نویسنده: محمدشریف سعیدی 

شکایتی از نسل‌کشی هزاره‌ها

حضرت نیستی! قسمت دوم بودن و نبودن شکسپیر! ما امروز یک بار دیگر پس از صد سال مرگ و بردگی، مانور وحشتاک ترا نظاره می‌کنیم و دست سرخ ترا لمس! چه شد که بعد از دوران عبدلرحمن خان در دور باطل اشرف غنی به سراغ ما آمدی؟ آخر این دو مرد آهن با هم فرق‌ها دارند. آن مرد آهنین پنج هزار نفر را به دست خویش به قتل رسانده بود و گوش و بینی هزاران نفر را با دندان خود کنده و خورده بود اما این نامرد چدنی فقط فحش میدهد و دستور کشتن. دیگ چدنی سیاه برای حلوای مغز سرها. این نامرد خودش با دست و دندان خودش نمی‌کشد و نمی خورد چون دندان سالم ندارد معذور است از طریق امنیت ملی این کار را می‌کند.


نیستی بی رحم! می دانم همه هستی را به قانون و قاعده و از مسیر طبیعی به کام خود فرو می‌کشی اما ما را به روش تلخ و یگانه و بی رحمانه به خون می‌کشانی ما را می سوزانی، بریان می‌کنی، مادران مان را به عزای مان می‌نشانی و وحشتاک تر این که بی شماری از ما را دود می‌کنی و به هوا می فرستی که فقط لنگه کفشی یا تکه از بدنش را به زمین می‌گذاری تا باقی ماندگان آن دود را یاد کنند. آیا تو که مذهب نداری برای انتخاری به مذهب هندو رفته ای که همه را خاکستر می‌کنی؟. آنان که خودشان به شکم شان بمب می بندند تا آخرت زیرشکم شان اشباع شود با ما که نا امیدانه می سوزیم متفاوتیم. ما را به گناه هزاره بودن، به جرم شیعه بودن، به جرم مخالف با دولت بودن به کام خود می‌کشی. نیستی نامهربان اگر اجازه بدهی که ما از قلمرو افغانستان بیرون شویم یکی از همین سه دلیل طبق کنوانسیون ژنف در ارتباط به قانون پناهندگی می تواند دلیلی برای اقامت ما در جهان هستی شود اما نیستی نامهربان تو عصایت را گرفته به دنبال ما می‌آیی و ما را از ژنف از استکهلم از برلین از... پس به افغانستان می بری و پول هم می گیری که وسایل قتل ما را با آن بخری! نیستی نامهربان جناب ریس جمهور مملکت نابودی! تو نیستی یی مدرن و مدونی و وظیفه تو نابودی ماست. ما خودمان به تو رای دادیم. به تو شمشیر دادیم که گردن مان را بزنی. از هلیکوپتر به زنجیر بیاویزی، به میدان دهمزنگ به آتش بکشی و در مسجد امام بقر قربانی کنی. قربانی کنی قربانی! گلوی بریده تبسم و گوشت‌های خام خام خون چکان مکتب موعود!
نیستی بزرگ! نسل کشی و یا جینوسایدت روشن است. حتی اگر انکار کنی که هزاره‌ها را به صورت مستقیم و توسط امنیت ملی به قتل نمی‌رسانی و حکمتیار را صرفا برای حکومت کردن بر آنان و همراهان و کشتن شان نه گماشته یی این قدر می‌دانی که هر نوع سهل انگاری و کم کاری در جلوگیری از نسل کشی طبق قانون جزایی بین الملل می تواند ترا به دادگاه لاهه بکشاند. بله در دادگاه لاهه حد اقل برای این که در جلوگیری از نسل کشی سهل انگاری کرده ای و تخلف وظیفه یی.
مردگان عزیز سلام حال شما چظور است؟ حال خانم‌ها، هتل‌ها و موترهای تان خوب است؟ مردگان عزیز ما و شما همه مرده ایم. فرق ما و شما این است که شما هنوز هم از موقعیت رهبری و موضع گیری برخوردارید و ما از موقعیت تماشاگران بی طرف که احتمالا چشم‌های واقع بین تری دارند تا آنان که با عینک های چاق دچار خودکوری و فربه سازی ماحول خویش اند!
حالا اینجا در این برزح، دو راه پیش رو داریم: اول راه دوزخ دوم راه بهشت. شما که محال است به دوزخ بروید اما به بهشت هم تنها نروید. باور کنید دق می کنید. باید کسانی باشند که خایه های تان را بمالند. مخصوصا که بهشت دنیای تخمیی بزرگی است و شما هم تخم دو زده دارید! کاری کنید که ما در آن دنیا در کنار شما باشیم. تخم‌های ما پهلوی تخم های شما باشند!
مردگان عزیز ما از برزخ خسته شده ایم و شما رفته اید که رفته اید و خبری از ما نمی‌گیرید. پیرترهای تان که ما را شهید کردند. جوانهای تان ما را سوزاندند. حالا رویهم‌ رفته چاره ی بکنید. شما روی هم رفته می توانید بعضی از کارها را بکنید.
مثلا مردگان را احضار کنید که پیش دادگاه لاله از نیستی بزرگ شکایت کنند که نیستی بزرگ محکوم به نسل کشی است. نیستی بزرگ خودش این مسله را درک می کند و به تازگی شنیدم که گفته است قسمتی از جهنم را به جهنم سبز تبدیل می کند. باشد اما مشکل ما و شما با جهنم سبز حل نمی شود. فرض کنید برچی کلا سبز شد آنوقت منتظر باشید جاهای دیگر تان سرخ شود. شاید هم خشتک تان. پس مشکل نسل کشی به منطقه سبز حل نمی شود. شما باید به دادگاه الهی لاهه شکایت کنید تا تضمینی وجود داشته باشد که زنان تان تا چشمه دنبال آب بروند، فرزندان تان تا مکتب و مادران و پدران تان تا مسجد. این تضمین باید سراسری باشد و رنه چه سود که برچی سبز شود وهمه هزاره جات سرخ!
