دکتر حفیظ شریعتی
تفاوت زبان، گویش و لهجه
در زبانشناسی، به گونهای از طرز تلفظهای ویژة یک گروه زبانی گویش میگویند. تقریباً در تمامی زبانهای جهان، گروههایی با گویشهای گوناگون وجود دارند. مجموعه تلفظهای ویژة یک گروه بهطورمعمول قانونمند و مطابق ضوابط ثابتی صورت میگیرد. گویشها بهطورمعمول با مناطق جغرافیایی ویژه ارتباط دارند.
اگر مجموعه تلفظهای دو دسته از گویشوران یک زبان به گونهای باشد که همدیگر را نسبتاً آسان بفهمند، صحبت از لهجه است. اگر تفاوتهای تلفظی یا دستوری بهگونهای باشد که درک متقابل با ایرادات و دشواریهایی روبهرو باشد از گویش صحبت میکنیم؛ یعنی در این حالت با دو گویش متفاوت از یک زبان روبهرو هستیم. یعنی:
لهجه، شکل ابتدایی یک زبان است. گویش شکل به نسبت متفاوتشدة لهجه براساس ساخت جغرافیایی مناطق است که بین لهجه و زبان در نوسان است و زبان، شکل تکامل یافتهای گویشها است. به طور نمونه: (زبان رسمی مردم هزاره فارسی است، گویش آنها هزارهگی است و لهجة آنها شامل دایکندی، دایکلان، دایزندگی، بهسودی، غزنیچی و جاغوری و... میشود). زبان گفتاری مردم هزاره اکنون گویش است. میشود آن را تبدیل به زبان کرد. برای زبانشدن این گویش باید همان مسیری را پیمود که زبان فارسی برای زبانشدن از میان دهها گویش در زمان تکوینش پیمود. زبان ازبکی نمونة دیگری است که گویشی از زبان ترکی است و اکنون زبان است. زبانهای کشورهای شمال اروپا نیز چنیناند؛ اما برای زبانشدن شرایطی را برآوردهاند که در زیر اشارهشدهاند:
چگونه میشود گویش هزارهگی را تبدیل به زبان کرد.
گویش هزارهگی ظرفیت زبانشدن را دارد. میشود آن را به زبان رسمی تبدیل کرد؛ اما شرطهایی دارد که باید برآورده شوند:
1. این گویش که ظرفیت بالایی برای زبانشدن دارد، باید از حالت گفتاری محض به زبان به صورت علمی تبدیل شود؛ یعنی زبانشناسانی بر اساس دانش زبانی برای آن صرف، نحو، دستگاه آوایی ویژه، دایرههای واژگانی و مصطلحاتی ویژه بسازند تا از گویش به زبان معیار تبدیل شود.
2. این گویش دارای لهجههای گوناگون است، برای آن واژگان یکدست ساخته شود تا (مادر) آن یکی بیشتر نباشد. اکنون برای مادر دهها واژه وجود دارد و این ویژگی زبان معیار نیست. چنین آشفتگی از آن لهجهها و گویشها است.
3. باید برای این گویش ادبیات خلق کرد. زبان بدون ادبیات، زبان نمیشود.
4. باید دولت و دستگاه سیاسی از این زبان حمایت کنند. تا هزارستانی به وجود نیاید، زبانشدن گویش هزارهگی سخت است.
5. برای زبانشدن گویش هزارهگی جغرافیای سیاسی در کار است. هزارهها اگر دغدغة زبانشدن گویش هزارهگی را دارند، باید به فکر کشوری و دولتی بهنام هزارستان باشند تا در سایة اقتدار سیاسی آن، این زبان، علمی و معیاری شود.
6. زبانشدن انگیزة سیاسی و ملی میخواهد که هزارهها از این انگیزه برخوردار نیستند. هزارهها مردم آشفته و آوارهاند که هنوز در رؤیای هزارستان زندگی میکنند و هیچگونه انگیزهای برای ملتشدن تحت نام هزاره و کشور هزارستانی در آنها وجود ندارد.
