پرسشهای ساده اغلب منجر به پاسخهایی پیچیده میشوند. برای نمونه: زبان و گویش چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ اگر چنین پرسشی را با یک زبانشناس در میان بگذارید باید منتظر نطقی طولانی باشید. به رغم سادگی پرسش، پاسخهای متعددی برای آن وجود دارد.
بر اساس دیدگاههای هر فرد، تمایزگذاری ممکن است اشکال مختلفی به خود بگیرد. از دیدگاهی سیاسی، زبان صرفاً چیزی است که یک ملت به طور متعارف بدان تکلم میکنند. برای مثال، از 1850 تا 1992 زبانی وجود داشت به نام صربی-کرواتی که گویشهای متعددی را در بر میگرفت از جمله صربی، کرواتی، و بوسنیایی. اما از زمانی که یوگسلاوی در میانهی دههی 1990 به کشورهای مستقل متعددی تقسیم شد، این گویشها زبانهایی متمایز محسوب شدند. این تعریف سیاسی از زبان تا اندازهای کارایی دارد، هر چند بیشتر مشکلآفرین است تا راهگشا: زبانهایی وجود دارند که در کشورهای مختلفی بدانها تکلم میشود، نمونهی برجستهی آن زبان اسپانیایی در آمریکای لاتین است. کسی نمیتواند ادعا کند که اسپانیاییِ مکزیکی و اسپانیاییِ کلمبیایی دو زبان مختلفاند. شاید اسپانیایی رایج در بخشهایی از اسپانیا به قدری با گونههای متداول در آمریکای لاتین متفاوت باشد که بتوانیم آن را زبانی متمایز بدانیم، اما در این مورد با قطعیت نمیتوان سخن گفت.
شاید بتوان بر اساس فهمپذیری متقابل، بین زبان و گویش تمایز قایل شد؟ متأسفانه، این رویکرد نیز با مشکلاتی مواجه است. فهمی که فردی دانمارکی از زبان سوئدی دارد بهتر از درکی است که یک فرد سوئدی از زبان دانمارکی دارد. به همین نحو، فردی که به گویشی خاص و محلی از انگلیسی بریتانیایی صحبت میکند حرفهای یک آمریکایی اهل لسآنجلس را میتواند درک کند اما برعکس این مسئله صادق نیست. فهمپذیری متقابل بیشتر منوط به قرارگیری در معرض زبان است که خود متغیری تقریباً کنترلناپذیر است و نه امری ناشی از ذات زبان.
شاید لازم باشد رویکردی صرفاً زبانشناختی اتخاذ کنیم. تصور کنید ما بتوانیم تفاوت بین دو نوع گویش را به شکلی نظاممند اندازهگیری کنیم. به این ترتیب، میتوان گفت که حد فاصل بین دو گویش و دو زبان، مقداری مشخص است. این مقدار عددی به راحتی محاسبهپذیر است زیرا برای مقایسه بین دو زبان میتوان از معیارهای متعددی، مانند دامنهی اصوات، خصوصیات گرامری یا واژگان، کمک گرفت.
اما اگر تفاوتها بین انواع گویشها به جای یک حدفاصل مشخص، تدریجی باشد به طوری که امکان اندازهگیری تفاوتِ متمایزکننده به راحتی ممکن نباشد، چه باید کرد؟ میتوان مقداری را به صورت دلبخواهی انتخاب کرد و آن را مقدار متمایزکننده خواند اما با این کار دوباره به عرصهی تمایزهای سیاسی یا عملی باز خواهیم گشت، در صورتی که هدف ما فاصلهگرفتن از چنین عرصهای بود. آیا میخواهیم مقدار متمایزکنندهی ما به گونهای باشد که زبان صربی و کرواتی دو زبان متفاوت باشند یا همسان؟ اگر بخواهیم فهرستی از تمام زبانهای جهان فراهم آوریم، میخواهیم چند هزار ردهی زبانی متمایز داشته باشیم: 5000؟ یا 7000؟ یا شاید 10.000؟
webtranslations
اخیراً دو مانع عمدهای که پیشتر بر سر راه ایجاد تمایز بین زبان و گویش وجود داشتند، برطرف شدهاند. نخستین مانع، نحوهی اندازهگیری تفاوتها بین انواع گویشها است- یافتن مقدار متمایزکننده. در 2008، تعدادی از زبانشناسان گرد هم آمدند و «برنامهی سنجش خودکار شباهت» شکل گرفت، برنامهای که من نیز از طراحان و مجریان آن هستم. این برنامه با کوشش بسیار مجموعه دادههایی نظاممند و تطبیقی از زبانها فراهم آورده است که اکنون شامل 7.655 فهرست کلمات از دو سوم زبانهای جهان –اگر فهرست زبانهای شناخته شده در ایزو 639-3 را بپذیریم- میشود. از آنجا که هر فهرست کلمات شامل مجموعهای از 40 مفهوم است که به شکلی یکسان آوانویسی شدهاند، میتوان آنها را به راحتی با یکدیگر مقایسه و تفاوتها را اندازهگیری کرد. مقیاسی که برای سنجش تفاوت بین دو واژه به کار میرود، نسخهای از «فاصلهی لِوِنشتاین» است. این روش نام خود را از ولادیمیر لونشتاین، دانشمند کامپیوتر شوروی، گرفته است، فردی که در 1965 الگوریتمی برای مقایسهی دو رشته از نمادها ابداع کرد. بنا بر تعریف او، «فاصله» عبارت است از تعداد جایگزینیها، ضمیمهها، و حذفهای لازم برای تبدیل یک رشته به رشتهی دیگر.
