فاضل کیانی


به بهانه این‌که جناب ناشناس بر اساس وجدان سالم انسانی خویش، جعلی بودن کتاب پُته خزانه را برمَلا کرده است، من هم پیش از مرگم فریادنامه‌ای برای محققان و مورخان منصف تاریخ و آیندگان خود می نویسم.
دوستان! تحریفاتی که در تاریخ رخ داده، و به‌ویژه تحریف کتب تاریخی یک قرن اخیر که به منظور اهداف سیاسی و استعماری در اروپا و افغانستان و ایران نوشته شده، بسیار پیچیده و شگفت آور و ریاکارانه و غیر قابل باور و شیطانی و مغلطه آمیزتر از آن است که ما در آغاز تصور می کنیم.
دوستان! اگر تواریخ قدیمه و جدید را در کنار هم بخوانید، به این نتیجه قطعی می‌رسید که: نه تنها کتاب «پُته خزانه» جعلی است، بلکه بسیاری از کتب و دانشنامه های جدیدی که ما امروز به آن‌ها ایمان و باور کامل داریم، نیز جعلی و دروغ و سیاسی و فاقد منابع و اسناد و ریشه های تاریخی هستند و جعلکاران قهار سیاسی و استعماری، دروغهای مدرن خود را با لعاب علم و آکادمیک و تاریخ علمی پوشانده و بر ما فروختانده اند.
مثلا:


1. خود نام «پُته خزانه» فریاد می‏کشد که این کتاب، قدیمی نیست و کتابی نو و یا موهوم است. زیرا «پُته خزانه» (گنجینه پنهان) نسبت به ما خزانه پنهان شمرده می‌شود، نه نسبت به خود نویسنده‌اش. اگر این نام و خود این کتاب واقعا قدیمی می بود،، هیچگاه نویسنده اش آن‌ را بنام «پُته خزانه» (گنجینه پنهان) نمی نامید. زیرا برای وی کتابی عینی و موجود بود و گنجینه پنهان شمرده نمی شد. دوم این‌که چرا تا کنون بجز مرحوم حبیبی هیچ کسی نسخه اصلی چنین کتابی را ندیده و در هیچ جایی از آن نام برده نشده است؟
2. دوستان! بجز کتاب پُته خزانه، نام ایران بجای پارس و عراق عجم تاریخی هم جعلی است.
3. نام اوغانستان بجای خراسان تاریخی هم جعلی است.
4. نام و تمدن و فرهنگ و زبان و چهره و نژاد مشترک آریایی برای آریاهای معروف اصطلاحی، بجای آریان‌های اصیل ویدی و اوستایی هم جعلی است.
5. سرزمین آریایی برای هند تا اروپا و ایسلند، بجای جبال پامیر و هندوکش و بابا هم جعلی است.
6. مهاجرت آریایی بجای مهاجرت طوایف تورانی هم جعلی است.
7. نام سکِستان بجای سیستان و زاولستان هم جعلی است.
8. نام توران جنوبی بجای خراسان = اوغانستان هم جعلی است.
9. بسیاری از مدخل های دایرت المعارف بریتانیکا و چمبرس و آریانا و دانشنامه های چاپ یک قرن اخیر در تهران و کابل هم جعلی و یا آمیخته با جعل و دروغ است.
10. هخامنشیان بجای پیشدادیان و کیانیان، کوروش بجای کیخسرو، داریوش اول هخامنشی بجای اسپندیار کیانی، داریوش دوم هخامنشی بجای دارا بن دارای کیانی هم جعلی اند.
11. آغاز تاریخ افغانستان از کوشانیان بجای کیانیان هم جعلی است.
12. بنای تاریخ و تمدن بلخ و بامیان و غور توسط کوشانیان و هیاطله هم جعلی است.
13. سکایی و ترک پنداشتن سیستانیان و زابلیان و باختریان اصیل ویدی و اوستایی (نیاکان هزاره) هم جعلی و فاقد منبع تاریخی است.
