«پس از مدتی که مردم از شوک عجیب این اتفاق بر آمدند، تازه از همدیگر این سوال را می‌پرسیدند که چرا چنین شد؟ مگر ممکن است یک نظام تحت حمایت کامل مجامع جهانی، ناتو و آمریکا به این آسانی و برق آسا سقوط کند؟ حتی برای رهبران جوامع دیگر این سوال مهم شد که چطور ارتش 300 هزار نفری مجهز و تعلیم یافته با امکانات بی‌نظیری که بسیاری از کشورهای منطقه، آرزوی داشتن آن را دارند، در چشم به هم زدنی به هوا رفت؟ آیا طالبان خیلی نیروی قوی بودند یا نه عواملی دیگری پشت معمای شکست وجود داشت؟»

 علی حلیمی استاد دانشگاه

درست پس از دودهه شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی افغانستان و حمایت قاطع مجامع جهانی، دریافت کمک‌های بسیار، تشکیل ادارات، ایجاد بوروکراسی، تجهیز ساختمان و تهیه ملزومات اداری، وجود کارمندان نسبتا کارآموزده و جوان، تشکیل اردو، پلیس و نیروهای امنیتی، آموزش نیروهای نظامی با کمک ژنرالان و افسران صاحب نام آمریکا و ناتو و تجهیز ادارات پلیس با بهترین امکانات روز دنیا، مهمتر از همه حمایت قلبی مردم از نظام جمهوری با تمام کاستی‌های موجود و نارضایتی گسترده از وجود فساد و تبعیض در بدنه نظام، یک باره و به صورت رازآلود پس از یازده روز تهاجم و حمله نظامی طالبان، فرو ریخت. دژهای پولادین امنیتی و نظامی بدون مقاومت به روی مهاجمین باز شد. تمامی امکانات موجود از بین رفت. درست زمانی که نیروهای مهاجم پشت دروازه‌های کابل اردو زده بودند و برای فتح کابل نقشه می‌ریختند، با یک خبر ناگهانی، تمام آرزوهای مردم را برباد رفت، هرج و مرج و سراسیمگی بر تمام ساکنان کشور حاکم شد. خبر یک جمله‌ی کوتا بود: "اشرف غنی رییس جمهور با تعدادی از نزدیکانش کشور را به مقصد نامعلومی ترک کردند". با شنیدن این خبر سیل از جمعیت و اغلب نیروهای رده بالای حکومت به میدان هوایی کابل سرازیر شدند. مردم جهان در آن هفته، شاهد اتفاقات تلخ و تازه‌ی بود که تاریخ بشر تاکنون چنین اتفاقاتی را شاهد نبوده و نخواهد بود. نظام جمهوری اسلامی با آن همه قربانی و هزینه‌های مالی جهان به صورت غیر منتظره و ناگهانی سقوط کرد.

پس از مدتی که مردم از شوک عجیب این اتفاق بر آمدند، تازه از همدیگر این سوال را می‌پرسیدند که چرا چنین شد؟ مگر ممکن است یک نظام تحت حمایت کامل مجامع جهانی، ناتو و آمریکا به این آسانی و برق آسا سقوط کند؟ حتی برای رهبران جوامع دیگر این سوال مهم شد که چطور ارتش 300 هزار نفری مجهز و تعلیم یافته با امکانات بی‌نظیری که بسیاری از کشورهای منطقه، آرزوی داشتن آن را دارند، در چشم به هم زدنی به هوا رفت؟ آیا طالبان خیلی نیروی قوی بودند یا نه عواملی دیگری پشت معمای شکست وجود داشت؟

در این مجال به صورت بسیار خلاصه، تحلیل‌های موجود در حل معمای شکست را مرور کرده، تلاش می‌کنیم پاسخ واقع بینانه‌تری به این پرسش‌ها داشته باشیم و یا حداقل باب گفتگو و فکر بیشتری را در این زمینه باز کرده باشیم.

