محمد جمعه رضایی
 

محبت دوستان قدیم، عکس های مملو ازخاک ، پوستر های شیک کاندیدا ها، یک دست قالین دستباف مزار شریف و چند جلد کتاب هدیه های است که چمدانم را پر کرده است. دیدار دوستان دبستان که حال همه اساتید وسرورند، آرزویی بود که برآورده شد. هرچند این سفر که حج اکبرمن بود، نیمه تمام ماند. جای بودا در این نوشته خالی، غزنی باستان ودوستان مقیم آن جا حسرت دیدارشان بردل هم چنان سنگین است.

 • استاد جمعه خان محمدی، کاندیدی پارلمان که من را ازدرون کوچه های گلی وتنک به خانه های مردم صادق و فقیر غرب کابل رهنمون شد.

 

• عنابی عزیز سردبیرِ روزنامه اصلاح، که گپ نویسی های صمیمی‌اش رغبت دیدارعمیق بردل انداخت تا به کابل شوم. مصاحبت ازسرصدق به خانه صادق مدبر، واز آن‌جا به باغ بالا و لذت قابلی درقاب هوتل قدیم باغ بابرکه به شیرینیی شوخی های عزیز نظری درهم می‌آمیخت وخاطرهای درس ومدرسه الجواد تکرار قلب های مان شد.


• نظری عزیز، که مادرسالدیده اش چون مادرم مرا درآغوش کشید، بزرگ مرد امروز وکوچولوی آن روز که به هدایت مردم مسرور ومصروف است. به گلگشتی های شهرنو وکوچه ای مرغ ها مشایعتم کرد. همچنان، بوی دسترخان خان خانه اش مدام به اشتهایم می افزاید.


• استاد عارفی عزیز، مشاوربورد حقوقی معاون دوم ریاست جمهوری، به سیاست ورزی های دولتمردان روشنی انداخت و دریک شب دل نشین اساتید اهل خرد برسفره دوستانه گردهم شدند. به دیدارفرهیختگان، استادرحیمی واستاد دانش غافلگیرشدم که هریک ستاره اند دراسمان غبارآلود وتاریک کابل.


• آیت الله تقوی عزیز، که مدرسه وخانه اش نورانی ازعلم، عرفان ومحبت است. درمحله قدیم داخل یک کوچه گلی وتنگ، مدرسه ای به قدمت خود کابل که خواب درحجره آن به عروج عرفان وخودسازی می انجامد، روحم را تلطیف نمود. وانگهی قدم زدن وعکس گرفتن درانبوه جمعیت پریشان منده ای وگذشتن ازجلو مناره های مسجد شاه دوشمشیره…


• خلیل حجت، که روضه جدش آیت الله حجت را رفت وروب کرده است. به استادی رسایل ومکاسب وکفایه مشغول ومشعوف است. چون نگین نورانی درحلقه شاگردان یافتم. وبعد به محراب چوبی سراحترام گذاشتیم وبه سراچه ها ونمازخانه های آن مسجد قدیم قدم گذاشتیم.


• آیت الله شیخ زاده چنداولی، مسؤول مدرسه مدینته العلم حوزه علمیه قم بود و سی سال پیش ریشش جوگندمی. درنور خیره رنگ چراغ مطالعه، رنگ ریش وعمامه این شیخ متعبد حال یکی سپید شده است. به من می گوید: «به مدینه علم آمدی وشرط آن روز روا وعمامه برسرنگذاشتی. حال از رفتن اروپاپشیمان نیستی؟» گفتم: «استاد آری، من هرگز معمم نشدم و همو باعث شد که خیلی ازحوضه و مافی‌هایش دور شوم و سخت پشیمان. به حق می فرمایی.» گفت: «کتاب هانوشته ام که به اروپا با خودببر.» حیف که چمدانم برای آن کتاب هادگر جانداشت.


• استاد سعادت مشاورعلمی رئیس جمهور، صاحب امتیاز دانشگاه غرجستان، دراولین هماغوشی نگاهایمان خاطره قلعه حیوانات سرآغازسخن شد. سختی‌ها و مرارت‌ها چشیده و کشیده است. حال افراد درجه یک کشور را فراه راه است. به غنیمت ولطفش بود که درهیاهوی انتخابات ازیکی ازحوزه هاتوانستم عکس وخاطره بردارم. وباز درمعیت ایشان:


• استاد سها وجمعی از اساتید دگر را دریک فضای دوستانه، با بحث های سیاسی انتخابات وجنبش روشنایی درک کردیم وازمیوه ها دست پرورده های آن عزیزان متلذذ شدیم. خاطره های شهرقم درجود این دوستان انگار پایان ناپذیرمی نمود.


• استاد قنبرعلی تابش، که پیشاپیش ازکاندیدی ایشان درولایت غزنی تشویق عمل می شود، دریک حسن اتفاق لحظه ای چند ازمدینه فاضله مولانا وشریعت امام ابوحنیفه درگرد سفره سخاوتمندانه استاد حاجی دانش بوسعیدی لطف سخن فرمودند. ودریغ که فرصت دیدار دگربا این عزیز مهیا نشد.


• استاد حاجی دانش بوسعیدی، که به راستی تشنه‌ی دانش وصاحب کتاب است. کابل رابرشهرِ وین و به قول خودش آزادی و کسب دانش را به تمدن اروپا ترجیج کرده است، حال درمجاورت دانشگاه خانه گزیده و ازمصاحبت هنرمندان، نویسندگان واستادان لذت تمام می برد. تشکر فروان بابت دست ودلبازی این عزیز که درتوشه‌ی برگشت دستگیریم کرد.


• داکترعلی شفای رحیمی، که خاطرات آوان جوانی من نیز در یک فصل خزانی در حضور طرواتش عجین است، من را دریک روز ناملایم کابل پذیراشد. باپیاله هاچای وصداقت دل، دلداری وتیمارم کرد. رحیمی عزیز خاک وغبار یک منطقه مملو از آدم های فقیر را برخود هموار کرده وبه شفابخشی این جمع بی نوا همت می گمارد. به تحقیق که خانم ایشان نیز پشتوانه ای بزرگ برای این همه فداکاری ها و زحمت هایی است که عزیز رحیمی پشت سرگذاشته است.


• حضرت رجا، مرد باوقار که درحوادث روزگار پخته وآبدیده شده است. فهم سیاسی، اجتماعی وادبی ژرف دارد. لحظه ها در بذله و لطافت کلامش ودربازی شطرنج به خوشی می گذرد. خانه اش پاتقغگاه بزرگان و اهل سنجش است. باگرمی من را می پذیرد وباگرمی تمام من را تالحظه خداحافظی، همراهی می کند.


معذوراز دوستانی که فرصت به دیدارشان نشد ویا ازقیدقلم مانده اند.