دکتر حفیظ شریعتی

هزاره‌ها هویت تباریِ قومی دارند.

هزاره‌ها از یک‌سو دارای هویت قومی است و از سوی دیگر هویت تباری دارند. هویت تباری آن‌ها یک‌تبار بودن هزاره‌ها است. در این هویت، تمام هزاره‌های جهان (هزاره)‌اند. هزاره‌های شیعه، سنی و اسماعیلی همه هزاره‌اند. بنابراین، هزاره‌های پنجشیر، بدخشان، فرخار، تخار، قندوز، لغمان، بلخ، بغلان، پروان، غور، بادغیس، هرات، تایمنی، جمشیدی، فیروزکوهی، چهارایماق، فرا، هیرمند، قندهار، ارزگان که اکنون بیش‌ترشان سنی‌اند، هزاره‌اند.

 

هزاره‌های درۀ کیان، نیک‌پی، بغلان، برخی از مناطق بامیان و بهسود، بدخشان، سمنگان و... که بیش‌ترشان اسماعیلی‌اند، هزاره‌اند. در نتیجه هیچ تفاوتی بین اینان نیست.

در طرف دیگر، هزاره‌ها دارای هویت فرهنگی مشترک‌اند. گروه قومی که هزاره‌های شیعه، سنی و اسماعیلی به آن وابسته‌اند، دارای مشترکات فرهنگی خاص زبانی شامل گویش و لهجه، آداب و رسوم، سبک‌زندگی، یگانگی رفتاری‌‌اند که ممکن است به نیاکان مشترک آنان برگردند و یا براساس عوامل دیگری به وجود آمده ‌باشند. بنابراین، یک گروه قومی می‌تواند یک جامعۀ فرهنگی نیز باشد.

قوم یا گروه قومی، به گروهی گفته می‌شود که به یک فرهنگ (زبان، آداب و رسوم و...) تعلق داشته باشند و از این طریق شناخته شوند. این مفهوم مبنای اصلی مردم‌شناسی است. (میشل پرن، 1392: 112‌)

تئودور سن در فرهنگ جدید جامعه‌شناسی خود قوم را چنین تعریف می‌کند:

گروهی با سنت فرهنگی مشترک و احساس هویتی که آن را به عنوان یک گروه فرعی از یک جامعۀ بزرگ‌تر مشخص می‌کند و اعضای هر گروه قومی از لحاظ ویژگی‌های خاص فرهنگی از سایر اعضای جامعۀ خود متمایز هستند. (احمدی، 1378: 449)

براساس این باور از هویت هزاره‌گی: سیدهای مناطق هزاره‌نشین، خلیلی‌ها، تاجیکان شیعه، بلوچ‌های ارزگان و هیرمند، پشتون‌های شیعه، شامُل‌ها و... هزاره‌اند؛ زیرا در هویت فرهنگی و جامعۀ فرهنگی با هزاره‌ها هم‌سرنوشت، دارای تاریخ، فرهنگ، زبان، گویش، آداب و رسوم، خواسته‌های مشترک و... هستند. بنابراین، هزاره‌اند. در فرجام می‌توان گفت که هزاره برابر با شیعۀ دوازده امامی نیست. جغرافیای زیست هزاره‌ها، هزاره‌جات یا هزارستان نیست. از بدخشان تا اسلام‌قلعه، خراسان و جنوب ایران، از بلخ تا قندهار و هیرمند، از کابل تا لغمان، نورستان و پاکستان، زیست‌گاه هزاره‌هایند. هزارستان وطن این مردم است.

هزاره‌ها، افزون بر هشت میلیون هزارۀ دوازده امامی، چهار میلیون هزارۀ سنی و یک‌ونیم میلیون هزارۀ اسماعیلی، بدون در نظرداشت هزاره‌های ایران و پاکستان، جمعیت دارد. اینان در جغرافیای وسیعی در سراسر افغانستان زندگی می‌کنند.

ریشۀ قومی هزاره‌ها

هزاره‌ها زردپوست‌اند. همان‌طور که بخشی بزرگی از جهان را زردپوستان تشکیل می‌دهند. یکی از طوایف زردپوستان هزاره است. این زردپوستان می‌توانند چینی، کره‌ای، ترک و مغول باشند و می‌تواند هزاره باشد. پس هزاره نه ترک و نه مغول است. آریایی، که اگر یک باور جعلی قرن نوزدهمی نباشد، آریایی هم نیست؛ اما می‌تواند همۀ این‌ها باشد. چگونه؟ برای فهم این باور باید هزاره‌ها را در بستر تاریخی زردپوستان جست‌وجو کرد.

