(چند تأمل و چند پیشنهاد)
1. جنبش روشنایی یک پتانسیل عظیم برای بسیج اجتماعی، انگیزش فرهنگی و خیزش مدنی بوده است که نخست برمحور یک خواسته ی کوتاه مدت بنام "توتاپ" شکل گرفت اما بتدریج برمحور یک بیانِ بزرگتر بنام "عدالت خواهی" و برالگوی یک شخصیت مستقل فرهنگی ـ اجتماعی بنام "مبارزه ی مدنی" تداوم وتبلور پیدا کرد.
بدین رو، این جنبش در ابتدا یک جهشِ احساسی پویا را برای جامعه ی هزاره و بویژه جوانان فراهم ساخت تا بتدریج با تکیه بر بنیش و آگاهی اجتماعی وقدرت اعتراضگری، یک آدرس خوانا را برای همدلی، همگویی وچانه زنی سیاسی نشانی کند. بدین رو، این جنبش می تواند به مثابه یک میراث ارزشمند با قربانیان ارزشمند برای آینده و مبارزه ی ارزشمند محسوب گردد.
2. جنبش روشنایی تا کنون به هدف کوتاه مدت خود که عبورِخط برقِ توتاپ از مسیر بامیان بود، نرسیده است اما دستاوردهای اجتماعی، سیاسی و مدنی آن کم نبوده است. از لحاظ ذهنی، باور به قدرت بسیج مدنی، جامعه ی هزاره را به یک انرژی شگرفِ اعتماد به نفس و انرژی نیرومندِ امید نشانی داد. از نظر سیاسی، آگاهی به مسولیت شهروندی، شجاعتِ گریزازحاشیه و بیانِ مطالبات اجتماعی ـ اقتصادی با صدای بلند و جسورانه، الگوی جامعه یذیری را در افغانستان سیرت وبصیرت تازه ای بخشید. ازنظر کنش مدنی، این جنبش فرزانه ترین الگوی مبارزه ی اجتماعی را علامت داد که مورد اقتباس و تحسین بسیاری از شهروندان و آگاهان فرهنگی و نخبگان فکری ـ سیاسی قرار گرفته است.
3. من معتقدم جنبش روشنایی، جدا ازعمل، اندیشه و فردیت رهبرانش، به مثابه یک الگوی فرهمندِ کنشگری اجتماعی، نه تنها دچار شکست و گسست نشده بلکه بعنوان یک میراثِ مبارزه ی مدنی، راه روشنی برای بیان مطلبات اجتماعی و دگرگونی ذهنی جامعه ی افغانستان گشوده است که به مرور زمان، تأثیرات فرهنگی ـ روانی آن نمایان تر خواهد شد. ممکن است بسیاری براین اعتقاد باشند که راهِ تغییر و مبارزه با تبعیض، با صدای تفنگ شنیدنی تر است اما با آگاه شدن جامعه و گذشت زمان، حقانیت، صدا و اصالت راه جنبش های مدنی ای مانند جنبش روشنایی آفتابی تر خواهد شد.
4. بنیاد اساسی جنبش روشنایی برچهار عنصر مهم استوار بوده است:
الف) هویت گستری؛ یعنی این جنبش در متنِ جامعه ی هزاره شکل گرفت و خواسته های اقلیمی ـ منطقه ای مطرح کرد اما میراث فراقومی را درحوزه ی گفتمان اجتماعی بر محور عدالت و مبارزه با تبعیض برکل حرکت های اجتماعی، تسری بخشید.
ب) عنصر اشاعه؛ یعنی الگوی رفتار و گفتار مدنی را بعنوان یک امکان مبارزه ی موثر، کم هزینه، باورپذیر، پرنشاط، بسیجگر، آگاهی بخش، جریان ساز، جوان پسند، فاخر، نیرو بخش، شعورآفرین و شورانگیز اشاعه داد که شکل گیری جنبش رستاخیز، جنبش تحصن و راهبیمایی برای صلح از هلمند تا کابل، تحصن و اعتراض و تظاهرات جامعه ی اوزبیک در مناطق شمال و شمال شرق وبسیاری اعتراضات مدنی دیگر در مناطق جنوبی وشرقی طی دوسال اخیر، نشانه هایی ازهمگانی شدن این نوع مقاومت ها و خیزشهای مدنی است که عمدتن پس ازظهور جنبش تبسم وبویژه جنبش روشتایی شکل گرفتند.
ج) حاشیه گریزی؛ جنبش روشنایی ازنظر پیام وبیانِ سیاسی، مفهوم حاشیه گریزی را به مثابه یک رویکرد استراتژیک، تفسیرعمومی کرد. بدین معنی که این درک و جسارت را همرسانی نمود که برای دیده شدن درمتن، باید ازحاشیه ی سکوت و عادت به تبعیض بیرون بیاییم و نقطه ها و نکته های برجسته تری را در رویکردهای سیاسی و عادت های اجتماعی مان پیدا نموده، در ملاء عام ودر خیابان فریاد بزنیم تا هم گوش توده ها به این فریادها تیز شود و هم، گوشِ تبعضگران آن را بشنود.
