نویسند: نبی احمدی

 

برق 500 کیلو ولت ترکمنستان، برقی فشار قوی – صنعتی با ظرفیتِ انتقال 2000 مگاوات برق، در صورتی که از مسیر اصلی آن- بامیان و میدان وردک عبور نماید- زمینه خودکفایی و شکوفا شدن صنعت، ایجاد شغل و تولید داخلی را فراهم می نماید، همچنین می تواند برق مطمئن و کم مخاطره ای را برای کشور تدارک ببیند.

جدای از مزایا و امتیازات تخنیکی، اقتصادی و صنعتی، در مسئله وحدت ملی و همگرایی اجتماعی هم می تواند نقش بارزی را بازی کند. اگر این برق از مسیر سالنگ بیاید، و طرح بدیل ( طرح فریب) از مسیر بامیان، کشور برای سال های سال محتاجِ برق گدایی و ارداتی می ماند و اندک امید برای شگوفایی صنعت و خودکفایی و تولید داخلی از بین می رود و کشور مصرفی را مصرفی تر از گذشته می توان متصور نمود. همچنین شگاف اجتماعی – قومی گسترده تر شده و این دیوار بی اعتمادی بین دولت و ملت هر روز ضخیم تر شده که هم شدیدا به ضرر دولت است و هم ملت. سوال اما اینکه چرا این مسئله به یک بحران تبدیل شده و چرا حکومت نتوانست این مسئله را حل نماید؟ ریشه مشکل در کجاست؟ راه حل چیست؟
حدود دو سال پیش، جمعی از متخصصان و استادان دانشگاه، با مطالعه اسناد 450 صفحه ای فیشنر، و برخی اسناد دیگر، متوجه شدند که شرکت برشنا به صورت مخفی( که این هم داستانی دارد و در زمان لازم به آن هم خواهیم پرداخت) تصمیم به انحراف این لین برق از مسیر اصلی اش دارد، تیم تخنیکی اسناد فیشنر و سایر اسناد را مطالعه، ترجمه، تلخیص و دسته بندی کرده و در اختیار تمام شخصیت های کشور؛ اعم از رئیس جمهور، رئیس اجرایی، معاونین، وزرا، وکلای پارلمان، شخصیت های ملی، متنفذان، تحصیلکردگان و... قرار دادند و نیز نشست های زیادی با آنان جهت توضیحات اسناد و پروژه برگزار کردند. تمام این بزرگان به ویژه سران حکومت وحدت ملی پذیرفتند که در حق این مردم اچحاف شده و باید مسئله به شکل تخنیکی و علمی طبق اسناد حل وفصل گردد، اما بعد از سپری شدن مدت زمانی، - بی خبر از اینکه در پستوهای ارگ و سپیدار چه گذشت- آنان خلاف تمام اصول و معیار های حقوقی، اقتصادی، سیاسی، تخنیکی و اجتماعی تصمیم گرفتند این پروژه بزرگ ملی را از مسیر اصلی آن منحرف ساخته و مسیر سالنگ را پیشنهاد نمایند، و برای بامیان و مناطق مرکزی افغانستان طرح بدیلی تعریف کنند( طرحی که دو سال پیش برشنا تعریف کرده بود). این تصمیم ننگین در 11 ثور 1395 در جلسه کابینه در حضور داشت رئیس اجرایی، معاونین هر دو ریاست، وزرا، تحت ریاست رئیس جمهور گرفته شد و طرح بدیل هم اینکه برقی 220 کیوولت از راه پشته سرخ – دره غوربند به بامیان اجرا شود. روز بعد تیم تخنیکی با طی تماس با بزرگان مناطق مرکزی این طرح را ظالمانه، خائنانه و ننگین خواندند و بحران بزرگ ازاین روز در کشور آغاز شد. در ابتدای امر بزرگان هزاره و غیر هزاره به شکل گسترده ای علیه این تصمیم کابینه اعتراض کردند و حکومت را به شدت تحت فشار قرار دادند تا جایی که حکومت مجبور شد از آخرین کارت هایش استفاده کند؛ ابتدا با دادن امتیاز و وعده و وعید سعی کرد قضیه را ختم به خیر کند، اما این برنامه جوا ب نداد، توطئه و دسیسه را بیشتر کرد، یکی پی دیگری خنثی شد، در نهایت مجبور شد از سه کارت بزرگ و نهایی خود استفاده کند:1 - کارت تعارض قومی، با تزریق پول به برخی از سران اقوام، آنان را تشویق و ترغیب به مظاهره کردند و حساسیت های قومی را بیشتر کردند. 2- رفتن و پناه آوردن به سفارت خانه کشور های بزرگ و تاثیر گذار در امور افغانستان از جمله امریکا. 3- تهدید، مصرف و هزینه کردن برای راضی کردن دو معاون ( دانش و محقق) برای اتخاذ موضعی علیه مردم.
