شریف سعیدی

قسمت آخر سفرنامه ملبورنی

5. تکیه بر جیب تاجران نکنید!
از تاجران و همه آنانی که برای کار فرهنگی از جیب شان مایه می گذارند باید تشکر کرد. آفرین شان باد. مردم و خورده تاجران استرالیا بیشترین همدلی را با هزاره‌های افغانستان داشته اند. بیشترین کمک‌های نقدی به جنبش روشنایی از این کشور رفته است. تعداد زیادی از مجروحین با پول این عزیزان درمان شده اند. همیشه در حوادث و اتفاقات غیر طبیعی و ظالمانه که از طرف دولت و طالبان بر مردم ما رفته است مردم و سرمایه داران هزاره از استرالیا پیش قدم شده اند. در مراسم سالگرد شهید مزاری و محرم و سفر و کربلا نیز این مردم سهم عمده داشته اند. احساساتی نشوید که از سفر حج و کربلا می نویسم. همه ما و شما مسافرت می کنیم. هر جا که دوست داریم مسافرت می‌ کنیم. بانکوک، دبی، شرق، غرب و... اجازه بدهید آن ها هم به سفرهای شان بروند. ما نمی توانیم مسله مذهب را یک شبه حل کنیم و این درخت کهن ریشه را ناگهان از بیخ و بن برکنیم. ما به مذهب مداراگر و اهل مروت نیازمندیم. ما باید تمرکز کنیم روی مبارزه با افراط گرایی دینی. فرق است بین آن که به سفر انتحاری می رود و بین آن که به زیارت خانه دوست!


اما کارهای فرهنگی را نمی توان به امید جیب تاجران پیش برد. آنها آنقدر بودجه ندارند که مسله بزرگی به نام فرهنگ را تامین کنند. اما در هر کشور بودجه های هنگفتی برای کارهای فرهنگی است. وزارت فرهنگ، شوراهای فرهنگی ملی، بخش‌های فرهنگی احزاب سیاسی، اتحادیه‌های نویسندگان و هنرمندان، مراکز بورس فرهنگی، کتابخانه‌های کشور و ده ها نهاد و سازمان دیگر بودجه های ملیونی و ملیاردی برای کارهای فرهنگی دارند. آنها با دست و دل باز حاضرند برای برگزاری شب شعر و شب داستان و برنامه نمایش و تیاتر و ... هزینه پرداخت کنند. این مراکز بودجه های ثابت و همیشگی برای کارهای فرهنگی دارند. بهتر است به جای چشم دوختن به جیب تنگ یا گشاد تاجران به مراکز مهم دولتی و کشوری وصل شد و کارهای فرهنگی دوامدار انجام داد.

