نویسند: حمزه واعظی کار شناس ارشد امور اجتماعی
تاریخ بشر سرشار از "اسطوره" هاست. اسطوره های تاریخی ـ ادبی در ادبیات، اساسا مخلوق ذهن سیال و کمال طلب ادیبان می باشد، اسطوره های سیاسی ـ اجتماعی اما محصول آرزوها ونیازها، عقده ها و شکوه طلبی ها، شورها و شرها وشررها، بلند پروازی ها و رویاها، شکست ها و پیروزی ها، خیالات و خاطرات جوامع و اقوام و ملت هاست که دوست دارند جمال قدرت، قهر، قیام و قهرمانی شان را در کمال اسطوره های خود ترسیم و هویت و همانندی خویش را در هیبت این اسطوره ها تعریف نمایند.
در افغانستان اما با گونه ی های متفاوتی از برسازه ای بنام " ابراسطوره های قومی" مواجهیم. ابراسطوره های افغانی، جانشینان خدا و پیامبرند. از عصمت ذاتی برخوردارند و منبع نور و قدرت و قداست الهی اند. حیات بخشند و دارای معجزات دیجیتالی!
خلسه آورند و خلوص ایمانی را درجان پیروان خود جاری می کنند. خصلت نبوت دارند اما آپدیت شده اند با افکار مدرن امروزی. خالق گفتمان حقوق بشری اند و طرفداران صادق حقوق زن و دختر وبچه!
مدنیت گسترند و عدالت پرور. سراسرِعمر پربار خویش را در جهاد وجنگ بسر کرده اند اما صاحب نظران فلسفه ی دمکراسی اند و رسولان مقولات دمکراتیک.
جملگی رسالت و پیام فراقومی و جهانی دارند اما بدلیل ترافیک سنگین رسانه ای، پیام شان در قندهار و بامیان و پنچشیر وشبرغان گیر مانده است.
کارکرد این ابراسطوره های قومی مملو از عجایبِ "هفتگانه " و "هشتگانه" است؛ به همان میزان که نیروی امیدهای شاعرانه و شورِشاهانه، احساسات غیورانه و روءیاهای حماسی، پیوستگی های سرخوشانه و همذات پنداری های خردمندانه!! را در میان رهروان شورانگیز گسترش می دهند؛ درمقابل، انرژی های متراکم و بی پایانی از: خشم مقدس و خیالات شاعرانه. کنش های رمانتیک و رفتارهای اروتیک. جهش های فلسفی و جنبش های سورریالیستی. مانورهای دراماتیک و فیرهای سمفونیک... نیز تولید می کنند.
خلاصه این که این ابراسطوره های قومی، منابعی سرشار از عناصرِ پست مدرن و ابژه های تغزلی اند... که جلوه های شگرف و غنی شده ی آن را در ادبیات و هنر و فلسفه و گفتمان ملی و بین القومی و تکاملی، هر روز در همایش ها و نمایش های درونی و خیابانی خویش تجربه می کنیم...