نویسند: حمزه واعظی کارشناس ارشد امور اجتماعی
1. هزاره ها به تجربه ی عینی دریافته اند که مهمترین عامل رنجهای تاریخی، تحقیرهای اجتماعی، فقر اقتصادی و عزلت سیاسی ـ روحی شان ریشه ی ستبری در فقرِ سواد، محرومیت از دانایی و کمسویی بینایی داشته است که توان هرنوع تطور اجتماعی ـ فرهنگی و قدرت هرگونه تأثیرگذاری و مشارکت سیاسی ـ ملی را در طول سالیان متمادی از آن ها سلب کرده بود .
2. رسیدن به چنین درکی، هزاره هارا به سمت کم هزینه ترین حرکت، فرزانه ترین کنش، موثرترین روش بقا، بنیادی ترین تحول ذهنی ـ اجتماعی و ماندگار ترین قدرت معنوی آدرس داده است: یعنی خیزشی برای آموزش و کسب دانش.
تجلی این قدرت در گزاره هایی مانند اعتماد به نفس فردی، بینایی اجتماعی، خویشتن یابی فرهنگی، تحرک جغرافیایی، فرصت های شغلی، تطوراقتصادی و جسارت سیاسی ظهور می کند.
3. انتخاب "مکتب" به مثابه یک عنصر قدرت، پیوند آگاهانه و دمکراتیکی میان خانواده های هزاره ایجاد می کند که در فرایند چنین بیوندی، چرخه ی قدرت را درنظام خانوادگی متعادل و مبتنی بر توزیع و انتقال آرام و مشروع تصمیم گیری از بدران به فرزندان در خانواده می سازد. به عبارت دیگر، آموزش مهمترین عرصه ای بوده که بصورت آهسته ولی تدریجی موجبات شکل گیری دگردیسی ساختاری در خانواده های هزاره گردیده است. بسیاری از بدران با فراهم ساختن شرایط تحصیلی برابرِ برای فرزندانِ بسر و دختر، به شکل خود انگیخته و ملموسی نظم و نگاه سنتی و جنسیتی نسبت به الگوی قدرت، صلاحیت و منزلت در خانواده را بین فرزندان بسر ـ دختر متحول کرده است.
4. دانش "آموزی" به مفهوم وسیع کلمه، جذبه و جریانی را گسترش داده که در میان اکثریت گروههای اجتماعی جامعه ی هزاره تبدیل به یک رقابت هویتی ـ منزلتی گردیده است. این رویکرد هویتی را در حوزه های مختلف از دانش های مربوط به علوم ورزشی و رزمی تا کامبیوتر و علوم بایه و علوم انسانی و هنر و ادبیات و... می بینیم که در وجدان جمعی به مثابه یک نهضت خود بنیاد، عرصه ی رقابت و منزلت اجتماعی شده است.
5. دانش آموزی، فرایند زود بازده، برحجم و قابل اندازه گیری است. بدین معنی که طی یک دهه می توان محصول مکتب و دانشگاه را، هزاران نیروی آموزش دیده و سرشار از انرژی وامید را وارد عرصه ی جامعه نمود. این نیروهای آموزش دیده در طول زمانِ نه چندان طولانی، اولا منبع مهم تغییرات فکری ـ فرهنگی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی و دستاوردهای علمی ـ اقتصادی ناگزیری درسرنوشت جمعی می گردد؛ دوما مایه ی نشاط، امید و خوش بینی های گسترده نیز در خانواده ها و روان اجتماعی می شوند.
6. دانشجویی و آموزش دیدگی عمدتا مستلزم گریز از "حاشیه" و مستقر شدن در "مرکز" است. مراد من از حاشیه و مرکز، هم ناظر بر مفهوم جغرافیایی است وهم برگیرنده ی مفهوم کنشگری های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می باشد.
روند دانش جویی و آموزش دیدگی، طی نزدیک به دو دهه ی اخیر، گروههای قابل توجهی از نسل جوان و خانواده های هزاره را بصورت تدریجی و انگیزه مند به سمت مرکز نشینی سوق داده است. تمرکز فعالیت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در مرکز طی یک ونیم دهه گذشته و تأثیر گذاری بر فرایندهای مدنی، جلوه های روشنی از مشارکت سیاسی، حضورفرهنگی و گفتمان شهروندی را تبلور بخشیده است که در محاسبات استراتژیک و درازمدت می تواند یک قدرت تعیین کننده و خوفناک برای آن دسته از گروههایی تلقی گردد که هزاره ها را بعنوان یک خطر استراتژیک و هویتی برای اهداف ارتجاعی و توسعه طلبانه ی خویش می شمارند.
بنابراین و از همین رو، کشتار هدفمند هزاره ها بصورت سیستماتیک عمدتا با تمرکز بر هدف گرفتن مکاتب، مدارس، آموزشگاهها، کلوب های ورزشی و تجمعات مدنی که عمدتا حوزه ی فعالیت و گستره ی بویایی و قدرت آموزی جوانان و دانش آموختگان است، صورت می گیرد تا اولا با دهشت افگنی و خوف براکنی به تضعیف روحی، نا امیدی روانی و وحشت سیاسی ـ اجتماعی هزاره ها و بخصوص نسل جوان ببردازند و دوما فرصت مرکز نشینی و انگیزه ی مانورهای قدرت نرم را از انها بستاند و آن هارا یا مجبور به حاشیه نشینی و برگشت به زندان جغرفیایی هزاره جات نماید و یا وادار به مهاجرت های گروهی خارج از کشور گرداند.