بر اساس اسناد به دست آمده از گذشته‌های دور، خط بزرگی از زردپوستان از چین، تبت و آسیای‌میانه تا بین‌النهرین کشیده شده بود. رد پای این زردپوستان را می‌توان در چترال پاکستان، پشاور، کابلستان، زابلستان، سیستان، کرمان، ایلام و بین‌النهرین یافت. آثار به دست آمده از این مناطق به ویژه از سیستان و شهرسوخته نشان می‌دهند که بومیان این مناطق چهرۀ زردپوستی داشته‌اند. اسکلت، جمجمه، مجسمه‌های یافته شده از این شهرها، نشان می‌دهند که همه چهره‌های زرد داشته‌اند. بنابراین، هزاره‌ها بازماندۀ همان زردپوستان بومی‌اند که هزاران سال پیش‌تر از ورود ترکان قفقازی که به غلط آنان را آریایی می‌خوانند و ترکان و مغولان آسیای‌میانه در ایران تاریخی و باستان و این دیار و بستر کهن می‌زیسته‌اند و دارای تمدن درخشانی بوده‌اند. گواه این باور، داستان بومیان و مهاجمان‌(دیوان- دشمن)‌اند که در شاهنامه، ریگ‌بیت و اوستا از آنان به روشنی یاد شده‌اند. باتوجه به این‌که آریا و آریانای سدۀ نوزدهم جعل خاورشناسان‌اند که ما را به خطا انداخته‌اند.

در طرف دیگر، بافت قومی هزاره‌های امروز مجموعۀ کلانی از بومیان کهن که بستر اصلی زردپوستان بوده‌اند و ترکان، مغولان کهن و پسینی و مردمان مجاور زیست‌گاه‌های هزاره‌ها مانند هندیان، ایرانیان، تاجیکان، عرب‌ها، بلوچ‌ها، زابلی، پشتون و مانند آنانند که اکنون قوم هزاره را تشکیل داده‌اند. ازاین‌رو، هزاره‌ها تبار و نژاد به معنای علمی آن نیستند؛ بلکه قوم‌اند که مقولۀ فرهنگی است. هزاره و هزاره‌گی یک فرهنگ است. مجموعۀ از فرهنگ‌های کهن و نو که در فرهنگ قومی هزاره‌ها گرد آمده‌اند. چنین است که در گویش، آداب و رسوم و... هزاره‌ها، ته‌نشین شده‌های فرهنگ تمام اقوام تشکیل‌دهندۀ بافت قومی هزاره را می‌توان یافت. ازاین‌رو است که زبان‌شان فارسی است. واژه‌های ترکی و مغولی در گویش‌شان یافت می‌شوند. آداب و رسوم ترکیبی دارند. از تمام بافت‌های قومی تشکیل‌دهندۀ دیروز قوم هزاره را می‌توان در فرهنگ‌زیستی امروز هزاره‌ها دید.

ازاین‌رو، اگر کسی ادعا کند که هزاره‌ها از بومیان کهن ایران باستان و سرزمین سیستان، زاولستان و کابلستان هستند، درست گفته است و اگر بگوید که در وجود هزاره‌ها خون ترک و مغول جریان دارد، به خطا نرفته است. به این معنا که هزاره‌ها تبار ترکیبی ندارد؛ بلکه در گذشتۀ این سرزمین، بستر زردپوستی هزاره‌گی موجود بوده است و در مرور زمان قوم هزاره بر آن بستر تکوین یافته است و اکنون هزاره خوانده می‌شود.

در جهان امروز همان‌طور که زبان پاک وجود ندارد، قوم پاک هم وجود ندارد. این مثال خوبی برای بافت قومی هزاره‌ها است. شاید این باور بتواند جمع‌کنندۀ اختلاف قوم‌شناختی هزاره‌ها باشد.

هویت هزاره‌ها فقط دینی و مذهبی نیست

‌ هویت، مجموعۀ نگرش‌ها، ویژگی‌ها و روحیات است که یک فرد را از دیگران متمایز می‌کند. هویت، دارای جنبه‌های زیستی، روانی و اجتماعی است. هویت، مقولۀ چندگانه‌ای است و به عوامل زیر بستگی دارد:

۱. عوامل جغرافیایی، اقلیمی؛

۲. عوامل سیاسی و تاریخی؛

۳. عوامل اقتصادی و معیشتی؛

۴. عوامل فرهنگی (زبان، ادبیات و هنر، موسیقی، میراث اساطیری، سنن و آداب، اعتقادات و آیین‌ها و رسوم و یادمان‌ها)؛

۵. مؤلفه‌های تربیتی؛

  1. و دینی، مذهبی.