14. هیطلی و ترک پنداشتن زابلیان و سیستانیان پارسی تاریخی (نیاکان هزاره) هم جعلی و فاقد منبع تاریخی است.
15. ترک و تاجیک و یا افغان (پشتون) خواندن خراسانیان و زابلیان و غوریان تاریخی (نیکان هزاره) هم جعلی است.
16. مغولی خواندن هزاره ها توسط شماری از نویسندگان و جنرالان نظامی وابسته به سلطنت بریتانیا مانند «بليو» «م- الفنستون»، «برنس» و «گ- ومبري» و شماری دیگر از خاورشناسان انگلیسی و روسی، هم جعلی است.
سر انجام اینکه: به محققان و مورخان بزرگ افغانستانی و ایرانی و به‌ویژه به مورخان ترک و یا مغول پنداری هزاره ها چلنج می‌دهم که:
1. «آهای بزرگان! آیا می توانید این شانزده بند و حتی یک بندی از آن را بر اساس منابع معتبر و قدیمه اسلامی و یا پیشا اسلامی پاسخ داده و یا رد کنید؟
2. آیا برای ترک و یا مغول پنداری تاریخی و فرهنگی و تباری هزاره ها منابع هزار ساله اسلامی و خراسانی و بومی برای شما ملاک و معیار معتبر اند، یا کتب و فرضیات و حدسیات و دانشنامه های سیاسی و یکصد ساله اروپاییان و مورخان دربار تهران و کابل ؟
3. آهای محققان بزرگوار تاریخ، آیا برای تأیید نظرات خود بجز فرضیات و حدسیات سیاسی و نوساخته و فاقد سند اروپاییان و تاریخ نویسان سیاسی یک قرن اخیر چون بارتولد و حبیبی و... چه اسناد معتبر و قدیمه تاریخی و ادبی و یا اساطیری دارید؟
اگر آری، پس آن‌ها را برمَلا سازید و بر اساس آنها نظر خویش را اثبات فرمایید، تا دستان شما را ببوسیم و با اطمینان از شما پیروی کنیم؛ وگرنه، عرض می کنم که: بیش از یک قرن است که مورخان استعماری و پیروان ساده لوح آن‌ها مردم ما را به دنبال مغول دواندند و اکنون شما با چه حقی می‌خواهید فرزندان خراسانیان و باختریان و زابلیان و غوریان را به بیابان های توران و بدنبال ترکان سرگردان سازید؟
بنده با زبان تلخ و گزنده و درد آلود باری دیگر فریاد می کنم که: از قضاوت تاریخ و از نقد و نفرین آیندگان بترسید و بیش از این با خوشباوری و تقلید کودکانه و غیر محققانه، از فرضیات و حدسیات نویسندگان استعماری و سیاسی قرن بیستم اروپایی که آن‌ را تاریخ اکادمیک و علمی نامیده اند، پیروی نکنید و بیش ازین به چاه تاریخ مملکت و نیاکان خود سنگ نینداخته و با هویت و شعور مردم و نسل های بعدی خویش بازی نکنید. 
توضیح سخن برای حوصله مندان:
خاورشناسان فرشتگان بی‎غرض نیستند
گرچه بیشتر کتب باستان‎شناسان و خاورشناسان که امروزه برگردان فارسی آن‌ها را می‎بینیم ، بطور هدفمند و گزینشی ترجمه شده اند. اما خاورشناسان و محققان منصف بسیاری نیز هستند، که متأسفانه ما از بی‎هنری و نا ‎توانی نتوانسته‎ایم کتاب‏ها و تحقیقات آنها را به فارسی ترجمه و نشر کنیم. ما از طرفی خود را مدیون باستانشناسان اروپایی می‌دانیم؛ زیرا نخستین کاوش‌های باستانی توسط آنها انجام گرفته، و نفیس‎ترین آثار باستانی و نخستین نسخ خطی عربی و فارسی و ترکی توسط آن‌ها کشف شده و نگهداری می‎ شود. بخش اعظمی از کهن‌ترین کتب مذهبی و تاریخی و جغرافیایی و ادبی خاورمیانه در اروپا نگهداری شده و نخستین بار توسط خاورشناسان در اروپا چاپ و یا ترجمه و نشر شده اند. اما: از طرفی دیگر، هرگاه نظرات متضاد و فرضیات متناقض گروهی از آنها را در باره تاریخ مان مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم که آن‌ها تحقیق علمی و آثار باستانی را با سیاست و نژادگرایی آلوده ساخته اند.
