با سپاس از آقای حامد یوسف نظری که برای نگارنده به حیث مدیر مسؤول سایت فدراسیون هزاره های آسترالیا نشر کتاب "تذکرالانقلاب" نوشته مرحوم علامه فیض محمد کاتب را داده بود. فدراسیون دسخوش تحول شد و زیرا جمعی از اعضای آن از مردم بریدند
و از پالیسی های تبعیض آمیز رژیم کابل حمایت کردند و در تظاهرات سوم آپریل، علیه جنبش روشنانی موضع اتخاذ کردند و نگارنده بدین ملحوظ از مدیریت سایت فدراسیون استعفا دادم و در سایت بسته و غیر فعال شد. در حدود سه نزدیک به سه صد مقاله وگزارش آن، نابود شد. اکنون سایت خبری "بامیان نیوز" به روز می شود. این سایت متعلق به هیچ انجمن و جریان سیاسی نیست؛ اما به این مفهوم نیز نیست که در مسایل سیاسی کشور بی تفاوت باشد. بلکه از موضع عدالت خواهان، جامعۀ مدنی و جنبش های عدالت خواهی، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق کودکان، نظام دموکراسی و انکشاف متوازن حمایت می کند. نگارنده خرسند هستم که این سایت را مدیریت می کنم و می خواهم صدای مردم خود باشم. باسپاس از آقای رضایی که دوسال پیش این سایت را در اختیار نگارنده گذاشت و به خاطر ملحوظاتی، در آن وقت (سایت فدراسیون را اداره می کردم) لازم نداستم سایت "بامیان نیوز" را به روز کنم. اینک، سایت بامیان نیوز به روز می شود و از نوشته های دوستان و نویسندگان بدون سانسور، استقبال می شود. نخست با نشر مقدمه کتاب تذکرالانقلاب به قلم علی امیری استاد دانشگاه ابن سینا، می خواهم این صفحه را آذین دهم تا خوانندگان بتوانند از این کتاب استفادۀ بهینه نمایند.
**********
در تاریخ 30 نوامبر 2014، مطلبی تحت عنوان "مدتی این مثنوی تأخیرشد"، در سایت فدراسیون هزاره های آسترالیا نشر گردید. در آغاز آن متن، اجازه نامۀ آقای حامد یوسف نظری، مدیر مسؤول انتشارات کاوه نیز ذکر گردیده بود. ایشان لطف نموده، پس از شش ماه اجازه نشر کتاب "تذکرالانقلاب" مرحوم "ملافیض محمد کاتب هزاره" مورخ مشهور کشور را در سایت فدراسیون هزاره های آسترالیا توسط نگارنده داده بودند. اینک آن مدت ها سپری گشته، و فرصت نشر کتاب، به ترتیب هر از چند گاهی، در سایت مذکور فرا رسیده است. [ اینک در سایت بامیان نیوز باز نشر می شود] ا ین کتاب گرانسنگ تاریخی، دوران حاکمیت حبیب الله کلکانی و سقوط دولت آمان الله خان را به وجه نیک و با جزئیات بررسی و بیان می کند. از طرفی در رسانه های جمعی گفته می شود، وزیر اطلاعات و فرهنگ دولت آقای اشرف غنی احمد زی در افغانستان، اخیرا علی رغم قانون اساسی کشور در رابطه با آزادی بیان و نشر کتاب، سه عنوان کتاب (تذکر الانقلاب، خرد آواره و تاریخ باستانی هزاره ها)، را در لیست کتاب های حذف شده از مطبوعات و کتاب خانه ها قرارداده است. یکی از دوستان فرهیخته عرصۀ فرهنگی، پیشنهاد تلخیص و برگرداندن کتاب تذکر الانقلاب را به زبان متداول و روز مرۀ دری کرده بود که تا خواندن آن برای کتاب خوانان معاصر ونسل جوان سهل گردد، بنا بر اهمیت کتاب و مصؤن ماندن آن از تحریف، در شرایط و جو سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر کشور، از تلخیص و برگردان آن پرهیز گردیده و تنها در اخیر هر فصل فشرده و چکیدۀ مطلب به زبان ساده و شرین دری بسنده می گردد. "مدیرمسؤول سایت فدراسیون هزاره های آسترالیا، حسن رضایی"