بنابراین، هویت هزاره‌ها فقط دینی و مذهبی نیست که با شیعه‌گری و دین‌نگری تمام هویت‌های دیگر را هیچ نگریم و بی‌رنگ پنداریم. به طور نمونه اگر در برچی و بیش‌تر مناطق هزاره‌نشین در سراسر افغانستان نگاه شود، غیر از هویت دینی و مذهبی، هویت دیگری کم‌تر دیده می‌شود. نام‌های عمومی و شخصی‌ بیش‌تر دینی‌ یا مذهبی‌اند. شفاخانۀ امام‌زمان، دواخانۀ ولی‌عصر، کوچۀ امام‌علی، مکتب حضرت خاتم، باشگاه سرورکائنات و... از نمونه‌های این تک هویتی‌اند. چنین است که به سختی نامی از دیگر هویت‌های هزاره‌گی مانند شاعران قومی و زبان فارسی، حضرت مولانای بلخی، حافظ شیرازی، پیر هرات، عبدالواسع جبلی غرجستانی، بزرگان وطن فارسی‌دری، بزرگان قومی مانند بنیاد خان هزاره، درویش‌علی خان هزاره، ابراهیم خان گاوسوار، میر یزدان‌بخش بهسودی، برگیت اسحاق خان، اکرم یاری و... شاعران، نویسندگان، هنرمندان، بزرگان قومی و ملی دیروز و امروز هزاره دیده می‌شود. از نمادهای قومی، نام مناطق و روستاها، آثارهای تاریخی و باستانی، ادیان و مذاهب نیاکان‌ هزاره‌ها مانند زرتشتی، بودایی، اوستایی، مانوی و... کم‌تر دیده می‌شود. ازاین‌رو است که این پندار به وجود آمده است که هزاره برابر با شیعۀ دوازده امامی است و مردم افغانستان نیز هزاره را برابر با شیعۀ دوازده امامی می‌دانند و دیگر هزاره‌ها مانند هزاره‌های سنی و اسماعیلی را هزاره نمی‌دانند و این باور تحمیلی باعث شده است که هزاره‌های اسماعیلی و سنی نیز فکر کنند که هزاره باید برابر با شیعۀ دوازده امامی باشد.

به گفتۀ علی امیری: «هزاره‌ها از لحاظ مذهبی به سه مذهب اسلامی «تشیع امامی»، «تشیع اسماعیلی» و «سنی حنفی» تعلق دارند. اکنون که عهد سرکوب «هویت‌ها» اندکی رو به کاستی می‌رود، اعلام موجودیت شورای‌هزاره‌های اهل‌سنت می‌تواند نشان دیگری از رشد و بالندگی اجتماعی افغانستان و علامت تبارز هویت‌های گوناگون قومی، مذهبی و فرهنگی این کشور و فرهنگ رنگارنگ این سرزمین باشد.

همان‌گونه که پیروان مذاهب مختلف در افغانستان می‌توانند برادر باشند، هزاره‌های پیرو مذاهب مختلف نیز به درستی برادر هم‌دیگرند و همه با هم در کنار سایر اقوام با هم برادر افغانستان، پیکرۀ بزرگی را به نام «ملت افغانستان» تشکیل می‌دهند.

«جدال هویت‌ها» برای افغانستان بسیار پرهزینه و زیانبار بوده است. اکنون بایستی این جدال را به «احترام به هویت‌ها» و به رسمیت شناختن هویت‌ها تبدیل کنیم».

هزاره‌های اهل‌سنت

هزاره‌های اهل‌سنت بخش بزرگی از جامعۀ هزاره را تشکیل می‌دهند. هویت مذهبی هزاره‌های اهل‌سنت افغانستان، مانند هزاره‌های شیعۀ اسماعیلی و دوازده امامی بخشی از هویت فرهنگی آنان به حساب می‌آید و هویت تباری آنان هزاره است؛ اگرچند در طول تاریخ به دلیل برقراری سیاست سرکوب، حذف و سانسور، جهانیان، مردم هزاره را با هویت مذهبی هزاره‌های شیعه می‌شناختند و از دیگر هویت‌های هزاره‌ها بی‌خبر بودند و یا سیاست انکار را برگزیده بودند. هزاره‌های هزارستان در صد سال اخیر رابطۀ چندانی با هزاره‌های سنی نداشتند و آنان در میان اقوام دیگر گم شده بودند و تاریخ این سرزمین هویت تباری آنان را کتمان کرده بود.

اکنون با شکل‌گیری شورای‌هزاره‌های اهل‌سنت، ضمن برچیده‌شدن نظریۀ هزاره یعنی شیعۀ دوازده امامی، هزاره‌های اهل‌سنت می‌توانند حلقۀ وصل شیعیان و اهل‌سنت افغانستان باشند. این‌ها می‌توانند در استحکام دوستی بین دو مذاهب رسمی افغانستان که گاهی ابزار دست سیاست‌مداران شده‌اند و با آن هزاره‌ها را تفکیر کرده‌اند، کمک کنند تا سوءتفاهم‌های مذهبی برطرف شوند. از شایعات دروغین مذهبی جلوگیری کنند و رابطۀ شیعیان و اهل‌سنت را نیکو بسازند.

درطرف دیگر، هزاره‌های اهل‌سنت می‌توانند حلقۀ وصل دوستی هزاره‌ها و تاجیکان باشند. اینان که در بستر سیاسی تاجیکان زیسته‌اند، می‌توانند در استحکام‌بخشی دوستی این دو قوم کمک کنند و سرانجام ضمن اعتمادسازی عمیق، رابطۀ سیاسی هزاره‌ها و تاجیکان را نزدیک بسازند و این دو قوم را که سرنوشت مشترک دارند، در حکومت‌داری و توسعۀ سیاست‌پایدار دولت‌سازی در افغانستان هم‌سرنوشت سازند.

دلایل کتمان هویت در جامعۀ هزاره‌های اهل‌سنت

هزاره‌های اهل سنت در محاسبات جمعیتی، تاجیک و یا پشتون محسوب شده‌اند؛ زیرا پس از قتل‌عام هزاره‌ها توسط امیرعبدالرحمان و امیران پس از ایشان، هزاره بودن به یک «دشنام اجتماعی» تبدیل شد که در نتیجه برخی از هزاره‌های اهل‌سنت برای برون رفت از این نگاه و رفتار اجتماعی، هویت هزاره بودن‌شان را انکار و کتمان کردند، تاجیک و پشتون شمرده شدند تا با تغییر جغرافیا و پوشش مذهبی به نحوی از نفرین، قهر، بردگی، استفادۀ سوء و انواع توهین و تحقیر که روزانه برادران شیعۀ‌شان با آن سردچار بودند، در امان بمانند. زبان فارسی و مذهب حنفی میان هزاره‌های سنی و تاجیک‌ها باعث یگانگی شدند و در پوشش همین دو پدیده‌اند که اینان تاجیک شمرده شده‌اند.

در چنین برهه‌ای از تاریخ، هزاره‌های اهل‌سنت از هویت اصلی‌شان چشم پوشی کردند و به هویت جبری تاجیک و به مذهب سنی در آمدند که حتی مردم چند قریه در مرکز بامیان هنوز هم به نام و هویت‌های ساختگی زندگی می‌کنند و امروزه نیز گمنامی و سرکوب هویتی هزاره‌های سنی را تهدید می‌کند؛ چنان‌چه عده‌ای از مردم هزاره، به هویت دیگر پناه برده‌اند و دل‌خوش کرده‌اند که حداقل در جامۀ هویت دیگر زنده بمانند؛ اما بدبختانه در این لباس نیز نجات نیافته‌اند و هرگز به موقعیت‌هایی که شایسته و بایسته‌شانند، نرسیده‌اند. استبداد و تبعیض قومی در افغانستان، سبب شده‌اند که هزاره‌های سنی حتی در برخی مواقع خاص مجبور شده‌اند در مقابله و جنگ با هزاره‌های شیعه مذهب قرار بگیرند؛ اما حالا هزاره‌های سنی به این امر پی برده‌اند و در صدد آن هستند که دوباره به هویت گمشدۀشان برگردند و خودشان را تاجیک نخوانند. متأسفانه کلمۀ هزاره هنوز هم در میان توده‌های هزاره‌های سنی یک تابو است که باید مسیر چند ساله را بپیماید تا هزاره را از شرم و ننگ بودن در میان هزاره‌های سنی به «افتخار» تبدیل کند و باید آن قدر «هزاره» بگویند که دیگر هزاره بودن شرم نباشد.

انسجام و تشکل قومی، مبارزه علیه از خودبیگانگی حاکم در میان هزاره‌های سنّی و دفاع از حقوق آن‌ها، درنهایت باید آن‌ها در کنار قوم هزاره بایستند و یا، به دلایلی، دچار از خودبیگانگی شده و «هویت هزاره‌گی» شان را انکار و خود را تاجیک بگویند و در صف‌بندی‌های سیاسی و قومی، جانب آن‌ها را بگیرند.

باوجود آن‌که نزدیک‌به نیمی از جامعۀ هزاره را هزاره‌های سنی مذهب تشکیل می‌دهند؛ اما آنان تا هنوز نتوانسته‌اند به تمامی هویت قومی خود را داشته باشند. آنان باید صدای محرومیت و مظلومیت‌شان را پس از قرن‌ها سکوت با اقتدار بلند کنند؛ اگر چند شوربختانه هزاره‌های سنی همیشه به شکل گسترده سربازان گمنام بوده‌اند، پس از این آنان نباید اجازه بدهند تا از مردم هزارۀ سنی به عنوان پیش‌مرگ و اهرم فشار استفاده شود. هزاره‌ها باید در استقامت وحدت همگانی هزاره اعم از شیعه، اسماعیلی، اثنی‌عشری و سنی، به عنوان یک تبار واحد، در تلاش باشند و به آن برسند.