از کجا می‌دانید که فردا قتل‌های زنجیره ای دانایان هزاره شروع نخواهد شد؟ هرچند که ما در قسمت دانایی خویش بی نهایت مبالغه می‌کنیم در حالی که ما از جمله کم سوادترین اقوام افغانستانیم. دیگران صدها هزار نیروی تحصیل کرده و کار کشته دارند و صدها سال کشور را اداره کرده اند. اداره جهمنی. چند در صد آموزشگاه های خصوصی مال ماست؟ در خوش بین ترین وجه پنج در صد! مردگان خیال پرداز و خام باور عزیز صد سال دیگر طول میکشد تا شما سنگی را سوراخ کنید. سنگ حکومت داری را. فعلا سعی کنید قطرات برانی باشید بر سنگ سیاه
مردگان عزیز شما خیلی متنوع و مختلف هستید اما مشکل شما در مختلف و متنوع بودن تان نیست. مشکل شما در ندانستن مخرج مشترک تان است. می دانم راه حل سخت است اما می توان از راه حل های ساده شروع کرد. راه حل های ساده من این است. همه شما یک کمیسیون مستقل بسازید به نام کمیسیون مخرج مشترک مردگان هزاره. در آن کمیسیون کارهای می توانید که به نقع همه شما است. مثلا
1. از طریق یک مرجع واحد راه های رفتن به بهشت را آموزش بدهید. اگر آموزش داده نمی توانید آگاهی دهی کنید! چه تعداد از دبیرستان‌های جهان، چه تعداد از دانشگاه‌های جهان فرزندان شما را که در آن دنیا هنوز زنده اند می توانند از طریق علم و دانش به سروری برسانند. سرور به انگلیسی به معنی خدمت گزار است؟ من اینجا در برزخ هستم زبان‌ها را قاتی کرده ام. اما اینقدر می‌دانم که دانشگاه‌ها و دبیرستان‌های زیادی برای بردن جوانان به بهشت وجود دارد. چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید! مرکزی برای معرفی و هماهنگی بورسهای تحصیلی بیرون دولتی بسازید!
2. از طریق کمیسیون مخرج مشترک می‌توانید تظاهرات‌های بزرگ در سراسر جهان راه بیاندازید و از همه وجدان‌های آگاه و انسانهای آگاه و موثر دعوت نمایید تا با شما همدردی کنند. تظاهرات ها می توانند کاملا انحرافی و به مراکز هدردهی انرژی هم تبدیل شوند. به جای انفجار بوتل کوکاکولایی به تاثیر گزاری آب انگور فکر کنید.
3. بسیاری از آدم‌ها از بهشت خسته شده اند. آنان شکایت دارند که بهشت خیلی یک نواخت است. بهشت فقط سه چیز است. غذا، مسکن و سکس! بقیه اش تکمله های این سه تا استند. حتی نسل های تازه یی که در بهشت به دنیا می‌آیند خود را بیگانه و غریب احساس می کنند. فکر می‌کنند آنها برای بهشت خلق نشده اند برای آوارگی و رسیدن به میوه دانش خلق شده اند. شما که از بهشت بی خبرید و در عالم برزخید! شما کاری بکنید که تعدادی از این جوانان که ما شا الله هزاران هزار هزازه اند از بهشت به برزح بیاند و احوال شما را بگیرند. می گویند نواسه دوست است جگر بند است. نواسه از فرزند شیرین تر است. نواسه های تان را که خوب می شناسید اگر نواسته های کسان دیگر نباشند. شما که همیشه سر کارید یا در دفتر! پس از طریق همان کمیسیون برزخی مشترک المنافع که مخرج مشترک شما می تواند باشد برای نواسه های تان کار ایجاد کنید. کار داوطلبانه و بدون حقوق. بسیاری از آنها نیاز به حقوق ندارند آنها از بهشت برای حقوق نمی آیند برای حق می‌آیند. برای آنها در دفترهای تان در ادارات تان فرصت های پراکتیس و تمرین کاری بدهید.
4. مردگان عزیز که پهلوهای تان از خوابیدن در برزخ درد گرفته است با اهالی بهشت به تماس باشید تا آنان شما را گاه نه گاهی به دیدار موقت بهشتیان بیارند تا از آنان راه و رسم مدیریت برزح را یاد بگیرید. باور کنید اینها همینطوری از آسمان به بهشت ملاق نزده اند اینها از برزخ رد شده اند. شما اگر سیاستمدارید اگر ادبیات دوست دارید اگر اهل ورزش و موسیقی هستید می توانید سال دو سه هفته بیایید بهشت. در بهشت به صورت موقت به روی شما باز است خاک به روی تان که هیچی نمی فهمید. بی جهت نیست که می گویند گل پشت و رو ندارد. یعنی گل رویش هم مثل پشتش است!
5. مردگان عزیز می‌دانم نه شما وقت خواندن این نامه را دارید و نه حال و حوصله این حرفها را شما خودتان فیلسوفان دانای کل اید و حرفهای ما در گوش شما باد است. اما از آنجا که دنبال شما مردگان دق شده بودم این چند بند را به شما بند کردم!

با مهر
محمدشریف سعیدی از آنسوی برزخ