هادی میران
متن حاضر نگاه اجمالی در گسترۀ پویش و پیرایش شعر معاصر فارسی در افغانستان میباشد که بخشهایی از این متن قبل از این نیز در یکی دو تارنمای انترنتی نشر گردیده است، اما این بار با شکل و محتوای فربهتر و تفصیل بیشتر در پرداخت تیوریک آن بازخوانی گردیده و به دست نشر سپرده میشود.
در این متن سعی بر آن نهاده شده که ادبیات شعری و شعر ادبیاتی سه دهه اخیر افغانستان از منظر غیر متعارف نگریسته شده و ظرفیت شعری آن بیرون از گزارههای قراردادی مورد سنجش قرار گیرد.
این متن شاید برقداست صعودناپذیر خیلی از شعرپردازان معاصر ما که شهرت و شهریهیی بر خود فراهم کردهاند دستبرد بزند، اما هدف از نگارش و پرداخت این متن، نگاه متفاوت به شعر میباشد تا مقدمهیی باشد برای نگاه متفاوتتر و جدیتر به شعر معاصر فارسی که سخت در محاصره نگاه کجاندیشان قرار گرفته است.
شعر معاصر افغانستان نیز بخشی از یک کلیت واحد در حوزۀ مصرف زبان فارسی میباشد، اما شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و جغرافیایی که پرداخت زبانی، سازههای اخلاق، نگرش و الگوهای رفتاری تولیدکنندگان آن را ساختاربندی میکند، شناسنامه شعر معاصر افغانستان را دستکم در یک سلسله موارد نسبت به شعر ایران و تاجکستان متمایز مینماید.
هرچند در سالهای اخیر بهدلیل گسترش وسایل ارتباط جمعی این تمایز در پرداخت زبانی کمرنگ گردیده، اما متاسفانه زبان فارسی در افغانستان به دلایل متعدد سیاسی از فرایند رشد و بالندگی متناسب با نیازهای معاصر بازداشته شده است.
شعر بهعنوان بیرونداد فواره احساس، اندیشه و عواطف آدمی در تعامل با طبیعت و پدیدارهای هستی، همرا با تکامل زبان، راه تکامل گشوده است و با کشف هرچه بیشتر ناشناختههای طبیعت و بهرهوری از قدرت تخیل شعریت یافته است.
با ظهور مکاتب نقد ادبی، اما شعر نیز مثل سایر پدیدههای علوم اجتماعی در چهارچوبه تیوریک افتاده و از چشماندازهای مختلف تعریف شده است.
البته پرداخت مفصل به مبانی تیوریک شعر در حوصله این متن نمیگنجد، اما در پرتو دو نظریه مطرح در حوزه زبان و ادبیات، شعر معاصر افغانستان را مورد بازبینی قرار میدهیم.
این دو نظریه که یکی در امریکا و دیگری در اروپا شگل گرفته است، به نظر میرسد که از ظرفیت قابل توجه برای تحلیل و تفسیر شعر و ادبیات برخوردار میباشند که بهصورت اجمالی به آن پرداخته میشود.
سورریالیزم
سورریالیزم که در فارسی به فراواقعگرایی ترجمه شده است، با نام اندره بروتن شاعر، نویسنده و روانشناس فرانسوی (۱۸۹۶-۱۹۶۶) گره میخورد که در سال ۱۹۲۴میلادی بیانیه سورریالیزم را منتشر کرد و تعریف روشن از این چشمانداز ارایه داد.
سورریالیزم، شعر، ادبیات و هر نوع فراوردۀ هنری ناب را حاصل ذهن و روان فارغ از تقید و فشار میداند و تاکید میورزد که ملاحظه خرد و منطق در شعر و ادبیات، روان و خیال آفریننده را از بالیدن و شکفتن بازمیدارد و فرود پرنده خیال آدم را در جغرافیای تخیل غیر ممکن میسازد.
در گستره سورریالیزم، بروتن و دوستانش به این باور بودند که ذهن و روان انسان تحت تاثیر و فشارهای قراردادهای اجتماعی از شکفتن و آفرینش باز مانده و بدینسان ثروتی که در سرشت انسان نهفته است دست ناخورده میماند. در سورریالیزم رویا برابر با واقعیت پنداشته میشود که از امتزاج این دو فراواقعیت پدیدار گردیده و شعر درست چیزی است در دوردستهای خیال و در جغرافیای فراواقعیت که به زنجیره کلامی تبدیل گردد.
سورریالیزم شعر را حاصل تعامل روان ناخودآگاه با پدیدههای پیرامون میداند که با منطق حسی قابل سنجش نبوده و از ورای تخیل پنجرهیی را برای ذهن ناخودآگاه گشوده، تا آنچه را که در اعماق ذهن انسان میگذرد به نمایش بگذارد.