به گفته‌ای رحمان، رحمانی از بنیان‌گزاران شورای‌هزاره‌های اهل‌سنت، برای هزاره‌های سنی، تاجیک شدن، راهی بود تا هم از ارزش اجتماعی برخوردار باشند و هم در قدرت سیاسی به نحوی شریک شوند. تاجیک بودن راه گریزی بود از همان دشنام اجتماعی که هزاره‌های شیعه از آن رنج می‌کشید؛ زیرا در گذشته، کسی با انسان هزاره حرف نمی‌زد. مردم قبایل دیگر، با هزاره‌ها غذا نمی‌خوردند و کودکان هزاره از درس، تعلیم و مکتب محروم بودند. شاید از همین رو، هزاره‌های سنی ترجیح دادند تاجیک باشند. از دلایل دیگری که هزاره‌های سنی تاجیک شدند، می‌تواند ترس تاریخی باشد. امنیت برای این مردم مهم بوده است و آن‌ها از قتل‌عام و کشته‌شدن می‌ترسیدند و نگرانی تاریخی و همیشگی داشتند.

رحمان رحمانی در مصاحبه با مرکز مطالعات قومیت و نشنلیزم در لندن از پدر بزرگش روایت می‌کند که از او پرسیده بودند: «چرا در نقطۀ بلند و کوهستانی السوالی خنجان و به دور از شهر و بازار زندگی می‌کنید؟» گفته بود: «در این‌جا زندگی می‌کنم؛ زیرا سربازان حکومتی که دنبال کشتن ما می‌آیند، تا رسیدن به این قلۀ بلند کوه، شمشیرهای‌شان کند خواهد شد!» گفته می‌شود، پدر کلانم رهبر قبیلۀ مان در السوالی خنجان ولایت بغلان بود و او به همه گفته بود: تذکره‌های‌شان را با هویت تاجیک بگیرند تا کسی آنان را نکشد. من مطمئن هستم که رویدادهای مشابه بر سر هزاره‌های سنی، در جغرافیای دیگری نیز، اتفاق افتاده است؛ اما بگذارید واضح کنم که هرگز این مردم به خواست‌شان نرسیدند. به دلیل چشمان کوچک و روی پهن و قیافۀ هزاره‌گی، نه از دشنام اجتماعی در امان ماندند و نه در کنار تاجیک‌ها دسترسی مستقیمی به قدرت سیاسی پیدا کردند»‌.

همین‌طور، عتیق‌الله قادری عضو هیأت رهبری شورای سراسری هزاره‌های سنی افغانستان دراین باره می‌نویسد: «هزاره‌های اهل‌سنت از دل تاریخ گذشته بیرون شده‌اند، تاریخی که سینه‌اش پر از بی‌عدالتی‌ها، فراموشی‌ها، نادیده‌انگاری‌ها و حق تلفی‌های آشکار است. تاریخ پردردی که حضور بینی پهن، چشمان‌بادامی و تنگ را به مسخره می‌گرفت. هویت هزاره‌گی، حق انسانی و شهروندی هزاره‌ها را در دل خود دفن کرده بود و بازی‌گران سیاست، این مردم را چون دانه‌های شطرنج به هر سو هدایت می‌کردند و حتا در متن پیکر واحد آنان، چون خصم آشتی‌ناپذیر، آنان به نبرد هم واداشته شده بودند».

عبدالله عدیل از هزاره‌های اهل‌سنت فراشغان لغمان دربارۀ هویت گم‌شده‌اش می‌نویسد: «هرجا که می‌رفتم و می‌روم، حرف زدنم با گویش هزاره‌گی و مذهبم (سنی) برایم رنج‌آور بود. فکر می‌کردم هزاره یعنی چه؟ اگر هزاره‌ام باید (شیعه) باشم که نیستم. در افغانستان این‌گونه رقم خورده بود که هزاره باید شیعه باشد و این با هویت من که هزارۀ سنی‌ام، هم‌خوانی نداشت و چنین بود که سرگردان میان هزاره و تاجیک بودم. سنی‌ام پس تاجیکم؛ اما چرا به گویش هزاره‌گی سخن می‌گویم. در تذکره، هویتم تاجیک بود؛ اما در خانه همه هزاره بودیم و هزاره خوانده می‌شدیم. آداب و رسوم‌مان هزاره‌گی بود. این آشفتگی سرانجام ناچارم ساخت که باید در پی یافتن هویتم باشم که یافتم که هزاره برابر با شیعه بودن نیست، هزاره‌های سنی نیز در افغانستان به صورت پراکنده زندگی می‌کنند که من و مردمم یکی از آنانیم».