6. صله یا پاکت برای شاعران
دوران شکوفایی شعر فارسی دورانی است که سلاطین ادب دوست دهان شاعران را پر از سکه زر می‌کردند. یا در برابر هر بیتی که می خواندند یک سکه طلا هدیه می کردند. بسیاری از شاعران دربار خدم و حشم داشتند و برای خود سلطان های قلمرو قلم بودند. هدیه دادن به شاعران یک رسم دیرینه است و باید حفظ شود. وضعیت شاعران حالا بسیار متفاوت است. دولت به شاعران کمکی نمی کنند. هیچ نهاد حامی شاعران و نویسندگان وجود ندارد. شاعران زندگی شان با شغل های دیگر تامین می کنند. از کارگری در رستورانت تا ترجمانی معلمی، رانندگی و... اینان چراغ شعر را با روغن جان روشن نگه می دارند. باید به اینها صله داده شود. صله نه برای فرمایش شعر و خواستن شعر در مدح این و آن بله صله به عنوان تقدیر از سروده های که خود شاعران خواسته اند و نوشته اند.
در غرب نیز ما با مشکل شغل مواجهیم. کم تر شاعر و نویسنده داریم که شغلی غیر از کار شعر و نویسندگی نداشته باشد. همه مشغول کار و زندگی اجباری در غرب اند. یک شاعر اگر یک هفته از کارش رخصتی بگیرد و برود به یک شب شعر لااقل بیست و پنج درصد از فاکتورهایش نپرداخته می ماند.
بنا براین در برگزاری یک برنامه فرهنگی همه مایه می گذارند. تاجر و شاعر باهم. من در باره وضعیت کلی شعر و اقتصاد سخن می گویم مسله شخصی خودم را نمی گویم. به حمد الله شخص خودم آدم خوش شانسی هستم و شغل شریف و در‌امد کافی دارم و یک هفته تعطیلی هم هیچ مشکلی برای من نیست. اما وضعیت کلی را با استثناها نباید یکی گرفت. پس پاکت شاعران را بزرگتر و محتوای آن را زیاد تر کنید. همانطور که گفته آمد مردم برای شرکت در یک کنسرت تکت می خرند اما برای شرکت در شب شعر حاضر نیستند مجموعه شعر شاعر را بخرند. همه شان صف می گیرند که شاعر مجموعه شعرش را امضا کرده مفت تقدیم شان کند. تشکر از مهمان نوازی!
گفته می شود کنسرتهای خوب در ملبورن با ظرفیت یک هزار و شش صد نفر و قیمت تکت حد اقل صد دالر برگزار می شود. با یک حساب سر انگشتی مجموعه درآمد چند ساعته کنسرت می شود یک صد و شصت هزار دلار. پنجاه هزارش را هزینه در نظر بگیرید صدهزار دالر برای برگزار کننده می ماند. به هنرمندان هم چیزکی ولو کوچک می رسد. نمی دانم می رسد یا نمی رسد ولی قاعدتا باید برسد. خوب در این مورد تحقیق نکرده ام اینها را از راویان آثار و ناقلان اخبار در ملبورن شنیده ام. خدا کند راست باشد. چشم حسود قیچ!
عده یی با شعر پاکتی مخالفت کرده بودند اما من سر مخالفت با هدیه و مهربانی در برابر ادب و هنر را ندارم. در کشورهای مدرن امروز صله ها و کمک ها بی نهایت زیاد و گسترده و متنوع است. از تامین بودجه برای کار کردن روی یک رمان یا یک مجموعه شعر تا بورس سفر برای ایده گرفتن تا بورس مسکن برای ایجاد فضای آرام و... اما ما در تمام بیست سال اقامت در غرب یک پاکت دریافت کردیم و از چهار طرف ملامت گرفتیم و مهم تر از همه امام موسی ظفر ما را به غارت سهم امام متهم کرد!!! در حالی که ما پیامبریم و ایشان امام. می بینید چه روزگاری رسیده مقام امام بالاتر از پیامبر شده است!!!

7. یک مشکل دیگر هزاره ها نجوشیدن آنها با محیط است. بعد از نیم قرن زندگی در ایران هنوز نتوانسته اند با ایرانی ها دوست و هم فکر باشند. در مسجد برای خود در کار برای خود و در مدرسه برای خود هستند. مهاجر باید خودش پیشگام شود. زحمت بکشد تلاش کند و خسته نشود و خودش را به نیکی معرفی کند. اگر در ایران مشکلی از جامعه میزبان وجود دارد در غرب این مشکل کمتر است. می توان با میزبانان اخت شد. داد و گرفت کرد. ازدواج کرد. هم حزب شد. هم شرکت شد. هم پیمان شد. به جای همسر یابی از کوبته یا تهران و یا کابل باید به ازدواج کردن با ساکنان استرالیا فکر کرد. اگر یک هزار هزاره با یک هزار استرالیایی ازدواج کند مسلما وضعیت شان هم در داخل و هم در خارج متفاوت تر می شود. ازدواج کردن با یک حقوق دان یا وکیل یا سیاست مدار می تواند به وضعیت حقوقی و سیاسی ما تاثیر مثبت بگذارد. البته اگر باهم جنگ و جدل نکنند! نمی بیند اشرف غنی و حمد الله محب چقدر در خارج پیشرفت کرده اند! حالا در داخل پیشرفت می‌کنند!!
باید با جامعه میزبان دوست شد. باید کودکان را از سنین کوچک با هم سن و سالان شان دوست ساخت. رفت و آمد کرد و یکی شد. می دانم همه اینها سخت و دشوار است اما محال نیست. زمان بر است اما نا ممکن نیست. سیاست باز و آزادی بسیار خوبی که در استرالیا حاکم است زمینه خوبی برای جامعه پذیری شدن مردم ماست. من نگران آنم که این فضاها اندک اندک تنگ و محدودتر شود و ما برای همیشه داخل گروه های بیرون از دایره اصلی باقی بمانیم