زبان جدید و محتوای غیر سانسورشده از ویژگیهای اساسی سورریالیزم دانسته میشود که این فرایند میتواند علاوه بر دستبرد بر قراردادهای فسیلشده ادبیاتی، چشمانداز جدیدی را فراروی شعر و ادبیات باز نماید. (علوی مقدم ۴۷ ، ۱۳۷۷)
تعامل نمادین
تعامل نمادین یا تعامل نمادها یکی دیگر از نظریههای مطرح در علوم اجتماعی است که در مدرسه شیکاگو توسط ج اچ مید (۱۹۳۱،۱۸۶۳) و همکاران او به ثمر نشسته است و تا هنوز برای تعریف و تبیین الگوهای رفتاری انسانها و بهخصوص اهمیت کاربردی زبان به مصرف میرسد.
بر اساس این نظریه انسانها به کمک سمبولها یا نمادها با یکدیگر در تعامل قرار میگیرند و در بستر این تعامل به خلق معانی و مفاهیم جدید میپردازند.
از همین رو تعامل نمادها منجر به خلق واقعیتهای جدید میگردد که پیوسته در حال تغییر و تحولاند. در گستره تعامل نمادها، زبان از اهمیت ویژه برخوردار است که فرایند تعامل نمادها را به تصویر میکشاند. تعامل نمادین در نهایت به تعریف و توضیح رفتار و متغیرهای رفتاری انسانها میپردازد که چگونه از تعامل چندین نماد، اشکالی از هنجارها و رفتارهای جدید پدیدار میگردد.
(Marry& Michael R.Hil,1987 ,128)
هرچند این نظریه تا هنوز در مورد شعر به کار نرفته است، اما به دلیل رابطه تعاملی که با زبان و شگردهای زبانی دارد، برای فهم و تبیین شعریت در شعر، نیز میتواند کاربرد تعیینکننده داشته باشد. اگر شعریت در شعر را محصول شگردهای زبانی و زبان را فرایند در حال توسعه و تغییر بدانیم، پس شعریت در شعر و ظرفیت در زبان، پدیدارهای در حال تحول و تکاملاند که برای فهم و تبیین آن با توجه به شرایط زمان و مکان، چشماندازهای جدیدی باید جستجو گردد تا در پرتو آن برساختهای شعری در شعر قابل شناسایی گردد.
از این چشمانداز، شعریت در شعر را همان تعامل نمادین یا تعامل نمادهای زبانی باید تعبیر کرد که در یک زنجیرۀ تعاملی در کنار هم قرار میگیرند و افق معنایی جدید را میآفرینند. پس وقتی تعامل نمادها در زبان منجر به خلق افقهای معنایی جدید میگردد، این فرایند محدودیت زمانی را نیز برنمیتابد و تا بینهایت میتواند ادامه داشته باشد.
همین توالی و تسلسل این تعامل، توالی و تسلسل معنی را نیز به نمایش میگذارد که در حقیقت سیالیت زبان و معنی را ضمانت میکند. پس آنچه از تعامل نمادها در این تسلسل و توالی به وجود میآید شعر گفته میشود که افقهای جدید را برمیتاباند و امکان پرواز خیال آدمی را تا دوردستهای ناپیدا فراهم میکند.
بنابراین اگر گفته شود که شعر چیزی نیست جز تعامل نمادهای زبانی در فرایند فراواقعگرایی، شاید دقیقترین تعریف همین باشد. تعاملات نمادهای زبانی همرا با تخیل علاوه بر اینکه اندیشه و عواطف را برمیتاباند، برای تولید نرمافزار زبانی نیز گسترۀ بیپایان میباشد.
تعامل نمادها در زبان میتواند ظرفیت ذهنی، قدرت خلاقیت و میزان ارتباط شاعر را با طبیعت و پدیدارهای پیرامونی در اکران قرار داده و جغرافیای اندیشه شاعر را تعریف نماید. البته تعامل نمادها در زبان تابع دستور و از قبل تعریفشده نیست. به همین دلیل هستی و چیستی آن در جغرافیای تخیل و ظرفیت ذهنی شاعر ترسیم میگردد. تعامل نمادها در زبان، زبان را با دو رویکرد متفاوت به مصرف میگیرد که بر علاوه وسیله قرار دادن زبان برای انتقال مفاهیم، به قراردادهای ساختارشده آن نیز دستبرد زده و پیوسته قراردادهای جدید میآفریند. تعامل نمادهای زبانی و کاربرد ظرافتهای هنری در تعاملات زبانی، زبان برتر پدید میآورد و بدینگونه زبان برتر اندیشههای برتر را بازتاب میبخشد.