د) گردش نخبگان؛ جنبش روشنایی مانند هرخیزش و جنبش اجتماعی دیگر، به ظهور و دیده شدن گروهی از نخبگان جوان کمک کرد. استعداد و توان این گروه برای مدیریت و رهبری مبارزات مدنی، آن هارا در مسیر تازه ای از رهبری و برجستگی سیاسی قرار داده است.
5. جنبش روشنایی پس از دوسال ظهور و تبلور اجتماعی ـ سیاسی، اکنون در مسیر تازه ای قرارگرفته است. بروز یکسری نا هماهنگی ها و آشکار شدن برخی اختلاف نظرها، بسیاری از هواداران این جنبش را دچار نگرانی ساخته است. بنظر من، بروز این نوع ناهماهنگی ها و اختلاف نظرها در رهبری یک جنبش بزرگ اجتماعی، امرِ ناگزیر اما قابل حل است. مدیریت و جلوگیری از سرایت عام این نوع چالش ها، یک ضرورت عقلانی می باشد که می باید رهبران جنبش با خونسردی، دلسوزی، صداقت و آینده نگری نسبت به آن بیندیشند و ازعمیقتر شدن شکاف و شقاق میان هواداران اغلب جوان و پُراحساس شان جلوگیری نمایند.
6. شکستن حرمت جنبش و گسسته شدن حریم رهبری آن، قطعن پیامدهای فردی، اجتماعی، روانی، ذهنی و سیاسی ویرانگری هم برای جامعه ی جوان هزاره و هم برای رهبران و پیشتازان این جنبش، درپی خواهد داشت که غیرقابل جبران خواهد بود. ناامیدی از مبارزات مدنی، شیوع تنش های دنباله دار اجتماعی، گسترش نفاق و دوبهم زنی های سیاسی، بی اعتباری و تضعیفِ رهبران جنبش، بسته شدن مجاری گردش نخبگان و مستحکم تر شدن نقش و نفوذ رهبران سنتی و تضعیف روحیه و جایگاه فرهنگی ـ ساسی جامعه ی هزاره در میان سایر اقوام افغانستان بعنوان یک جامعه ی پویا و مدنیت اندیش و دهها آفت سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دیگر، از پیامدهای چنین روندی خواهد بود.
7. بسیاری از رهبران جنبش، دوستان نزدیک منند و بخوبی از ضعف ها و قوت های شان آگاهی دارم. بدون شک آن ها نیز مانند همه ی ما و مانند سایر فعالین سیاسی ـ اجتماعی، دچار ضعف و اشتباه می شوند، اما باید بپذیریم که طی این چند سال، تلاش های مجدانه و دلسوزانه و سترگی انجام داده اند. بدون تردید هرکدام از آن ها بصورت بالقوه و بالفعل نیروهای موثر رهبری سیاسی ـ اجتماعی می باشند. بدین رو، خوب است که قضاوت منصفانه در مورد آنها بکنیم و ضمن انتقاد دلسوزانه، همکاری و حمایت صادقانه نیز از آن ها و جنبش داشته باشیم.
8. متوقف کردن موقتی فعالیت جنبش تا بایان انتخابات پارلمانی، یک اقدام معقول و موثر است. اغلبِ عناصر ارشد جنبش، کاندید پارلمان هستند. این موضوع بصورت طبیعی بر رفتار این اعضا اثر می گذارد. هم مصروفیت و تمرکزِ آن ها در امرِ انتخابات وهم رقابت در حوزه ی رأی گیری کابل، آن هارا بصورت ناخواسته در مقابل و رقیب هم قرار می دهد و این موضوع، بصورت جدی بر نحوه ی رفتار و مدیریت آنها در درون جنبش اثر می گذارد.
9. بهترین حرکت برای جلوگیری از گسترش اختلافات و بزرگتر شدن شکاف ها میان اعضای رهبری، این است که در جهت بازسازی و بازتعریف الگوی ساختاری و مدیریتی جنبش یک اقدام معقول، متناسب و مصلحانه صورت گیرد. برای عملی شدن این کار لازم است دوستان ما یک هیأت با صلاحیت مرکب از اعضای بی طرف، مصلح وصادق جنبش مانند بانو شاه گل رضایی، غلامحسین ناصری، تقی امینی، اصغرسروش و نیز برخی از دلسوزان و حامیان بیرونی جنبش تشکیل گردد تا با صلاحیت عام وتام، روند بازنگری سیاست های عملی، بازپروری ساختار درونی وبازتعریف اهداف و الگوی مبارزاتی جنبش را تدوین و به رهبران ارشد پیشنهاد نموده و آنهارا ملزم به پیروی از این طرح نمایند.