7. همه آنچه نوشتم برداشت های من از وضعیت بود. طبیعتا این نمی تواند تصویر کاملی از وضعیت هزاره های استرالیا باشد. امیدوارم مردم ما نسبت به آینده شان فکور و برنامه دار و عمیق برخورد کنند و بتوانند در آینده استرالیا نقش مهم ترین بازی کنند.

8. پایانه و تقدیر
محبت‌ها و مهربانی های مردم ما در استرالیا بیشتر از آن است که لیست شود. مطمین هستم هرچقدر سعی در نام بردن از افراد و نهادها بکنم بازهم فراموشی فرا می رسد. اینجا لیست ناقص قبلی را تکمیل تر می‌کنم. یاد آور می شوم که مجله آرمان در استرالیا ادامه حیات می دهد. این مجله به ابتکار جاوید قاسم لومان در تیراژ دو صد نسخه نشر می شد و حالا با همت دیگر یاران نشر می شود الهی صفحاتش رنگین تر مطالبش سنگین تر بادا
تشکر ویژه از عبدل نجفی با مهمانی مفصل و شان دارش. در آن جمع با تعداد زیادی از دوستان آشنا شدم. همه شان گرم جوش و مهربان بودند. بوی نان گرم و سخنانی که به جان و دل می نشست هنوز در مشام است!
دوست دیرین و عزیزم کربلایی عظیم احمدی و جمعی از قومای المیتو نیز لطف ها کردند و مهمان نوازی ها الهی که خدواند شما را ده مهمانی در دنیا و صد مهمانی در آخرت هدیه بدهد.

یاد یاران
فرهاد زاهدی شاعر، کاریکاتوریست و هنرمند عزیز که با کاریکاتوری مقبول ما را نواختند.
دیدن بشیر بخیتاری خاطرات شهر نمک و خورشید قم را زنده کرد و روزهای مقاومت در بامیان را.
خیرعلی شهرستانی روز آخر حضور مان در ملبورن را دمبوره باران کرد. دمبوره را شیرین و اصیل می نوازد. اصیل شهرستانی و اصیل هزارگی. آدم خوش طبع و ظریف است. دستش درد نکند گلویش درد نکند زبانش بند نیفتد.
تقی خان هزاره هنرمند عزیز و جوان که بسیار مختصر دیدمش اما کارهای هنری اش قابل قدر است. خدا روزشه بیاره که تو ره ببینم دوباره
حسین داله هنرمند جوان را نیز دیدم. یار جوان و گل را دیدم ندیده بودم.
جمعی از شاعران عزیز که از شهرهای دور استرالیا آمده بودند و لحظات نابی را رقم زدند. الیاس علوی هنرمند بی بدیل و شاعر ارجمند، طاهر سروش شاعر خوب، جناب روشنی، جناب فصیحی، جناب راوی، جناب خلیل زاد و بسیار یاران دیگر که اگر از قید قلم هذا مانده باشند سلام تقدیم است!!

دیدار نیک و سفر مبارکی بود. تکرار کنید که قند مکرر است!