  1. قدرت نظامی طالبان و شکست آمریکا

 یکی از تحلیل‌های مطرح در حل معمای شکست "قدرت نظامی طالبان و شکست آمریکا" است که مورد توجه تعدادی از تحلیل‌گران سیاسی و نظامی قرار گرفته و باوردارند که طالبان در این دودهه به کمک سازمان استخباراتی پاکستان، حمایت مالی برخی از کشورهای عربی و نیز همسایه‌های دیگر افغانستان، توانستند خود را بازسازی و قوی‌تر سازند و حتی توانستند از میان نیروهای فعال داعش والقاعده یارگیری نمایند و بالاخره نظام جمهوری اسلامی با قدرت نظامی طالبان در افغانستان سقوط کرد و در این جنگ، آمریکا شکست سنگین خورد و مجبور به ترک افغانستان شدند.

این تحلیل زمانی قوت بیشتری گرفت که برخی از نمایندگان پارلمان و سنای آمریکا نیز از عملکرد دولت بایدن، انتقاد کرده و خروج آمریکا از افغانستان را یک شکست نظامی خواندند و یا رییس جمهور آمریکا و وزیر خارجه را مجبور به دفاع از عملکرد دولت آمریکا ساختند. این تحلیل از سوی تمام سخن‌گویان طالبان و بیشتر تحلیل‌گران پشتون‌تبار، حمایت و بازنشر می‌شود آنان تلاش می‌کنند در قالب این تحلیل خود شان را به عنوان قهرمانانی معرفی نمایند که در سلسله شکست‌های قبلی انگلیس و شوروی این‌بار توانسته‌اند آمریکا را شکست بدهند وازاین جهت به خود می‌بالند.

  1. ضعف درونی، فساد و ناکارآمدی دولت جمهوری اسلامی

برخی از تحلیل‌گران بر این باورند علت اصلی شکست نظام جمهوری اسلامی ریشه در فساد و ناکارآمدی درونی دولت داشت که در دوره اوایل حکومت حامد کرزی پدیدار گردید و نه تنها مهار نشد که رشد و گسترش یافت و در دوره حکومت اشرف غنی احمدزی به اوج خود رسید. با اینکه این دو نفر شانس تبدیل شدن به قهرمانان واقعی کشور را داشتند اما روحیه قومیت‌گرایی، انحصار قدرت و به تبع آن، روا داشتن تبعیض نسبت به سایر اقوام، چشم پوشی از فساد و خیانت نزدیکان قومی و راهنمایی‌های غلط زلمی خلیل‌زاد، زمینه سقوط و زوال نظام جمهوری اسلامی فراهم گردید. شکاف عمیق میان دولت و ملت به وجود آمد. اعتماد از بین رفت. فساد مهار ناپذیر شد و موریانه وار نظام را از درون خالی کرد و هر دو نفر و بخصوص اشرف غنی را در بستر تاریخ بی‌حیثت و بی‌اعتبار ساخت. طالبان نه با جنگ که با شتلی بدون مزاحمت و مانع، شروع به پیشروی کردند؛ مردم و نظامیان به دلیل ضعف و فساد بیش از حد اراکین سیاسی و نظامی دولت، حاضر به فداکاری برای حفظ تاج و تخت اشرف‌غنی احمدزی و هم‌قطاران آن‌ها نشدند، زیرا آنان همیشه نیروهای امنیتی را در شرایط سخت، در میدان‌های جنگ و محاصره تنها گذاشتند. دشمنان به راحتی از زندان‌ها رها شده و به جای آن‌ها، افسران و نیروهای دلیر و فداکار اردو و پلیس، به جرم شلیک گلوله به سمت دشمن راهی زندان می‌شدند و این‌گونه بود که قدم به قدم و در پی این اقدامات غلط دولت و حاکمان، نظام و دست آوردهای آن دود هوا شد و مردم افغانستان دوباره آواره سایر کشورها گردید.