مانع دوم این است که «زبان» و «گویش» احتمالاً مفاهیمیاند که صرفاً میتوانند به صورت دلبخواهی تعریف شوند. در این زمینه اخبار نویدبخشی وجود دارد. اگر به تمام خانوادههای زبانی موجود در دادههای «برنامهی سنجش خودکار شباهت» توجه کنیم میتوانیم شاهد «رفتارهای» متفاوت زبان و گویش باشیم. در اینجا تصویر جالبی نمودار میشود: تفاوتهای لونشتاینی معمولاً یا حول مقداری نسبتاً کوچک پراکندهاند یا حول مقداری نسبتاً بزرگ و بین این دو فاصلهی زیادی وجود دارد. تقریباً با دقتی بالا میتوان گفت که گونههای گفتاری در واژههای بنیادین خود شباهتهای نصفهنیمه با یکدیگر ندارند. یا شباهت آنها با یکدیگر زیاد است، که در این حالت میتوان آنها را گویشهای مختلف دانست، یا شباهت اندکی دارند، که در این حالت با دو زبان مختلف روبهروایم. تفاوت زبان و گویش در این امر نهفته است.
این پدیده احتمالاً نتیجهی شرایط اجتماعی است. با اسکان یافتن مردم در مکانهای جدید و تشکیل هویتهای نوین، گویشها از یکدیگر جدا میشوند اما اگر هنوز تماسهایی بین این گروهها برقرار باشد شاهد همگرایی خواهیم بود و گونههای مختلف گویش شباهت زیادی با یکدیگر خواهند داشت (و در نتیجه، با زبانی واحد روبهروایم). با این حال، اگر واگرایی غلبه بیابد گونههای زبانی نسبتاً با سرعت بیشتری از یکدیگر فاصله خواهند گرفت و فاصلهی لونشتاینی آنها افزایش خواهد یافت و در نتیجه زبانهای متمایزی پدیدار خواهند شد. یکی از نتایج حاصل از این تحلیل، که هنوز نسبت به آن اطمینان کامل وجود ندارد، این است که فهمپذیری متقابل احتمالاً با فاصلهی لونشتاینی زبانها و گویشها همبستگی دارد.
اینک با یافتن معیاری عینی و غیردلبخواهی برای ایجاد تمایز بین زبان و گویش، میتوانیم آن را دربارهی زبانهای جهان به کار ببریم. تفاوت بین برخی از زوجهای گفتاری که زبانهای ملی محسوب میشوند، مانند بوسنیایی و کرواتی، کمتر از آن است که آنها را دو زبان متمایز بدانیم (فارغ از موجودیت یوگسلاوی، در اینجا با زبانی واحد مواجهایم). برخی نیز فاصلهی چندانی ندارند، مانند هندی و اردو (به زحمت میتوان آنها را دو زبان متمایز دانست). تفاوت بین گونههای مختلف زبانهای عربی و چینی، که اغلب متعلق به زبانی واحد در نظر گرفته میشوند، به اندازهای است که میتوان گفت این گونهها خود زبانهایی متمایزند.
در نهایت، به کمک روشی که بر مبنای این مجموعه دادهها به دست آمده است میتوان مشخص کرد چه مقدار زمان لازم است تا گویشها آن اندازه از یکدیگر فاصله بگیرند که بتوان آنها را زبانهایی متمایز خواند. پاسخی که بدان دست یافتهایم، با چشمپوشی از حاشیهی خطای اندک آن، 1.059 سال است. آنچه این یافتهها را تقویت میکند این واقعیت است که معمولاً مدت زمانی بسیار طولانی لازم است تا در یک خانوادهی زبانی، زبان مادر به زبانهای متعددی تقسیم شود و آنها نیز متعاقباً هر یک به مادر خانوادههای زبانی دیگری مبدل شوند. به این ترتیب میتوان گفت برای تبدیل گویش به زبان، هزار سال زمان نیاز است. این دانش بر اساس توانایی ایجاد تمایز بین زبان و گویش به دست آمده است.
Resorce: https://www.aasoo.org/fa/articles/1920
سورن ویخمان زبانشناس دانمارکی است که با دانشگاه لایدن در هلند و دانشگاه فدرال کازان در روسیه و دانشگاه پکن در چین همکاری میکند. آنچه خواندید برگردان نوشتهی زیر از اوست:
Søren Wichmann, ‘Why languages and dialects really are different animals,’aeon, 8 January 2019