در نگارش یک گزارش یا یک متن ادبیاتی زبان رویکرد وسیلگی دارد که وظیفۀ افهام و تفهیم را انجام میدهد. اما در شعر، زبان کاربرد دو سویه دارد؛ علاوه بر اینکه وسیلۀ نگارش قرار میگیرد هدف نگارش نیز میباشد. دستبرد در ساختارهای قراردادی زبان، زبان را از حالت وسیلگی به هدف کاری تبدیل میکند. زبان برتابندۀ اندیشه است و خلق افق معنایی جدید در زبان دستبرد در اندیشه مخاطب دانسته میشود.
سنتها و انگارههای سنتی، شکلی از قراردادهای اجتماعیاند که بهصورت سازههای پرورش اجتماعی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. اخلاق و الگوهای رفتاری انسانها در بستر همین سازهها شکل پذیرفته سپس در مناسابت اجتماعی معیار قضاوت و سنجش قرار میگیرد. سنت و قراردادهای اجتماعی خاصیت بازدارندگی دارد، به این مفهوم که سنتشکنی یا وارد کردن هر تغییر رادیکال در شکل و محتوای یک قرارداد، بدعت بزرگ پنداشته میشود. کسانی که اما در برابر این قراردادها قرار میگیرند در واقع در باور و تفکر غالب بر جامعه تزلزل ایجاد میکنند.
شعر با ویژگیهای تعامل نمادهای زبانی و تخیلات فراواقعگرایی دارای همین خاصیت میباشد که اثر و برانگیزندگی آن در اندیشه مخاطب، مخاطب را متوقف ساخته و در ساختار اندیشه او تزلزل پدید میآورد. اما استفاده از زبان روزنامهیی در شعر و شعرنگاری بدون کاربرد نمادهای زبانی و تعاملات فراواقعگرایی، نه تنها که تزلزل پدید نمیآورد؛ بل شعر را در ظرفیت زمانی از تولید به مصرف، به آرشیف سپرده و شعر بدون هیچ تاثیری در زبان، از بستر زبان بیرون میرود. اما تعامل نمادها همان گونه که در یک تابلوی نقاشی افق جدید معنایی میآفریند و فراواقعگرایی همانگونه که قلمرو ناشناختهها را کشف میکند، این فرایند در شعر نیز مخاطب را در جغرافیای جدید معنایی فراخوانده و رشتههای ذهن او را با دنیای جدید پیوند میزند.
از همین رو شعر زبان رسمی و ادبی نیست که در خدمت سنت و قراردادهای اجتماعی قرار دارد. شعر گزارههای تفتیششدۀ عواطف و عقاید نیز نیست که با عبور از چندین فلتر سنت و قراردادهای اجتماعی به مصرف میرسد. شعر جریان انتقال اطلاعات و اطلاعیه شخصی هم نیست که خواننده را در جریان آخرین اتفاقات میگذارد. شعریت و جوهرۀ شعری یک شعر، در کیفیت تعامل نمادهای زبانی و خیالاندیشهای فراتر از واقعیتهای پیرامون همراه تعاملات عاطفی در آن سنجیده میشود.
در پرتو آنچه گفته آمد تامل به فرایند شعر معاصر فارسی مربوط به افغانستان این واقعیت را برجسته میسازد که رشد و بالندگی شعر فارسی با ویژگیهای تعامل نمادهای زبانی و ظرفیت فراواقعگرایی تعطیل بوده است.
از همین رو آنچه را شاعران، ادبپردازان و ادبیاتسازان متقدم و متاخر ما تولید کردهاند، در واقع بازتولید سنتها و تمدید قراردادهای نهادینهشدۀ اجتماعیاند که در بستر تصاویر، تشبیه و استعارههای ساخت شاعران قرن چهارم و پنجم مانند دقیقی، فردوسی و منوچهری صورت گرفته است.
شاعران بسیاری که بعد از اینها آمدهاند و رفتهاند، اغلب مصرفکنندگان تصاویر و پرداختهای زبانی آنها بوده است، بدون اینکه خود سهمی در کشفیات جدید شاعرانه، تعامل نمادهای جدید زبانی و گشایش افق جدید شعری داشته باشند. در حالی که کشف و خلق تصاویر در گسترۀ زبان، تعامل نمادهای زبانی و فرایند فراوقعگرایی محدودیت برنمیتابند، اما از آنجا که در یک دوره طولانی هیچ گونه کشف جدید و مهم در حوزۀ شعر فارسی به وقوع نپیوسته است، تصاویر، تشبیه و استعارههای تکراری در یک فرایند چرخشی به زبان گفتاری تبدیل گردیده و کاربرد شعری آن به اتمام رسیده است.