صبرالله یعقوبی از والیان بغلان دربارۀ هزاره‌های بغلان چنین می‌گوید: «در والیان شاید زشت‌ترین کلمه تا سال‌های پیش «بامیان‌چی» بود. کسانی را ‌که جغرافیای فیزیکی به ویژه چهرۀ هزاره‌گی داشتند، با «بامیان‌چی» دشنام می‌دادند. بینی پچق و چشمان تنگ دو ویژگی خاص «بامیان‌چی‌گری» بود. شاید یکی از دلایل دشنام‌اجتماعی شدن مردم بامیان در میان هزاره‌های سنی، قتل و کشتار بی‌رحمانۀ باشد که میان هم‌تباران در آن مناطق، رائج بود و شاید تا کنون نیز جریان داشته باشد.

درطرف دیگر، هزاره‌های اهل‌سنت در جنگ‌ها سربازانی خوبی بودند؛ اما در تقسیم قدرت همواره نادیده گرفته می‌شدند. اینان اکنون باتوجه به تاجیک و پشتون بودن از بیش‌تر امکانات رفاهی، زندگی و شراکت در قدرت محروم‌اند. مناطق زندگی اینان دره‌های دور دست و سخت‌گذرند که از راه و زندگی مدرن به دورند و قابل توسعۀ کمی هستند و یا محروم نگه‌داشته شده‌اند.»

مولوی سراج‌الدین بدخشی، رئیس سابق شورای سراسری هزاره‌های سنی افغانستان و از هزاره‌های اهل‌سنت ولایت بدخشان دربارۀ هزاره‌های اهل‌سنت می‌نویسد: «خوشبختانه به همت مردم ما، آگاهان، نخبگان فکری، دردمندان و شخصیت‌های متنفذ فرهنگی و اجتماعی هزاره‌های سنی، با تشکیل نهادی به‌نام «شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت» اعلام موجودیت کرده است. آگاهان هزاره‌های اهل‌سنت بعد از تحلیل و ارزیابی‌های دقیق جامعه‌شناختی و قوم‌شناسی خودشان، به این نتیجه رسیدند که به گونۀ مستقیم با نام «هزاره» وارد شوند و «شورای سراسری هزاره‌های اهل سنت» را شکل بدهند. بدان معنا که هزاره‌های سنی با وجود حضور سنگین‌شان در بیش‌تر از دو سوم ولایات افغانستان، پایگاه و آدرسی برای هم‌سویی، هماهنگی و انسجام‌شان ندارند و به نحوی هویت «هزاره» بودن‌شان کتمان شده است. از سوی دیگر این کتمان‌گری سبب شده است که این جزء بزرگ، از پیکر واحد هزاره، جدا بماند؛ زیرا متأسفانه سیاست‌گذاری در افغانستان طوری بوده است که نگذارند هزاره‌های سنی، شیعیان اسماعیلی و دوازده امامی، به عنوان یک پیکر واحد باشند؛ اما این پندار طلسم‌گونه اکنون در حال فروریختن است. این سه جزء از یک پیکر واحد، دست به تشکیل نهادهایی زده‌اند، که در آینده متمم هم خواهند بود و آرمان تاریخی هزاره‌ها که همان «پیکر واحد» است، به تحقق خواهد نشست؛ زیرا «وحدت کامل هزاره‌ها» با استراتژی واحد هزاره‌گی خواست تمام هزاره‌های جهان است.
اما در میان هزاره‌های سنی «هزاره» برابر با «شیعه» پذیرفته شده است. اگر نام نهاد هزاره‌های اهل‌سنت تنها «هزاره» می‌بود، جامعۀ هزاره اهل‌سنت، به این نام کنار نمی‌آمدند. ازاین‌رو، در کنار نام هزاره، اهل‌سنت نیز گذاشته شد».

اسحاق کیهان، از هزاره‌های اهل‌سنت السوالی نمک‌آب ولایت تخار دربارۀ هزاره‌های اهل‌سنت می‌نویسد: «پس از سال‌ها خاموشی و ماندن در زندان «بی‌هویتی» که از سوی مریدان معابد «استبداد تاریخ» که هویتِ بخش بزرگی مردم هزاره را به یغما برده بودند و باعث شده بودند که این بخش بزرگ چهار میلیونی «کتمان هویت» کنند، اکنون که فصل شناخت هویت‌ها فرا رسیده است، لازم است که این سنتی برخاسته از جبر و استبداد تاریخی شکسته شود و هزاره‌های اهل‌سنت به اصل‌شان که همان هزاره‌بودن است، بازگردند که از آنان به جبر ستانده شده بود. این امر به همت تحصیل‌کردگان و جوانان امکان‌پذیر است که باید دست به کار شوند و هزاره‌های اهل‌سنت را به هویت اصلی‌شان باز رسانند که فرجام آن همبستگی تمام هزاره‌های افغانستان و جهان‌اند».

