نبی احمدی


تیم تخنیک که متشکل از متخصصین انرژی برق و استادان دانشگاه بودند، با اسناد و استدلال های تخنیکی و مطلع ساختن نخبگان و رهبران و مقامات عالی کشور، همه را از انحراف تبعیض آمیز آگاه ساختند. طی جلسات متعدد؛ آنان به طور جدی خواهان حل این مشکل در پستوهای ارگ و سپیدار بودند و تمام تلاش شان این بود که مسئله خیابانی نشود. اما در طی دو سال قبل ازشکل گیری جنبش روشنایی فعالیت های آنان نتیجه نداد و رهبران و سیاسیون ما (خلیلی، محقق، دانش و وکلا و ...) نتوانستند این مسئله را از راه سیاسی و بدون هیاهو حل نمایند.


در 11 ثور 1395 در جلسه کابینه قضیه برق 500 کیلو ولت از مسیر انحرافی فیصله شد و مجبور شدیم که قضیه را خیابانی بسازیم؛ سریعا با رهبران تماس و قرار گذاشتیم که همه را در مسجد باقرالعلوم جمع کنیم تا نظرخواهی ها برای دادخواهی انجام شود. چند روز این روند ادامه یافت تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که باید شورایی به نمایندگی از مردم تشکیل شود، طرحی را ریختیم:


الف)هر وکیلی که داعیه را قبول داشته باشد
ب) از هر حزب یک نفر با مکتوب معرفی حزب
ج) از هر طیف یک نفر بر اساس رای گیری؛ زنان، جوانان، تاجران، علما، دانشجویان، رسانه ها، فعال مدنی، شورای هزاره های اهل سنت، اسماعلیه، از تیم تخنیک ده نفر و...
تشکیل این چنینی شورا برای پیشبرد امور از روی ناچاری و حالت اضطرار بود، بدیلی وجود نداشت و راه دیگری برای پیگیری مطالبه و دادخواهی به نظر نمی رسید. لذا شورایی شکل گرفت که طیف های مختلف با اندیشه و افکار و رویکرد متفاوت و مختلف و بعضا مخالف ( وحدت ها، حرکت ها، انسجام، حراست اکبری، اقتدار ملی، و احزاب چند نفره؛ استادان دانشگاه، روحانیون، پیر، جوان، زن و مرد، متنفذین و ریش سفید و...).


مدیریت و اداره و رسیدن به توافق واقعا سخت و پیچیده و مستلزم حوصله و صبر فراوان بود. چون اکثرا سیاسیونی بودند که همدیگر را می شناختند و از گذشته کاری و عملکرد ها ی همدیگر با خبر بودند و حرف و حدیث در باره همدیگر زیاد داشتند، چون به توافق هم نمی رسیدند، همه باالاتفاق تیم تخنیک را مسوول پیشبرد و مدیریت جلسات پذیرفتند.


دشوار ترین لحظات جلسات شورا، موقعی بود که چند روز بعد مراسم یا تظاهرات و یا مذاکراتی در راه بود؛ سرسخنرانی، اینکه به چه ترتیب باشد، چه کسی اول، چه کسی آخر و... بلوا و تنشی ایجاد می شد که جمع کردن آن صبور ترین و با حوصله ترین انسان ها را بی تاب می کرد. حسادت، رقابت، خودخواهی ها و عدم انعطاف پذیری و فقدان ایثارگری و از خود گذری آن قدر برجسته و گسترده بود که من و امثال من که برای اولین بار وارد این معرکه شده بودم، هم ناامید کننده بود و در عین حال آموزنده. بسیار چیزها آموختم که در کرسی دانشگاه و تدریس و کتاب ها نمی توانستم بیایم.


این جنبش و این خیزش بزرگترین حرکت مدنی در تاریخ کشور بود، مردم آگاهانه از هر کوی و بزرن به صف بی انتهای تظاهرات مدنی پیوستند؛ صدای این اعتراض بزرگ جهانی شد و حکومت را بیش از هر حرکت دیگری به لرزه انداخت و هراساند. زیرا با شناختی که از سیاسیون و رهبران و جامعه ما داشت، نهایت تلاش را نمود تا جلو حرکت را بگیرد، در مطقع اول، دانش و محقق را بعد از تظاهرات عظیم و ماندگار 27 ثور جدا ساخت. اما جنبش روشنایی به راه دشوار خود ادامه داد، حکومت بار دیگر وارد شد و سعی کرد با تطمیع، تهدید و تفرقه مانع این جریان بزرگ شود که بعد از فشارهای فراوان، جمع و جماعت دیگری را از کاروان روشنایی جدا کرد.