3. تبانی آمریکا و طالبان  

تعدادی از تحلیل‌گران و سیاست مداران داخلی و خارجی را عقیده بر آن است که نظام جمهوری اسلامی نه با زور نظامی طالبان و شکست آمریکا و نه بر اثر ناکارآمدی و فساد دولت اشرف‌غنی احمدزی سقوط کرد هرچند این عوامل نیز بی‌نقش در ماجرای سقوط نبودند؛ اما واقعیت این است که آمریکا بنا به هر دلیلی – که هنوز هم به درستی زوایای آن معلوم نیست- از اشرف غنی و دولت او فاصله گرفت همانگونه که در اواخر دوره حامد کرزی نیز این اتفاق پیش آمد و آمریکا انتظاراتی را که از شخص اشرف غنی و دولت او داشتند برآورده نشد. آمریکا در یک تغییر استراتژی نیمه پنهان، به این نتیجه می‌رسند که راه رسیدن به رویاهای آن‌ها از درون نظام منتخب و مبتنی بر دموکراسی در افغانستان قابل تحقق نیست و آنان فقط با تسلط طالبان بر افغانستان و حمایت از گروه‌های تندرو و افراطی بر قلب آسیا، به ماهی مراد خود می‌رسند. اینگونه بود که آمریکا از طریق نماینده ویژه‌ی شان خلیل زاد وارد یک فاز استراتژیکی جدید در افغانستان شدند. آن‌ها از یک‌سو باب مذاکره با طالبان را باز کردند و برای آن‌ها دفتر سیاسی رسمی در قطر در نظر گرفتند و از سوی دیگر، مرحله با مرحله با مهره‌های دست نشانده‌ی شان در نظام جمهوری اسلامی وارد بازی شده و قدم به قدم آنها را با سیاست هویج و چماق با خود همراه ساختند و به زرنگی این سناریو را به خط پایان هدایت نمودند.

با کمی تأمل بر سه فرضیه و تحلیل فوق و نیز با تکیه بر مشاهده اسناد و مدارک موجود پس از گذشت یک ماه و اندی از سقوط غیرمنتظره و به گل نشستن کشتی جمهوریت و سرگشتگی ناخدایان آن در کشورهای دیگر، سرمستی و غرور طالبان پس از نوشیدن باده پیروزی و پایین شدن از کوه و جنگل و تکیه زدن بر کرسی‌های نرم ارگ و وزارتخانه‌ها، لذت بردن از امکانات شهر و حضور در قصرهای مجلل سران و رهبران که برای آنان مثال دنیایی از بهشت وعده داده شده به انتحاری‌ها و جنگجویان شان بود و نیز از به تعطیلی فرستادن تمام ادارات کشور و تکرار قصه‌ی سرگردانی، وحشت و ناامیدی مردم بی‌پناه افغانستان، به این نتیجه می‌رسیم که فرضیه و تحلیل سوم، به واقعیت نزدیک‌تر است. نظام جمهوری اسلامی نه با قدرت طالبان و شکست آمریکا بلکه با تبانی پنهانی طالبان و آمریکا در قطر سقوط کرد. برای تبیین و توضیح بیشتر این تحلیل، لازم است خوانندگان محترم به نکات ذیل توجه نمایند:

  1. آمریکا و ناتو بیست سال پیش ـ زمانی که طالبان تمام امکانات نظامی دولتی را در زمین و هوا در اختیار داشتند و در آن زمان، هیچ اختلافی میان این مجموعه وجود نداشت ـ توانستند طالبان را از سراسر ولایات و مناطق در افغانستان رانده و محو نمایند و حتی کار به جایی رسیده بود که نیروهای طالبان در کوه‌ها و غارها نیز در امان نبودند، سران و رهبران آن‌ها در گوانتانامو محبوس شده و یا تحت تعقیب و در لیست سیا در آمدند، عبور و مرور آن‌ها به کشورهای ممنوع شد و طالبان می‌رفت که زباله دان تاریخ سپرده شود اما به مرور زمان همه چیز عوض شد، رهبران طالبان دارای پاسپورت و پایگاه سیاسی رسمی شدند به همه‌ی کشورها مسافرت می‌کردند. نام آنها از لیست سیا حذف شد، زندانیان شان آزاد شدند وحتی میان طالبان و آمریکا توافقی به عمل آمد که متعرض همدیگر نشوند.

سوال اساسی این است که چطور آمریکا و ناتو در آن دوره، به راحتی توانستند طالبان را با آن‌همه امکانات در دسترس زمین‌گیر و محو کنند اما در این مرحله که طالبان چیزی جز موتورسایکل و سلاح‌های سبک در اختیار نداشتند به راحتی همه جا را تسخیر می‌کنند!؟ این در حالی است که 300 هزار نیروی مسلح تعلیم دیده و مجهز به امکانات نظامی سنگین با حمایت نیروهای نظامی ناتو و حمایت هوایی قوای امریکا علیه آن‌ها می‌جنگیدند و امنیت کامل هوای افغانستان نیز دربست در اختیار آمریکا بود!