1. بدون تردید بیشتر خاورشناسان و باستان‏شناسان فرشتگان بیغرض و منصف و تشنگان علم و حقیقت نیستند، بلکه گروهی از آنها مأموران سیاسی و امنیتی بوده اند که برای کسب اطلاعات و ربودن گنجینه‏های عظیم تاریخی ، به کشور ما آمد و رفت می‎کرده اند.
2. اگر بسیاری از کتابها و نوشته‎های خاورشناسان با شک و نقادی بررسی شود، دیده می‎شود که بیشتر نظرات و تحلیلات آنها بر مبنای فرض و پندار شخصی و به منظور اهداف سیاسی است، نه بر مبنای منابع معتبر و کهن تاریخی. اگر به کتب و نظرات آنها دقت شود، دیده میشود که آنها بجز کتیبه‏ها و سکه‌های گنگ و مبهم، هیچ سند و منبع تاریخی و جغرافیایی و نسب .‎شناسی برای تأیید نظرات خویش ذکر نکرده اند.
3. گروهی از دانشمندان آلمانی و فرانسوی و انگلیسی، بدون استناد به منابع کهن و دسته اول آریایی، فرضیه نژاد و زبان و تمدن مشترک «هندو- آرین» را مطرح کرده و مردمان و اقوام مختلفی از هند تا ایسلند یعنی یک سوم مردم جهان را با صدها نام و زبان و با ده‌ها رنگ و رخ و آداب و رسوم مختلف، به نام آریا نامیدند.
4. آنها سکاها و مردمان و جوامعی تنومند و پرموی و سرخ ،‎رنگ و دارای دماغ‏های عقابی و چشمان گِرد و سبز را، آریایی نامیدند. یعنی آن‌ها ترکان غربی و صدها قوم و طایفة تورانی و صحراگردان آلپی سکایی و آرال آلتایی یعنی مردمان سرخ اندام و زردموی شمالی و حتا اقوام سیاه‎ندم و سیه موی جنوبی شبه قاره هند را، به ‌نام نژاد مشترک «هندو- آرین» و «هندو- اروپایی» سفید و نجیب نام نهادند.
5. آنها مهاجرت تورانیان و ترکان غربی را به نام مهاجرت آریایی نامیدند و تاریخ توران و ترکان تاریخی را تنها به ترکان شرقی منحصر کردند.
6. آنها همان مردمان و جوامعی را آریایی نامیدند که: آریاهای اصیل ویدی و اوستایی و کیانیان بلخی و پهلوانان زابلی آنها را با عناوین تلخی چون تورانی، بی‎تمدن، بیابانگرد، مهاجم، پتیاره، دروغوند، شمالی‎نژاد، ریمن، پیمان‎شکن، دیوپرست، دیو نژاد، گرگ نژاد، دیو سیاه، دیو سفید و... می‎خواندند و سرزمین آنها را به نام های توران و مازندران و سگسار و گرگسار یاد کرده اند.
7. آنها با گستاخی و زورگویی، منابع اساطیری و متون کهن دینی و ادبی آریاهای اصیل ویدی و اوستایی را افسانه خوانده و ساخته‏های دساتیری خود را با لعاب علم و اکادمیک پوشانده و تاریخ علمی نامیدند. آن‌ها با طرح احتمالات و فرضیات، اساطیر و تاریخ آریاهای اصیل بلخی و زابلی را مورد تردید قرار دادند. آنها با این فرضیات سیاسی خود تاریخ زابلستان و کابلستان را مشوش کرده و با شعور انسانی و اساطیر کهن این سرزمین بازی کردند. آنها در حالی نام آریا و تاریخ و تمدن آریایی را برای آریاهای نام‏نهاد خود جعل کردند، که هیچ تصویری روشن و مستدل از زمان و مکان و زبان و مذهب و سلاطین و پایتخت‌ها و طوایف آریایی نام‎نهاد خویش ارائه ندادند.