7. آنچه هزارهها در کویته به دنبال آن است، تلاش برای زبانشدن گویش هزارهگی نیست؛ بلکه تلاش برای دستورمند کردن یک لهجه در کنار دیگر لهجههای هزارهگی است. این همان لهجة مردم غزنی به ویژه مردم جاغوری است که لهجة مسلط هزارههای کویته است. برای زبانشدن تلاش دیگری میطلبد که توان آن در تلاشگران کویته وجود ندارد. آنان هزاره دوستانی هستند که تندروانه و از روی درد از تحقیر شدن تاریخی هزارهها، دست به چنین تلاشی زدهاند.
8. من رؤیای هزارستان، کشور هزارستانی و زبان هزارهگی را دارم؛ اما این کار با تلاش هماهنگ سیاسی و علمی امکانپذیر است که اکنون هزارهها در پی آن نیستند.
9. زبانشدن گویش هزارهگی را امکانپذیر میدانم؛ اما باید شرایط بالا برآوردهشوند. در غیر آن صورت، تلاش فقط برای دستورمند کردن یک لهجة هزارهگی است که به زبان نمیرسد.
10. من مانع تلاشهای دوستان دردمند هزارههای کویته نمیشوم و میدانم که تلاش آنان غیرعلمی است و فقط میتواند زمان زبانشدن گویش هزارهگی را به تأخیر بیندازد. این تلاشها به شدت تندروانه، غیرعلمی و احساساتی است. نشان از درد تحقیری دارد که این مردم در گذشته و امروز کشیدهاند. کویته محیط محدود است که بستر احساسات هزارهگی نخست در آن قد کشید و هیچگاه پیش نرفت و اکنون نیز همینگونه است.
11. بیایید به جای هیاهو و فریادکشیدن، دور از دغدغههای تندروانه، دست به دست هم بدهیم، نخست به منافعجمعی هزارهها بیندیشیم، در گام دیگر به فکر سرزمینی امن برای هزارهها باشیم و سپس تلاش بورزیم که هزارستان شکل بگیرد تا جغرافیایی به این نام داشته باشیم. آنگاه دولتی از آن مردم هزاره، آن وقت زبانشدن گویش هزارهگی امر مسلم است که نیاز به هیاهو ندارد. باهم باشیم.
تفاوت زبان، گویش و لهجه
در زبانشناسی، به گونهای از طرز تلفظهای ویژة یک گروه زبانی گویش میگویند. تقریباً در تمامی زبانهای جهان، گروههایی با گویشهای گوناگون وجود دارند. مجموعه تلفظهای ویژة یک گروه بهطورمعمول قانونمند و مطابق ضوابط ثابتی صورت میگیرد. گویشها بهطورمعمول با مناطق جغرافیایی ویژه ارتباط دارند.
اگر مجموعه تلفظهای دو دسته از گویشوران یک زبان به گونهای باشد که همدیگر را نسبتاً آسان بفهمند، صحبت از لهجه است. اگر تفاوتهای تلفظی یا دستوری بهگونهای باشد که درک متقابل با ایرادات و دشواریهایی روبهرو باشد از گویش صحبت میکنیم؛ یعنی در این حالت با دو گویش متفاوت از یک زبان روبهرو هستیم. یعنی:
لهجه، شکل ابتدایی یک زبان است. گویش شکل به نسبت متفاوتشدة لهجه براساس ساخت جغرافیایی مناطق است که بین لهجه و زبان در نوسان است و زبان، شکل تکامل یافتهای گویشها است. به طور نمونه: (زبان رسمی مردم هزاره فارسی است، گویش آنها هزارهگی است و لهجة آنها شامل دایکندی، دایکلان، دایزندگی، بهسودی، غزنیچی و جاغوری و... میشود). زبان گفتاری مردم هزاره اکنون گویش است. میشود آن را تبدیل به زبان کرد. برای زبانشدن این گویش باید همان مسیری را پیمود که زبان فارسی برای زبانشدن از میان دهها گویش در زمان تکوینش پیمود. زبان ازبکی نمونة دیگری است که گویشی از زبان ترکی است و اکنون زبان است. زبانهای کشورهای شمال اروپا نیز چنیناند؛ اما برای زبانشدن شرایطی را برآوردهاند که در زیر اشارهشدهاند:
چگونه میشود گویش هزارهگی را تبدیل به زبان کرد.