  1. جهانیان به خوبی شاهدند پس از آمریکا، عربستان سعودی همیشه نقش دایه‌ی مهربان را برای طالبان از آغاز تا کنون داشته است و طالبان نیز تاثیرپذیری و حرف شنوی زیادی تا کنون از عربستان داشته اند اما اینک چه شده است که عربستان به کلی از صحنه حذف و کشور قطر، جای آن‌ها را پر کرده است. قطعا آمریکا صحنه گردان این ماجرا بوده و به دلایل نا معلوم این تغییر رویکرد و رویه صورت گرفته است و حتی کار به جایی رسیده که عربستان اینک در جمع مخالفان تحریک طالبان قرار دارد و تلویزیون افغانستان انترنشنال را دقیقا در روز سقوط کابل راه اندازی کرده است که تا کنون علیه طالبان فعالیت خوبی را به نمایش گذاشته است.
  2. آمریکا در دهه دوم جمهوریت تمام تلاش خود را انجام داد که طالبان در افغانستان و پاکستان صدمه کمتری ببینند. هزینه و امکانات کامل برای نیروهای نظامی طالبان در گوشه و کنار کشور فراهم می‌نمودند. طالبانی که بعد از اشغال افغانستان به نان شب رهبران و نظامیان خود، گیر مانده‌اند و شکم آنان را با عشر، زکات، صدقه و گدایی از شهروندان فقیر افغانستان سیر می‌کنند، اما قریب به دو دهه، بدون مشکل مالی جنگیدند. آمریکا و نماینده خاص شان خلیل زاد بدون وقفه برای رهایی زندانیان طالبان تلاش می‌کردند. رهبران و سران آن‌ها را از لیست سیا خارج ساختند و مهم‌تر از همه برای طالبان تروریست و به ظاهر دشمن آمریکا، آدرس رسمی سیاسی در قطر ایجاد کردند. این اقدام آمریکا به اندازه‌ی خطرناک بود که ترکی الفیصل رییس سابق استخبارات کشور عربستان در مصاحبه با اسکای نیوز می‌گوید: توافق میان دولت سابق آمریکا و طالبان در دوحه، مشروعیت نظام جمهوری را باطل کرد و چاره ای جز سقوط برای دولت افغانستان نبود. این معامله خیانت‌بار و رمزآلود که هنوز هم کسی در باره جزئیات آن چیزی نمی‌دانند، نقشه اصلی آمریکا برای عبور از نظام جمهوری اسلامی و پیاده سازی طرح‌های بعدی آن‌ها در آسیا و منطقه است.
  3. آمریکا با اشرف‌غنی و دولت وی، با سیاست هویج و چماق برخورد کرد، هم به ایشان وعده‌های دروغین داد و کمک کرد و هم از عواقب کار و سقوط حکومتش ترساند و وادارش ساخت مرحله به مرحله کوتا آمده و مسیر را برای ورود طالبان آماده کند. ابتدا وی را محصور و مسحور چند آدم بی‌تجربه، متعصب و فاسد کرد و ارتباط وی را با تمام رهبران، شخصیت های دل سوز و وطن پرست قطع نمود. زندانیان طالب و داعش را آزاد نمود، جنگ قومی و زبانی را شدت بخشید، رهبران و سران جهادی را از خود راند. نفاق و دشمنی میان مردم افغانستان را به نهایت رساند. اجازه جنگ با دشمن را از نیروهای نظامی سلب کرد و روحیه جنگی و دفاعی را از آنان گرفت. در نتیجه آمریکا مثل یک مترسک از این مهره‌ی که با تقلب روی کار آورده بودند، استفاده نمود و یک اداره مستقل دیگر نیز برای فشار بیشتر بر این دولت به وجود آورد و اینگونه گورش را به دست خودش کند و در آخر نیز کاری کردند که تا ابد نتواند سرش را بالا بگیرد. تاریخ و مردم افغانستان از این مهره، به عنوان یک مترسک ترسو، بی‌تدبیر، متعصب، قبیله‌گرا، فاسد و دزد یاد خواهند کرد.
  4. آمریکا در اواخر دولت جمهوری از گزینه فشار روانی نیز به خوبی استفاده کرد و از این طریق، زمینه را برای ورود طالبان آماده کرد. رسانه های همسو با آنان از یک طرف، از خشونت و انتقام سخت طالبان و داعش سخن گفته و از سوی دیگر با های و هوی خروج نیروهای نظامی ناتو، کارمندان سفارت خانه‌های کشورهای خارجی و خروج کارمندان افغانستانی همکار، ته دل مردم را خالی و کمترین بارقه‌های امید آنان را نیز از بین بردند.
  5. شاید بتوان گفت آخرین تیر دولت آمریکا به بدنه نظام خود ساخته، هیاهوی تخلیه و ایجاد رقابت برای خروج کارمندان با سابقه، نیروهای مجرب و متخصص بود که افغانستان بود که طی یک هفته بیش از 120 هزار نفر را از افغانستان خارج ساختند. این اقدام هرچند برای رفتگان فرصتی برای خلاصی از جنگ و خشونت دائمی و ادامه زندگی آرام و بی‌درد سر در کشورهای دیگر تلقی شود اما واقعیت این است که این اقدام زمینه و ظرفیت رشد و توسعه کشور در آینده را از بین برد و تلخی کار تا آنجا بود که حتی رهبران طالبان که هیچ ایده برای رفاه و آبادانی و ساخت و ساز ندارند هم متوجه وخامت اوضاع شده و تلاش کردند جلو این اقدام خطرناک را بگیرند و حتی گفته شده است که بمب گزاری میدان هوایی کابل با این هدف صورت گرفته است.
  6. آمریکا برای فروپاشی کامل نظام جمهوری و روی کار آمدن دولت نظامی طالبان، پاکستان و قطر را با خود همراه ساخت و این دو کشور اینک نیز بیش از طالبان برای به رسمیت شناختن آن‌ها تلاش می‌کنند و از عواقب کار آنان نگران هستند. شکل‌گیری اندک مقاومتی در پنچشیر پاکستان را چنان نگران ساخته بود که بر خلاف قوانین بین المللی رسما خود وارد عمل شده و با قوای هوایی پاکستان مقاومت پنچشیر نیز در هم شکست و تحریک طالبان و پشتون‌ها یکه تاز میدان سیاست و قدرت گردید و اینگونه مسیر برای اجرای سیاست‌های پنهانی ثانوی آمریکا برای منطقه فراهم شده است.

