سخن از عدالت اجتماعى، حقوق بشر، تئورى ضد تبعيض و نظريه ضد ناروايى و انصاف و و ديدگاه انكشاف متوازن را مى توان گفت، از مباحث ژرف مفاهيم شناسى در حوزه مدرنيته بوده و از مؤلفه هاى اساسى علوم انسانى و فلسفى و به ويژه، در جامعه شناسى و كار توسعه اجتماعى از مفاهيم كليدى به شمار مى رود.سخن از عدالت اجتماعى، حقوق بشر، تئورى ضد تبعيض و نظريه ضد ناروايى و انصاف و و ديدگاه انكشاف متوازن را مى توان گفت،

از مباحث ژرف مفاهيم شناسى در حوزه مدرنيته بوده و از مؤلفه هاى اساسى علوم انسانى و فلسفى و به ويژه، در جامعه شناسى و كار توسعه اجتماعى از مفاهيم كليدى به شمار مى رود. در اين راستا مى توان جنبه مختلف بحث نموده و از لحاظ تئورى و ميدان عمل و جايگاه تاريخى اين مفاهيم را تعريف و قلمرو و كاربر آن را مشخص كرد. بنا براين ما نخست اين مفاهيم را از منظر معانى و كارد آن ها در حوزه عملى تبيين و توضيح ندهيم، و شعار گونه اين واژه ها را در گفتمان و نوشتار بياوريم، نه تنها شعار داده و با واژه ها بازى كرده ايم، بلكه خوانندگان ما را سرگيجه و در وادى ابهام رها كرده ايم. امروزه در ميان نويسندگان شبكه هاى اجتماعى، رسم شده است كه با واژه ها بازى كنيم، و خوانندگان مان را جدى نگيريم و توجه مان را به تمجيد و تحسين خوانندگان سطحى نظر معطوف بداريم. در واقع "ابتذال سياسى" را به نوشته آقاى جوادى در رسانه ها ترويج مى كنيم. بنا براين براى بيرون رفت از اين روند گمراه كننده و پوپليستى به باور اين قلم بايد تلاش كنيم اين واژه ها را فهم كنيم و مفاهيم آن ها را بادقت در حوزه و قلمرو كاربردى آن ها بكار برده و توضيح دهيم. نگارنده مى خواهد، نظر دو تن از صاحب نظران را در حوزه ى دانش و مهارت هاى كار و توسعه اجتماعى، طى نوشتارى توضيح دهم، تا باب گفتمان را براى بحث هاى ژرف ، درحوزه جامعه شناسى و كار توسعه اجتماعى براى يك گفتمان سازنده در اين رشته ها باز كرده باشم، و تا همه ما از نظر صاحب نظران استفاده وافى بريم.

از طرفى جنبش روشنايى در جامعه ما نه تنها اين واژه ها را بكار برده و باب گفتمان و نقد را در اين زمينه ها فراهم كرده است و جامعه را بسيج و فراخوان براى تحقق بخشيدن عدالت اجتماعى، و زدودن تبعيض سيستماتيك در ساختار قدرت داده است، بلكه عملا وارد ميدان مبارزه شده و در اين راستا تاكنون بهاى سنگين پرداخت كرده و با خون ٨٦ تن و بيش از ٤٠٠ تن زخمى و مجروح هزينه كرده است و اكنون دولت- ملت به اصطلاح و حدت ملى را در عرصه ى ملى و جهانى به چالش كشانده زير سؤال برده است. و اما دولت و حاميان آن در قبال موضع گيرى هاى جنبش روشنايى مستئصل شده و حتا دولت مردان شكيبايى خود از دست داده بر خلاف اصول دموكراتيك و قانون اساسى به دشمنى با جنبش روشنايى بر خواسته اند. آنچه گفته آمديم ، وقتى كه از اين جريان حمايت و يا آن را نقد مى كنيم، لازم است خود ما شعارها و خواست هاى جنبش را فهم كنيم و بستر زمانى و جايگاه فردى و اجتماعى خود را نيز تشخيص دهيم، به اين معنا كه آگاهانه شعارهاى مان را انتخاب كرده باشيم و تئورى و عمل ما باهم در تناقض و تضاد قرار نداشته باشد، يك روز از رويكرد مبارزه شهرى سخن گوييم و تمام كوزه كأسه را بر سر زمامداران دولت بشكنيم، تمام ارزشها و هنجار هاى اجتماعى و باورهاى جامعه ما را اهانت كنيم. اما فردا به يك چراغ سبز نشان دادن ارگ و سپيدار، به تعريف و تمجيد نظام سخن گوييم و با واژه ها بازى كنيم، و ياران و همسنگران ما را كه روزى قهرمان و رستم داستان مى خوانديم ، اينك آنان را ارباب زاده و جنبش بزرگ عدالت خواهى را آشوب و شورشگرى. اين تغيير جهت نهايت لغزندگى و استيئصال ما را در مبارزه نشان مى دهد و در ماندگى فكرى و فلسفى ما رابر مى تابد . اين نبشته بيانگر نظرات چينويد و مك اوليف (٢٠١٥، ص.٤١-٥٢)، در زمينه ى مفهوم عدالت اجتماعى (Social justice), بر مبناى سه ديدگاه با چشم انداز متفاوت است : طرفداران آزادى فردى (Libertarianism)، سودمند گرايان، با انديشه ى سودمندگرايى (Utilitarianism), و پيروان مكتب مساوات [حقوق] بشر (Egalitarinanism), همچنان در زمينه حقوق بشر (Human Right)، و استفاده از قدرت (The use of power) بحث را انكشاف و بسط خواهم داد. در اخير با در نظر داشت ديدگاه هاى ديگر نويسندگان نتيجه گيرى كرده و پيشنهادهايى را در اين راستا ارائه خواهم كرد.