گل احمد حیدری از هزاره‌های اهل سنت ولایت غور دربارۀ هزاره‌های اهل‌سنت می‌نویسد: «داشتن هویت حق هر انسان است. انسان محروم از هویت را نمی‌شود تصور کرد.

هزاره‌های سنی انسان‌هایی‌اند که هویت‌شان از آنان گرفته شده است. آنان باید با هویت خودشان شناخته شوند و زندگی می‌کنند. هیچ‌کس حق ندارد، هویت و هزاره‌بودن‌شان را از آنان بگیرند. وقتی هویت هزاره‌بودن از آنان دریغ شود، آن‌ها در شکل‌گیری دولت- ملت‌ها سرگردان می‌مانند و انسان سرگردان در فردای هویت‌دهی به نسل پس از خود عریان و بی‌هیچ متولد می‌شود. بنابراین، هزاره‌های اهل‌سنت باید بر هویت خودشان زندگی کنند و این حق طبیعی آنان است.»

عتیق الله قادری از هزاره‌های اهل‌سنت السوالی خوست‌وفرینگ ولایت بغلان و سخنگوی شورای سراسری هزاره‌های سنی افغانستان دربارۀ هزاره‌های اهل‌سنت می‌نویسد: «این‌جا سرزمینی است که تبارهای مختلف از شمال تا غرب از جنوب تا شرق، با هویت‌های مختلف چون پشتون، هزاره، تاجیک، اوزبیگ، ایماق، پشه‌ای، گجر، نورستانی، بلوچ، مغول و… زندگی می‌کنند و جغرافیایی را به‌نام افغانستان شکل داده‌اند و با تمام وجود در طی قرن‌ها از حریم این کشور و ارزش‌های اصیل اسلامی و انسانی آن حراست و نگهبانی کرده‌اند.

یکی از این تبارها؛ قوم بزرگ و با عزت هزاره است که با گرایش‌های مذهبی چون شیعه، سنی و اسماعیلی در ساختار اجتماعی و تاریخی این مرزبوم در اثر سلطۀ استبدادی حاکمیت‌های هزاره‌ستیز قربانی‌های بی‌شماری را متحمل شده‌اند؛ اما به رغم همۀ این فشارها، این مردم پیوسته داعیه‌دار زیست باهمی و حسن‌نیت انسانی در کشور بوده‌اند.

ولی من از مقام هویت هزاره‌های سنی به عنوان جزء از پیکرۀ «کل هزاره» حرف می‌زنم و دادخواهی می‌کنم و از تمام وجدان‌های بیدار روشنفکران تاجیک‌تبار سرزمین خود می‌خواهم که به این صدا توجه کنند و به پرسش‌های طرح‌شدۀ ذیل پاسخ دهند:

۱. آیا هویتی را به‌نام هزاره‌های سنی در کشور می‌شناسید؟

۲. آیا به نفوس بیش از چهار میلیونی هزاره‌های اهل‌سنت در شهرها و ولایاتی چون کابل، پروان، پنجشیر، بغلان، قندوز، تخار، بدخشان، سمنگان، مزارشریف، فاریاب، جوزجان، بامیان، غور، بادغیس، ارزگان، هیرمند، هرات، لغمان و… باور دارید؟

۳. آیا فرزندان دلیر و با شهامت هزاره‌های سنی در دهه‌های مختلف تحت فرماندهی فرماندهان تاجیک‌تبار، جان‌های شیرین‌شان را در سنگرهای داغ و سوزان از دست داده‌اند؟

۴. وقتی‌که هزاره‌های سنی مرد و زن، پیر و جوان با شور و علاقه به پای صندوق‌های رای رفته‌اند و از افراد مورد نظرتان صادقانه حمایت کرده‌اند، آیا رای هزاره‌های سنی را محاسبه کرده‌اید؟

بنابراین، اگر پاسخ‌تان در مقابل این پرسش‌ها بله است، پس جایگاه هزاره‌های سنی در کجا است؟

اگر جایگاه این مردم در مناسبات اجتماعی و محاسبات سیاسی‌تان مشخص نیست، این بدان معنا نیست که شما با این سکوت استراتژیک تاریخی از این مردم استفادۀ ابزاری کرده‌اید؟

به سخن دیگر، این شیوۀ کتمان را به جز از سرپوش گذاشتن بر روی هویت تباری هزاره، دیگر چه تعبیری می‌توان کرد؟

باید درک شود که صدای دادخواهی هزاره‌های اهل‌سنت از دل تاریخ گذشته بیرون شده است، تاریخی که سینه‌اش پر از بی‌عدالتی‌ها، فراموشی‌ها، نادیده‌انگاری‌ها و حق‌تلفی‌های آشکاری بوده است. تاریخی پردردی که حضور بینی پهن، چشمان بادامی و تنگ را به مسخره می‌گرفت و هویت هزاره‌گی، حق انسانی و شهروندی ما را در دل خود دفن کرده بود و بازیگران سیاست ما را چون دانه‌های شطرنج به هر سو هدایت می‌کردند و حتی در متن پیکر واحدمان، چون خصم آشتی‌ناپذیر، ما را به نبردهم وامی‌داشتند.