8. آنها بجای ایرانِ کهن به مرکزیت بلخ و بامیان و زاولستان (ایرانِ اوستا و شاهنامه = خراسان = افغانستان) ایرانِ نوین (پارس و عراق عجم تاریخی) را به مرکزیت تهران بنام ایران نامیده و آنرا تبلیغ کردند. آنها تاریخ و تمدن و فرهنگ و زبان ایران و ایرانیان اوستا و شاهنامه را از ایران شرقی= خراسان= افغانستان، به پارس و عراق عجم= ایران غربی محدود کردند. یعنی آنها سر تاریخ ایرانِ شرقی را از بلخ و زاولستان کندند و به تن ایرانِ غربی در شیراز و تهران چسپاندند. آنها خراسان تاریخی را افغانستان نامیدند. آن‌ها سیستان و زاولستان تاریخی را سکستان نامیدند.
9. آنها روایات بومی و داستان‌های تاریخی و اساطیری ایرانِ شرقی و حماسه‏های ملی خراسانیان و بلخیان و زابلیان را نادیده گرفته و یا افسانه خواندند. آنها تاریخ و تمدن و فرهنگ و آثار مذهبی و ادبی و مدنی پیشدادیان و کیانیان و مِهریان و پارسیان بلخی و زابلی را مسکوت گذاشتند.
10. آنها به محتوا و جغرافیای فرهنگی و ادبی دو اثر مهم شرقی یعنی رِگ‎وِیدا و اَوِستا ستم و کم توجهی کردند.
11. آن‌ها به متون مذهبی و ادبی شرقیان، چون متون پهلوی بُندهش و دینکرت و خداینامه ها (شاهنامه‎ ها) کم توجهی کردند.
12. آنها تاریخ و تمدن و فرهنگ حوزه بلخ و بامیان و زاولستان و کابل و مرو و سیستان را به مناطق فرارودِ بلخ مانند: سُغد و سمرقند و بخارا، خوارزم و خُيون و یا به شیراز و شوش و بابِل و یا به گندهاره و هند و كشمير و... نسبت دادند، در حالی که حوزه نامبرده، زادگاه و گهوارة تاریخ و فرهنگ و تمدن و ادب و هنر آریان / ایرانِ باستان = خراسان= افغانستان بوده است.
13. آنها حوزة حاصلخیز دریاهای بلخ و هیرمند و هرات و مرو و کابل را گویا خالی از سکنه پنداشته و از آن تنها به نام چهار راه و شاهراه تمدن ایران و هند و چین، و از بامیان تنها بنام ایستگاه جاده ابریشم نام می‌برند. در حالی که چیزی به نام تاریخ و جغرافیا و تمدن و فرهنگ و هنر و ادبیات ایران، که جدا از تاریخ و جغرافیای بلخ و زابل و کابل و سیستان باشد، بسیار مبهم و تاریک و پریشان است.
14. آنها شاهان چندین هزار ساله پیشدادی و کیانی را اساطیری و هخامنشیان را شاهان تاریخی معرفی کردند. آن‌ها آغاز تاریخ افغانستان را از کوشانیان و آغاز تاریخ ایران را از هخامنشیان آغاز نموده و غیر از آن‌ را دوران ماقبل تاریخ و دوران اساطیری و یا افسانه ای خواندند.
15. آنها بجای کیخسرو کیانی کوروش هخامنشی را جعل کردند. آنها بجای اسپندیار (دارای اول کیانی) داریوش اول هخامنشی را ساختند. آنها بجای دارا بن دارای کیانی داریوش دوم هخامنشی را مطرح نمودند. در حالی که در تمام تاریخ اسکندر و در همة تواریخ دورة اسلامی، نام پادشاه ایران باستان در مقابل اسکندر را «دارا بن دارای کیانی» ذکر کرده است، نه داریوش هخامنشی و در همة منابع تاریخی و جغرافیایی معتبر و دسته اول شرقی، بلخ و زابلستان را پایتخت ایرانِ اوستایی و شاهنامه و جایگاه کیانیان و پهلوانان زابلی نوشته اند، نه پایتخت و جایگاه هخامنشیان.