حکومت و حلقه فاشیستی وقتی دید که با این اعتراضات و تظاهرات نمی توان کار کرد و برنامه های فاشیستی با بن بست مواجه خواهد شد و این روند ها به سایر اقوام و جریانات نیز انتقال می یابد. مجبور به طرح توطئه ای شد و تظاهرات 2 اسد را با تروریستان به خاک خون کشید و بعد از آن نیز با نقاب داعش جلو تمام اعتراضات خیابانی را در سراسر کشور بست.


فاجعه دو اسد تاثیر شگرفی بر مردم ما گذاشت. اعضای شورا هم به خاطر این فاجعه اختلاف و خودخواهی هایشان را کاهش داده بودند و سعی می کردند با کمترین جنجال و دعوا برنامه ها را پیش ببرند. این روند ادامه داشت تا اینکه ماه حوت و سالگرد شهید استاد مزاری فرا رسید. در سالگرد شهید مزاری، محورهای سخنرانی و سخنرانان مشخص شد و فیصله گردید که چون این مراسم بسیار مهم است، سخنرانی ها واحد و منسجم و همسو باشد. هر کس مثل گذشته از خود چیزی نگوید. جعفر مهدوی بدون هماهنگی و فیصله و محور بحث اش، بحث فاطمیون و داعش را مطرح کرد. داوود ناجی هم بدون فیصله قبلی و امکان سنجی عجولانه بحث کنگره و اینکه در 5 جوزای سال بعد برگزار خواهد شد. مراسم 13 حوت رهبر شهید در مصلا با تمام تهدیدات و دسایس بدون مشکلی خاتمه یافت اما سرآغازی شد برای انشعاب و تفرقه. جغفر مهدوی تا دو ماه جرات نمی کرد در جلسات حضور یابد. بعد ازمراسم بابه در مصلا، اسد بودا، بلال نوروزی، شورای جهانی هزاره، گرداننده گان جمهوری سکوت، برادران شاران و... همه رابطه شان را با ما قطع کردند. هنوز قضیه ختم نشده بود که بحث محور نبیل داغ شد، حزب محور ملی رسما فعالیت هایش را طی مراسمی آغاز کرد و اعضای شورای عالی توسط کارت دعوت خبر شدند( هر چند همه خبر داشتند اما توقع داشتند که از خود دودستان محوری با خبر شوند) بعد از آن در جلسه شورای عالی تمام اعضای شورا بلا استثنا به مهدوی و ناجی اعتراض شدیدی کردند و فیصله شد تا اگر اینها شورا را قناعت ندهند، اخراج شوند. با پادرمیانی نماینده های خانواده های شهدا و اینکه تاثیر روی تظاهرات 2 اسد 1396 نگذارد، قرار شد بحث محوری ها به بعد از تظاهرات موکول شود. این کار صورت گرفت و تظاهرات هم لغو وغنی و اتمر خواهان نشست مستقیم با اعضای شورای عالی گردید. بعد از اینکه غنی در ارگ خواهان تشکیل کمسیون و مذاکرا ت گردید. باز هم قضیه آنها به تعویق افتاد اما در ترکیب هیئت؛ محوری ها( ناجی و مهدوی) گنجانده نشد. این حذف نام این ها از لیست مذاکرات برای آنها و شورا گران تمام شد. آنها از هر وسیله ای برای تخریب مذاکرات استفاده کردند. اینکه معامله کرده، پول گرفته، معاون فلانی در انتخابات خواهد شد، برادر فلانی وزیر می شود و... مذاکرات با منظق بالای جنبش روشنایی و به سود کشور و منافع ملی پایان یافت، اما غنی خلاف منافع ملی طرح کمیسیون را نپذیرفت.