گویش هزارهگی ظرفیت زبانشدن را دارد. میشود آن را به زبان رسمی تبدیل کرد؛ اما شرطهایی دارد که باید برآورده شوند:
1. این گویش که ظرفیت بالایی برای زبانشدن دارد، باید از حالت گفتاری محض به زبان به صورت علمی تبدیل شود؛ یعنی زبانشناسانی بر اساس دانش زبانی برای آن صرف، نحو، دستگاه آوایی ویژه، دایرههای واژگانی و مصطلحاتی ویژه بسازند تا از گویش به زبان معیار تبدیل شود.
2. این گویش دارای لهجههای گوناگون است، برای آن واژگان یکدست ساخته شود تا (مادر) آن یکی بیشتر نباشد. اکنون برای مادر دهها واژه وجود دارد و این ویژگی زبان معیار نیست. چنین آشفتگی از آن لهجهها و گویشها است.
3. باید برای این گویش ادبیات خلق کرد. زبان بدون ادبیات، زبان نمیشود.
4. باید دولت و دستگاه سیاسی از این زبان حمایت کنند. تا هزارستانی به وجود نیاید، زبانشدن گویش هزارهگی سخت است.
5. برای زبانشدن گویش هزارهگی جغرافیای سیاسی در کار است. هزارهها اگر دغدغة زبانشدن گویش هزارهگی را دارند، باید به فکر کشوری و دولتی بهنام هزارستان باشند تا در سایة اقتدار سیاسی آن، این زبان، علمی و معیاری شود.
6. زبانشدن انگیزة سیاسی و ملی میخواهد که هزارهها از این انگیزه برخوردار نیستند. هزارهها مردم آشفته و آوارهاند که هنوز در رؤیای هزارستان زندگی میکنند و هیچگونه انگیزهای برای ملتشدن تحت نام هزاره و کشور هزارستانی در آنها وجود ندارد.
7. آنچه هزارهها در کویته به دنبال آن است، تلاش برای زبانشدن گویش هزارهگی نیست؛ بلکه تلاش برای دستورمند کردن یک لهجه در کنار دیگر لهجههای هزارهگی است. این همان لهجة مردم غزنی به ویژه مردم جاغوری است که لهجة مسلط هزارههای کویته است. برای زبانشدن تلاش دیگری میطلبد که توان آن در تلاشگران کویته وجود ندارد. آنان هزاره دوستانی هستند که تندروانه و از روی درد از تحقیر شدن تاریخی هزارهها، دست به چنین تلاشی زدهاند.
8. من رؤیای هزارستان، کشور هزارستانی و زبان هزارهگی را دارم؛ اما این کار با تلاش هماهنگ سیاسی و علمی امکانپذیر است که اکنون هزارهها در پی آن نیستند.
9. زبانشدن گویش هزارهگی را امکانپذیر میدانم؛ اما باید شرایط بالا برآوردهشوند. در غیر آن صورت، تلاش فقط برای دستورمند کردن یک لهجة هزارهگی است که به زبان نمیرسد.
10. من مانع تلاشهای دوستان دردمند هزارههای کویته نمیشوم و میدانم که تلاش آنان غیرعلمی است و فقط میتواند زمان زبانشدن گویش هزارهگی را به تأخیر بیندازد. این تلاشها به شدت تندروانه، غیرعلمی و احساساتی است. نشان از درد تحقیری دارد که این مردم در گذشته و امروز کشیدهاند. کویته محیط محدود است که بستر احساسات هزارهگی نخست در آن قد کشید و هیچگاه پیش نرفت و اکنون نیز همینگونه است.
11. بیایید به جای هیاهو و فریادکشیدن، دور از دغدغههای تندروانه، دست به دست هم بدهیم، نخست به منافعجمعی هزارهها بیندیشیم، در گام دیگر به فکر سرزمینی امن برای هزارهها باشیم و سپس تلاش بورزیم که هزارستان شکل بگیرد تا جغرافیایی به این نام داشته باشیم. آنگاه دولتی از آن مردم هزاره، آن وقت زبانشدن گویش هزارهگی امر مسلم است که نیاز به هیاهو ندارد. باهم باشیم.