16. آنها سنگنوشته‌های مبهم و گنگ بیستون و یا کتاب به نام «تاریخ هرودوت» یونانی متعلق به قرن پنجم پیش از میلاد و فرضیات گروهی از مورخان یونان باستان را مبنای تاریخ ایران و شاهان هخامنش قرار داده و آنها را ملاک تاریخ علمی و غیر علمی معرفی کردند. کتابچه هرودوت نخستین بار در قرن 19 توسط شخصی به نام راولین‎سُون با درج مقدمه‌ی نشر شده است.
17. آن‌ها تمام تندیسها و تصاویر باستانی و صدها ویرانشهر و کهندژ و هزاران مجسمه‎ و سکه های مختلف باستانی در بلخ و بامیان و کابل و پروان و بگرام و کاپیسا و غوربند و غزنی و بادغیس و سیستان و قندهار و ننگرهار و هرات و... را به بودا و بوداییان منحصر و محدود کرده و یا به هخامنشیان و کوشانیان نسبت داده اند، در حالی که این آثار باستانی، اقوام مختلف را نشان می‌دهند که از دوران مختلف شاهان پیشدادی و کیانی و یونانی- باختری و کوشانی بجا مانده اند.
18. نویسندگانی چون: دُمُرگان فرانسوی، راولین‌سُون و فرزر تیتلر انگلیسی ، هِرتِل آلمانی، ریچارد فَرای یهودی امریکایی، بارتُولد روسی آلمانی، نولدِکه یهودی آلمانی، هِرتِسفِلد یهودی آلمانی، آستروناخ یهودی، گریشمَن یهودی، دارمستتر فرانسوی، کُوهِن، اِشمیت، شُرمَن و شماری دیگر، از جمله کسانی اند که به‌صورت کم یا زیاد در تاریخ‌سازی نوین برای افغانستان و ایران نقش داشته اند. اینها دانشمندان و نظریه پردازانی اند که بدون هیچ منبع و سند تاریخی، بجای آریاهای اصیل و ایرانیان اوستایی و شاهنامه ای، نژاد و زبان و مهاجرت هندو آرین را مطرح کرده اند. اینها کسانی اند که بدون هیچ منبع و سند تاریخی، پوست تاریخ کیانیان اوستایی و شاهنامه ای حوزه جبال هندوکش و بابا را کنده و برای هخامنشیان در حوزه جبال زاگرس پوستیل ساخته اند.
متأسفانه پس از آنها، تاریخنگاران و دایرت‎المعارف ‌نویسان قرن اخیر در افغانستان و ایران از آنها پیروی کرده و قلم زده اند. آقایانی چون میرزا آقا خان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده (دهه‌های 1860 و 1890 م) ميرزا حسن خان پيرنيا معروف به پدر تاریخ ایران (م 1314 ش) آقايان علامه ميرزا محمد قزويني ( 1310 ش) علامه محمد تقي بهار (م 1330 ش) دكتر سعيد نفيسي(1331) محمدعلی فروغی، سید حسن تقی‎زاده، سید ضیا، احمد کسروی، دکتر موسی جوان، مهرداد بهار، دكتر محمد معين (1331) دکتر احسان یار شاطر (1332) دکتر محمود افشار یزدی و دکتر جعفر شعار (1348) دکتر محمد دبیر سیاقی (1348) دکتر جواد مشكور (1352) عبدالحسين زرين كوب (1353) دکتر عنايت الله رضا، دکتر ذبيح‎الله صفا و شادروان عبدالحی حبیبی پس از اروپاییان، از جملة پرچم‌داران تاریخ جعلی و جدید ایرانی و افغانی شمرده می‌شوند.
والسلام، فریادنامه ام تمام. بهار98 خورشیدی، فاضل کیانی