هبوط آدم تا بعثت حضرت عیسی:

برای صنوف رشدی به تصویب وزارت معارف در ۲۹۸ صفحه قطع خورد، طبع کابل (۱۳۰۲ش.)

۵- تذکرت الانقلاب:

وقایع ورزانه روزهای اغتشاش بچه سقاو و سقوط سلطنت امانی را از چشم دید خود به طور روزنامچه نوشته و کتاب مفیدی است که در جمله‌ی آثار مانده‌ی دیگر کاتب در سنه ۱۳۵۸ش برای آرشیف ملی خریداری شد و اکنون در آنجا محفوظ است.

طوری‌که در بالا گفتیم: کاتب عصر امیرحبیب الله خان را هم تا آخر آن ۱۳۳۷ق نوشته بود و در اوایل دوره‌ی امانی اورا به صدور فرمانی که در اسناد او موجود است مامور ساختند که وقایع عصرامانی را هم بنویسد و از وزارت خارجه به او سندی داده‌شده تا اسناد آرشیف را ملاحظه کرده بتواند و این کاغذ هم در اسنادش موجود است.

از یک ورق مکتوب خطی وزارت دربار امانی معلوم شد که او را به کتابت هیأتی مقرر کرده بودند که در آن مولوی عبدالواسع قندهاری و بدری‌بیگ، قوانین مملکت را طبق موازین شرعی می‌ساختند. (۱۲۹۹ش.)

در سنه‌ی ۱۳۰۸ش بچه‌شقاو فرمانی به نام زعمای شیعی کابل، محمدعلی جوانشیرچنداولی و قاضی شهاب و خلیفه محمدحسین و استاد غلام‌حسن و فیض‌محمد صادر نمود، تا دایزنگی رفته و از مردم هزاره به نامش بیعت ستانند، چون مردم هزاره تغلب بچه‌ی سقاو را ن پذیرفتند و این گروه بدون اخذ بیعت به کابل باز گشتند، بچه‌ی سقاو به خشم آمد و برای سرزنش امر لت و کوب این بیچارگان را داد، که فیض محمد از ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج در کابل جان سپرد، در حالی‌که در حدود پنچ‌هزار صفحه چاپی و ناچاپ را در تاریخ مملکت نوشته و در جنبش مشروطیت و پیشه‌ی نویسندگی زحمت‌ها دیده و به مشقت لت و کوب و حشیانه، جان به جان آفرین سپرده بود ۰چهارشنبه ۱۶ رمضان ۱۳۴۹ق ۱۳۰۸ش)» (به نقل از کتاب مشروطیت در افغانستان، ص. ۴۴ – ۴۹)

نوت: ۱- مقاله‌ی میرقاسم پاورقی ص. ۴۴

۲- نایل: کتاب شماره ا سال ا طبع کابل ۱۳۵۷ش.   پاورقی ص. ۴۵