این سه کارت نتوانست جلو مظاهره میلیونی مردمی که به دنبال حق شان – تحت نام جنبش روشنایی- بودند بگیرند؛ اما بعد از مظاهره تا حدودی حرکت جنبش روشنایی را کند تر کرد، اما جنبش با قاطعیت ایستاد و هرگز از خواسته هایشان دست نکشید. این جنبش با حمایت قاطع مردم، دولت را در داخل و خارج کشور، مستاصل نمود و با چالش های بسیاری مواجه ساخت و وجه حکومت را به شدت خدشه دار ساخت، اما حکومت دست از لجاجت با مردم برنداشت و به تصمیم نادرست خود مصر ماند، اعضای جنبش روشنایی با دلایل منطقی، روشن، دقیق، علمی و تخنیکی دولت را در موضع ضعف نگه داشته و حکومت را مجبور به دروغ و واکنش های عجیب و غریب می کرد، یکی از واکنش های حکومت، امضای قراردادِ طرح بدیل بود(هر چند گپ تازه ای نبود و قبلاً هم این طرح را داده بودند و تصوی هم کرده بودند).
اما طرح بدیل چرا نتوانست قناعت مردم را حاصل نماید؟ این طرح دارای چه مشکلات و معایبی است؟ به گونه مختصر می توان چنین نگاشت:
• این طرح سیاسی است و مسائل تخنیکی و اقتصادی در آن لحاظ نشده است.
• با این طرح معادن بزرگ (حاجیگگ، مس عینک و معادن بزرگ زغال سنگ دره صوف و اشپشته بامیان و ...) استخراج و بهره برداری نشده؛ همچنین زمینه تولیدِ برق ارزان و مطمئن داخلی فراهم نمی گردد.
• اگر تمام خطوط انتقال انرژی از یک مسیر(سالنگ ) بگذرد، خطر پرچوی برق به طور همزمان در کشور بسیار بالا می رود ؛ اما اگر برق کشور شبکه ای باشد، در صورتی که یک مسیر به دلایلی قطع گردید، می توان از لین انتقال برق دیگر تامین و جبران کرد.
• از نظر اقتصادی و محیط زیستی سود کلانی به کشور می رسد و یک گام کشور را به خودکفایی نزدیک می سازد، اما اگر طرح بدیل و مسیر انحرافی را اجرایی کنیم، هیچ سودی به کشور سرازیر نخواهد شد.
• همچنین طرح بدیل نیازمند بودجه کلانی است( یکی از دلایل حکومت مبنی بر انحراف مسیر اصلی، زیادتر بودن مصرف از مسیربامیان میدان در حدود 30 میلیون دالر بود) طرح بدیل اما بیش از 120 میلیون دالر هزینه در برخواهد داشت؟! و مرجع تمویل کننده آن" بانک توسعه آسیایی" طبقِ پالیسی مبارزه با فساد اش، هرگز نمی تواند به پروژه هایی که یک شبه و به گونه سیاسی طرح می گردد بودجه ای اختصاص دهد.
• و اینکه طرح بدیل به فرض محال اگر اجرا هم شود( که اجرایی نمی باشد) در بهترین حالت فقط مرکز بامیان را می تواند برق دهد( برق روشنایی، نه برق صنعتی) و تمام مناطق مرکزی به شکل حساب شده( تبعیض سیستماتیک) از نعمت برق صنعتی – فشار قوی سالها محروم خواهد بود؛ در حالی که با آمدن برق 500 کیلو ولت امکان برق رسانی به تمام مناطق مرکزی مسیر می باشد.
در یک نتیجه گیری کلی، عامل و باعث این وضع حکومت وحدت ملی است، این حکومت با ترسیم نقشه راهِ عبدالرحمانی خواهانِ محروم نگهداشتن و تبعیض آشکار مناطق مرکزی است و به هیچ وجه نمی خواهد این مناطق رشد و توسعه یابد و با نمایش های تهی و فریبکارانه در ارگ، سعی در انحراف اذهان مردم از این مسئله است. مردم افغانستان باید تصمیم خود را جدی و قاطعانه بگیرد، در عصر ارتباطات و اطلاعات، دیگر نمی توان کار عبدالرحمانی کرد، ملت آگاه شده و از حق و حقوق خود با خبر است، هرگز نمی توان آنان را فریب داد و یا ترساند و... تنها چاره ی کار تن دادن به خواسته های برحق مردم است. جنبش روشنایی هرگز دست بردار نیست و نمی تواند دست بردار باشد؛ به هر قیمتی.

 

نوت: از صفحه نبی احمدی