شاید آمریکا بنا به دلایلی این نتیجه رسید که مسیر تحقق منافع آن‌ها در افغانستان از طریق شکل‌گیری یک دولت مقتدر مبتنی بر دموکراسی مسدود است و بهترین گزینه برای تحقق رویاهای آنان، روی کار آوردن نظام استبدادی از نوع امارت طالبانی است که نه به مردم پاسخگوست و نه به قوانین بین المللی، قدرت تخریبی فوق العاده دارد و می‌توان هر نوع ستم، غارت، کشتار و قساوت را تحت سیطره آنان به گونه ای انجام داد که هیچ عواقب و نکوهش بین المللی را در پی نداشته باشد. به هر کشوری بخواهند حمله کنند بدون درنگ اوامر و نواهی آنان را انجام دهند.

بر اساس این تحلیل، نظام طالبانی بهترین ابزار تحقق منافع همه جانبه آمریکا در منطقه است، آنان از مدت‌ها قبل به این نتیجه رسیده بودند که نا امنی منطقه، تقابل با چین، روسیه و ایران با یک نیروی خشن و غیر پاسخگو به مردم و جهان امکان پذیر می‌گردد. آمریکا گام به گام با طالبان با کمک پاکستان و قطر و همراه ساختن اشرف غنی و جمعی از نزدیکانش، این سناریوی از قبل طراحی شده را به بازی گرفتند و ملت و مردم افغانستان را دوباره با ریسمان دست باف خود شان به قعر چاه فقر و فلاکت انداختند. اینکه انتهای این توافق ننگین آمریکا و طالبان تا کجاست و چیست هنوز قضاوت در مورد آن زود است.

والسلام.

15/7/1400

.