مهدوی و ناجی وقتی دیدند که در شورا بی اعتبار شده شبانه روز به فکر تخریب شورا از داخل و بیرون افتادند. در دومین سالروز تبسم و در سالگرد شهید مزاری تا جایی که ممکن بود تخریب و شماتت کردند. این وضعیت جلو اجرای بسیاری از برنامه ها را گرفت و بسیاری ها را از ادامه کار دلسرد کرد. بعد از آن بحث مالی را پیش کشیدند و شایعات بسیاری ساختند. وقتی دیدند بحث مالی هم شفاف است و نمی توان کاری کرد بحث ساختارمند شدن و کنگره را پیش کشیدند؛ بارها در شورا بحث شد، اما حقیقت این است که ساختار برای چه وبا چه کسانی؟ همه خواهان ساختار مند شدن هستیم اما ساختار مندی مثل مسلح شدن جذاب و دهن پر کن است، اما اجرایی شدن آن هزار و یک رقم دشواری دارد! از کابل چه کسانی و با چه معیار هایی در این کنگره و ساختار ما حضور داشته باشند؟! از ولایت ها و ولسوالی ها؟! از کشور های همسایه و منطقه و جهان؟! مدیریت و رهبری این کار بزرگ، به انسجام، تعهد اخلاقی و تخصص و هزینه های مالی بزرگ ضرورت دارد. کشور ما هم قانون اساسی دارد، ما در نشست بن 20% باید می بودیم که نیستیم. صرف بر روی کاغد جملات زیبا بیاوریم اما تعهد نباشد، اعتماد نباشد، روی چه محور و اساسی این کارها گذاشته شود؟! اعتماد و تعهد سنگ بنای این کار است با کسانی که هر روز سر در آخور گلبدین، نبیل و کرزی و کشورهای همسایه و ... دارند چگونه می توان کار کرد؟! کنگره برگزار کرد و ساختارمندی ایجاد کرد؟!


کلام آخر اینکه جنبش روشنایی با درخشش نور حقیقت، حقیقت درونی همه جریان ها، رهبران، شخصیت ها، نخبگان و ... را به ملت نمایاند. در شب هنگام تمام فلزات ادعا می کنند که طلا هستند، اما وقتی آفتاب عالم تاب بر ظلمت مستولی می گردد. مس و نقره و آهن و نکل از طلا به راحتی تفکیک می گردند. متاسفانه این واقعیت جامعه ماست. هزاره ها بعد از شکست سنگین توسط عبدالرحمن و دور شدن از اصالت و هویت فرهنگی، تاریخی و تمدنی شان دچار استحاله و سردرگمی شده است. هدف را گم کرده، راه مشخص نیست، انسجام از بین رفته و اعتماد به نفس و عزت نفس در آن به شدت کمرنگ شده است. وقتی با دیگران تعامل نمی توانیم مانند موجی که به دیوار عظیمی در ساحل بر خورد کرده و دوباره به سمت دریا بر می گردد. جنبش روشنایی هم دچار تنش درونی شد. عده ای صادقانه از کار و زندگی و فعالیت های شان افتادند. عده ای هم ناجوان مردانه دنبال برنامه شخصی شان رفتند و عظمت و بزرگی و اقتدار جنبش روشنایی را کمرنگ ساختند. کار در چنین جامعه ای واقعا سخت است. زیرا بزرگترین دشمن ما مردم در حقیقت قبل از فاشیستان خود در درجه اول، ما هستیم. در طول دو قرن گذشته، تنها از میان بزرگان ما شهید مزاری به این می اندیشید که ما هم هستیم و ما هم باید تصمیم گیرنده باشیم. قبل و بعد از او همه خود را درکنار کسی می دید، نقطه اوج خواسته های او تکیه به کسی دیگر بود.


مطالعات برخی جوامعی که تاریخی تلخ شبیه ما داشته است، بسیار برای ما راهگشاست. به طورقطع راه هایی برای حل این مسئله موجود است. اما این کار زمان بر، مطابق به یک سیستم دقیق، با افرادی متخصص، متعهد، صادق و منسجم به وجود می آید نه با کار شورایی و حالت پارلمانی که جامعیت داشته باشد و کسی از قید قلم باقی نمانده باشد. بحث بسیار عمیق و ریشه ای است، با کارهای صوری و سطحی و نمایش ها فقط به طور مقطعی صورت مسئله تغییر خواهد کرد اما اصل مسئله و بحث سر جایش باقی خواهد ماند.