خوشبختانه نسل رسالت‌مند و روشنفکرهزاره‌های سنی، با درک حقایق از دل کوه پایه‌های این سرزمین و از میان توده‌های محروم بدون در نظر داشت تعصب و نفاق‌اندیشی در یک فضای دموکراتیک، پا به عرصۀ دادخواهی گذاشته‌اند و «شورای سراسری هزاره‌های اهل‌سنت» را ایجاد کرده‌اند که این شورا داعیه‌دار دادخواهی حقوق شهروندی و عدالت‌اجتماعی مردم خویش‌اند.

شوربختانه طوری‌که به نظر می‌رسد یک عده کج‌اندیشان در فضای مجازی از آدرس‌های اصلی و مستعار در رابطه به هزاره‌های اهل‌سنت و به آدرس شورای سراسری هزاره‌های سنی حرف‌های غیرمنطقی، دور از شأن انسانی و خلاف اصول مبارزات مدنی می‌نویسند و پیشداوری‌های فاقد سند و مدرکی را علاوه می‌کنند. بدینوسیله با صراحت می‌گویم که هزاره‌های اهل‌سنت باوجود بازی‌های نادرست سیاسی تاجیک‌تباران سرزمین‌شان، در طول تاریخ با آنان صادقانه زیسته‌اند و تعاملات سالم و دوستانه در زندگی اجتماعی مشترک‌شان داشته‌اند و دارند و از این پس نیز روابط حسنه با آن‌ها خواهند داشت.»

دکتر طغیان ساکایی یکی از بزرگان هزاره‌های اهل‌سنت در مصاحبه با جمهوری سکوت می‌گوید: «از قدیم یگان رنجش‌ها و بگومگوهایی که قابل زدودن بوده است، وجود داشته است؛ اما بی‌باکی‌های دولت‌ها و صف‌آرایی‌های احزاب اسلامی و جنگ‌های تنظیمی میان این ملیت‌ها درز انداخت. به یاد دارم که در عصر نامیمونِ حفیظ‌الله امین، آنگاه که مردم دهنۀ غوری بغلان در برابر بیدادهای آن ستمگر قیام کرده بودند، مردم را به زور به جنگ آنان فرستاد و گفت که بکُشید شیعه‌ها را که کافرند. همین کار را در کابل انجام داد. آنگاه که مردم پغمان را به جنگ هزاره‌ها تشویق می‌کرد. همچنان توزیع سلاح از پاکستان برای مردم و جلب و جذب قریه به قریه، مردم را دسته دسته در برابر هم قرار داد. این اعمال اسباب تفرقه نه تنها میان ملیت‌ها که در بین فرقه‌های مذهبی نیز تخم نفاق کاشت. هزاره‌های سنی یا اسماعیلیه‌ای که در جوار هزاره‌های شیعه قرار داشته‌اند، امروزه هنوز کینه‌های همان سال‌های پار را در سینه دارند و حتا از هزاره بودن خویش انکار می‌کنند.

اما «ما برای وصل کردن آمدیم» برای وصل کردنِ پاره‌های یک دل که در بیدادگری‌های تاریخ، پارچه پارچه شده بود. هرچند می‌دانیم که به کار دشواری دست یازیده‌ایم؛ اما با وجود اندیشه‌های قشری‌گری از ملانماها و تعدادی از سخت‌گیران مذهبی و آنانی که مفاد خویش را در افتراق ما جست‌وجو می‌کنند، باور داریم که تابلوی پاره پارۀ هزاره را دوباره مرمت می‌کنیم و بر فراز باب تازۀ تاریخ بر می‌افرازیم. چون زمینه‌های فکری و پایه‌های نظری این یک‌جا شدن به وسیلۀ جوانان آگاه و همۀ مردم ما مساعد شده است با این‌که برخی از هزاره‌ها خودشان را تاجیک می‌شمارند، چون مذهب‌شان سنی است و گمان دارند که هزاره جایگاه برتری در میان ملیت‌ها ندارد. این بر می‌گردد به جفاهایی که در حق این مردم صورت گرفته است؛ اما این جای خوشبختی است که جوانان این ملیت، امروزه ملیت‌شان را کتمان نمی‌کنند و برخلاف به آن می‌بالند.»

ادامه دارد