تذکر الانقلاب؛ ارزش و اهمیت تاریخی آن (علی امیری)
کتاب تذکرالانقلاب، خاطراتِ روز نوشتِ ملافیض محمد کاتب هزاره است که طی هفت ماه، در دوران حبیب الله کلکانی معروف به سقوی به نگارش در آمده و اغتشاش های مربوط به آن دوره را در بر می گیرد. جای خرسندی و شادمانی است که چنین میراثِ تاریخیِ مهمی از یکی از مهم ترین و حساس تر دوره های تاریخی افغانستان، هر چند نا تمام، اکنون، در دست ماست و حدود هشتاد و دوسال پس از نگارش آن، اینک برای نخستین بار به نشر می رسد. بحث در بابِ تاریخ نگاری کاتب به طور کل و تذکرالانقلاب به طور خاص مستلزم پژوهش های جدی و دامنه داری است که در این در آمدِ خُرد و کوچک نمی گنجد. در آمد حاضر، صرفاً از بابِ تذکر و صورتِ گذرا، به نکته های زیر می پردازد:
- معرفی کتاب و دلیل نا تمامی آن؛
- منطق تاریخ نویسی کاتب؛
- اهمیت کتاب تذکر الانقلاب؛
- کارهایی که تاکنون در بارۀ این کتاب شده است؛
- نشر کتابِ حاضر و شیوۀ کار و تحقیق آن؛
معرفی کتاب
تذکرالانقلاب، رشتۀ از یادداشت های روزانۀ فیض محمد کاتب است وچشم دیدها و مشاهدات مستقیمِ او را از واپسین روز های دورۀ حکومت داری امیر امان الله خان و سقوط او، تا اندکی بیش تر از هفت ماه از دورۀ نه ماهۀ امیر حبیب الله سقوی را در بر می گیرد. از نظرِ ساختاری و روایی، بخش نخست کتاب، حکم مقدمه را دارد و پی رنگی است که رویدادها و گزارش های بعدی بر زمینۀ آن استوار می گردد. کاتب در این بخش به دنبالِ تبیینِ تاریخی بی نظمی ها و آشفتگی هاست؛ معایب نظام امانی را به روشنی تشریح نموده است و ریشۀ بسیاری از خرابی ها و آشفتگی را در سؤ رفتارها و کردارهایِ نسنجیده، نابخردانه و ناشایستِ کار گزارانِ حکومتِ امانی جست وجومی کند. این یادداشت ها از نظر زمانی هم زمان با وقوع انقلاب و تصرفِ کابل به دست سپاهیان حبیب الله خان سقازاده شروع می شود و حدود یک ماه و نیم پیش از آن که سپاهیانِ جنوب، کابل را به اصطلاح فتح کنند، به پایان می رسد. بدین سان کتاب تذکرالانقلاب روایتِ ناتمامی است که آغاز دارد؛ اما پایان ندارد. آخرین جملۀ که در نسخۀ قلمی کنونی این کتاب به چشم می آید این است: « در روز چهار شنبه 22 ربیع الاول...» این لب فروبستنِ یک باره و قطعِ ناگهانیِ روایت نشان می دهد که حکایت هم چنان باقی است؛ اما نورِ قلم به خاموشی گراییده است و دیگر جوهرِ سیاهِ قلمِ واقعه نگار، بر صفحۀ کاغذ نمی چکد. واقعیت آن است که این بی فرجامی کتاب بیش از همه با ابهامی که بر واپسین سالِ زندگی کاتب سایه افکنده است، پیوند دارد. یادداشت های کاتب تا 22 ربیع الاول 1348 ق. دوام یافته و قرار روایت عبدالحکیم رُستاقی در سکینة الفضلاء وفات او در 16 رمضان 1349 اتفاق افتاده است. بنا براین، از 22 ربیع الاول 1348 که کاتب عنان قلم را می کشد، تا روزی که رخ در نقاب خاک پنهان می کند، یک سال و پنج ماه می گذرد. زندگیِ کاتب یکی از رازوارترین زندگی ها در سراسرِ تاریخ نگاریِ زبان پارسی است. رمزگشایی زندگی او به همان میزان دشوار است که رمزگشایی آثارِ گران بهای او، که بسیاری از آن ها تا هنوز به چاپ نرسیده اند. این که در این 17 ماه بر این واقعه نگار فرزانه و مرد کتاب و نوشتن (کاتب) چه رفته است؟ آیا ادامۀ حوادث را نوشت و فرصت پیدانکرد که آن ها را به کتاب ضم نماید یا پیری و بیماری و سفر و سرخوردگی از حوادث مانع تکمیل این کتاب گردید؟ چندان روشن نیست. واقع این است که این دوره بسیار مبهم است. او پس از این چه نوشته است؟ نوشته ها حفظ شده است یانه؟ حسین نایل و نیلاب رحیمی احتمال داده اند که تتمۀ این کتاب در خلال یادداشت های کاتب موجود باشد؛ اما این احتمال ها صرف یک آرزو و ابراز امیدواری است و هیچ گونه منبع و سند تاریخی ندارند. کاتب در ذیل وقایع روز اول محرم، ضمن شرح ماجرای رفتن هیئت اعزامی حکومت حبیب الله کلکانی به هزارجات، به شرح ماجرای حال خود نیز اشاره می کند و در خلال شرح رویداد های مربوط به هیئت اعزامی به سرکردگی نورالدین قزلباش، از خود به عنوان « نگارندۀ به اجبار رونده» یاد کرده و از بیماری و تب خود نیز سخن گفته است. در ذیل وقایع 25 محرم از خشم و غضب حمیدالله برادر امیر حبیب الله کلکانی (سقوی) به هیئت اعزامی به هزارجات سخن رفته و شرح لت- و- کوب خودش، نورالدین و میرآقا را با زبانِ تلخ و دردناک بازگفت کرده است. برابر روایت کاتب، حمیدالله امر کرد: « که ایشان را به ضرب چوب خسته و افگار سازند و اگر نمی روند تیرباران کرده، اجساد شان را به دروازه ها آویزند. چنان که نورالدین و میر آقا و نگارنده را از سالون بالا فرود آورده، بیست و چهارتن از خون خوارانِ قوم هودخیل افغان و دزدان کوهدامنی و کوهستانی که باپشت وارۀ از چوب درختِ آلو و بادام حاضر آورده بودند، دایره آسا، ایستاده، نخست نورالدین و بعد میر آقا را بر زمین غلطانیده، مرگانه چوب زدند. و نورالدین برای خدا گفته، میر آقا همین قدر به زیر چوب دو سه بار گفت که ما خدمت کرده ایم. و نگارنده که چوبی بر پیشانی خود خورده و ریشش تمام خون آلود شده بود در زیر چوب کلام « اللهم حرسنی بحراستک و احفظنی بِحفظک» را از دعای ابوحمزه ثمالی حضرت سیدالساجدین خوانده، دیگر فریادی نکرده، دادی نخواست». کاتب در ادامه آورده که او توانِ حرکت رانداشته است. دکانداران چنداول او را بر چارپایی به منزل برده اند. او در ذیل وقایع روز جمعه 27 محرم آورده است که به دنبال این لت و کوب خبر مرگش در چنداول، میان هزاره ها و قزلباش ها پخش و حتی از سر رشتۀ غسل و کفن او و تشیع جنازۀ قومی و خبر کردن اهالی و زیر آباد سخن رفته است. در ذیل وقایع یک شنبه، 20 صفر از احضار سران قزلباشان شیعه مذهب توسط تاج الدین رئیس بلدیه سخن رفته و آنان از بیم این که اگر کدام مسئله و موضع مذهبی به میان آید، از کاتب طلبِ مدد و مشورت می کند و کاتب آنان را به فتوای امام ابوحنیفه و کتاب هدایه رهنمایی می کند؛ اما از بیم و خوف، اصرار می کنند که کاتب آنان را همراهی کند. کاتب می نویسد: « و نگارنده که توان حرکت نداشت به ایشان معاتبانه گفت که ای قوم نادانِ بی غیرت کتاب خود سنی ها را برده نمی توانید. پس در این مملکت چرا مقام گزیده، امرار حیات می کنید و مرا از بی غیرتی در چنین حالت تکلیف بردن و جواب گفتن می نمایید».
این اشاره ها نشان می دهد که کاتب ناتوان و بیمار بوده است و بی تردید تخفیف و تعذیبی که حکومت سقوی در حق او انجام داد، چنان که خود نیز تصریح می کند، او را دچار یأس و سرخوردگی و دل شکستگی بسیار کرده بود؛ اما آیا از این تاریخ تا هنگام وفات، کاتب همواره مریض بود؟ هنوز اطلاعی دقیقی در دست نیست. آمدن محمد نادرخان، که در آن وضعیت ناهنجار، کاتب او را راه نجات می دانست، با خشونت ها و بدعهدی هایی که به خصوص با هزاره ها کرده، هم علی القاعده، نه تنها مایۀ انبساط خاطر او نگردید، که یأس او را تشدید کرده است؛ اما به رغم درد و فجیعت، روزگار، قلم مردی مانند او را، که تاریخ را عبرت می دانست و زندگی اش را وقف نوشتن کرده بود، نبایستی از کار انداخته باشد. به احتمال زیاد و با توجه به اشاره های که بیماری اش کرده است و احتمالاً سفر ایران، تذکرالانقلاب را نا تمام باقی گذاشته است.
مرحوم غبار گفته است که کاتب به منظور معالجه به ایران سفرکرد و پس از بازگشت از سفر، از دنیا رفت. اگر چنین باشد، بیماری او شدید بوده است و بخصوص بافرصت اندکی که تا وفات او داریم، احتمال این که او فرصت اتمام کتاب را نیافته باشد، بسیار است؛ اما ملا خود، نزدیک به به دو هفته پیش از ماجرای سفر به هزاره جات، رد شرح حالی از خود نوشته است: «در خلال حوادث فجیعت مورثی که رقم شده آمد، به عزم فرار از این مملکت که حقیقت و نفس الامر مسکن دیوان خلق آزار و موطن و مقر گرگان آدم خوار و مکان جمعیت ها ی آدم نمایان از خدا و رسول بیزار و هوای نفس گرفتار است، یک هزار روپیه، تهیه، آماده کرده، به دل تصمیم دادم که اگر لطف خداوند یار و موقع حرکت میسر گردد، با پسر خود را مفری برگرفته، از ایذاء و آزاری چنگال ودندان سباع ضار نجات یابم». (وقایع روز 17 ذیحجه، نسخه قلمی، ورق 105). کاتب یاد آوری می کند که پول مذکور را در عروسی پسرش مصرف کرده و مقروض نیز شده است. از این بابت اظهار خوشی می کند و می افزاید که «امید که به توفیق او تعالی سبب فرارم نیز به سهل ترین وجهی میسر گردد». (همان). صرف نظر از معالجه و بیماری، کاتب نیتِ دوری از یار ودیار و عزیمتِ هجرت از هوای مسکنت زده و آغشته به فساد و ستم کابل را داشته است. بیماری و پیری و دل شکستگی ها ی ناشی از آشوب و اغتشاش و احتمالاً سفر و فرصت اندکی که مرگ نویسنده داریم، امید اندکی از به فرجام رسیدن این اثر باقی می گذارد.
چنین می نماید که توفیق رفیقِ کاتب نشد و بی مهری های روزگار و تنگناهای زندگی، کاتب را، رخصت و فرصت نداد که این اثر را به فرجام رساند؛ اما حتی اگر این کتاب تمام می شد، باز هم سنتی را که کاتب بنیان نهاده است یک سنتِ همواره خُرده نگر و خِرد گرا چشمانِ دانا و بینایِ تاریخ در حوزۀ زبانِ فارسی است و هرگز در این حوزۀ تمدنی کسی هم سنگِ او نبوده و نیست که خرد و ریزِ وقایع گذشته را با چنین دقتی بنگرد و بنگارد و بر سیاهی ها و تباهی های عصر خود شهادت دهد. شهادت بر زمانه مستلزم آگاهی از زمانه است و سرشت این آگاهی، آگاهی مدام است و دفتر آگاهی از زمانه را هیچ گاه نمی توان بست؛ افق این آگاهی همیشه باز و بنابر این پیووسته ناتمام خواهد بود.
ادمه دارد
دیکتاتوری ازصحرا درتقابل بادموکراسی خواهی خونین (2)