به همین دلیل شعر معاصر فارسی به جای اینکه برتابندۀ احساسات درونی و تعاملات عاطفی و نمادهای قدرتمند زبانی شاعر باشد، اغلب گزارشگر و ستایشگر سنتها و دادههای سنتی با زبان گفتاری و روزنامهیی میباشد که در آن احساسات، اندیشه و عواطف شاعر با گزارههای سنت و قراردادهای سنتی درآمیخته و از خلق چشمانداز جدید معنایی عاجز آمده است.
هرچند تولد نیما را در شعر فارسی گسست از روایت قدیم دانستهاند که شعر فارسی را تکان داد، اما این تکان در واقع ترجمه شکل شعر اروپایی با محتوای عاطفی فارسی میباشد که چندان بدعت بزرگ در بستر ادبیات محسوب نمیگردد. سهم شاعران فارسیسرای افغانستان اما در این فرایند چیزی نیست که ساختار ادبیات قراردادی و قرارداد ادبی را متزلزل ساخته و افقهای جدیدی را فراروی مخاطبان شعر و ادبیات زبان فارسی گشوده باشد. بخشی از دلایل و عوامل اصلی این توقف را میتوان در نگرش و رفتار نظامهای سیاسی نسبت به زبان فارسی نشانهگیری کرد که به صورت یک رفتار حسابشده سیاسی بستر رشد و انکشاف این زبان را در تعامل با تکامل و تحولات معاصر، در یک دوره طولانی پریشان کرده است.
از همین رو تولیدات ادبی در حوزه شعر و داستان فرصت رشد و بالندگی نیافته است و آنچه هم بهنام شعر و ادبیات تولید گردیده است در واقع تلاشهای انفرادی و ناهمگون بودهاند که از هیچگونه تسهیلات و امکانات رسمی آموزشی برخوردار نبوده است.فقدان تولید اندیشه و عدم شکلگیری حلقات نقد ادبی و کمبود این دانش در حوزۀ ادبیات سبب گردیده است تا انگارههای ذهنی و پرداختهای فکری تولیدگران شعر و ادبیات در بستر همان تصاویر، استعاره و نمادهای زبانی صورت پذیرد که شاعران قرن چهارم و پنجم کاشفان و پردازشگران آن بودهاند؛ مثلا در تولیدات شعری نامدارترین شاعر معاصر مرحوم خلیلالله خلیلی حتی یک تصویر و استعاره جدید را نمیتوان سراغ گرفت که محصول ژرفنگری و خلاقیت ذهنی شخص شاعر باشد.
اگر چه چهار دهه جنگ در افغانستان و ایجاد تغییر و تحول ژرف در ساختار و سازههای متفاوت زندگی مردم، حوزه زبان و افق فکری جامعه را نیز اندکی دچار دگردیسی کرد که بر فرایند تولید شعر و ادبیات نیز اثر گذاشته اما تولیدات و آفریدههای شعری در این دوره چیزی نیست که برای شعر فارسی افق معنایی جدا از قراردادهای از قبل تعریفشده و تدوینشده را فراهم کرده باشد.
با توجه به فضای تبدار و رفتار متفاوت سیاسی، نگرش ایدیالوژیک نسبت به ادبیات یکی از ویژگیهای بارز شعر و ادبیات این دوره میباشد که در پرداخت و نگرش بسیاری از ادبیاتپردازان جلوههای مرکزی دارد. در حقیقت شعر و ادبیات این دوره، سخت با نگرشهای ایدیالوژیک آمیختهاند که قبل از اینکه برتابنده نمادهای زبانی و ظرفیت و فراواقعیتگرایی در شعر باشد، دو نگرش متخاصم ایدیالوژیک را در جدال گرم با یک دیگر بازتاب میبخشد.
در اوایل دهه هشتاد اما فضای ادبیاتی و خیالآفرینیهای شعری کم کم عوض میشود و به دلیل نارساییهای نگرش ایدیالوژیک در امر تحقق آرزوها و آرمانهای تلقینشده، افقهای جدید برای تجلی و تبلور عواطف شخصی گشوده میشود. اشعاری که با شناسنامه ایدیالوژیک تولید گردیده است یک بخش بزرگ آن برتابنده نگرش جهادی و ستایش از جهادگران مسلمان میباشد که بیشترینه تحت تاثیر فضای حاکم در جمهوری اسلامی ایران در سالهای جنگ با عراق قرار دارد، اما بخش کوچکی از این فرایند، در کابل و در ستایش از آموزههای سوسیالیزم شکل گرفته است که زبان آن در مقایسه با زبان و پرداخت ادبیات جهادی، ساده و بیآرایش میباشد… ادامه دارد.
منبع: