نویسند: حمزه واعظی کارشناس ارشد امور اجتماعی 

انتقاد ازعملکردِ ضعیف و کاستی های عمیق حاکمیت و سهل انگاری های عامدانه و برخوردهای تبعیض آمیز و روش های مستبدانه ی رهبران آن، هم یک ضرورت است، هم حق شهروندی هر فردی و هم امریست مطلوب و متضمن فشار و تَنَبُه و تنبیه. مسأله اما این است که در پرتو خشم و احساساتی که ناشی از کشتارهای اخیر برجامعه مستولی گردیده بتدریج گروهی از جوانان به گسیلِ احساسات به سمت القای "دشمن پنداری" و یا "مقاومت مسلحانه" علیه این حاکمیت، تیله داده می شوند. همگانی و سازمانی شدن چنین حس و ذهنیتی به معنی خطای "خود ـویرانگری ست" که خارج ازعقل و تدبیر سیاسی می باشد و لاجرم مارا ناخواسته همسنگر طالب وداعش می سازد.


بدون شک رفتارهای این حاکمیت نسبت به کل شهروندان، بویژه در برابر جامعه ی هزاره ظالمانه، تبعیض آمیز و نامسئولانه است. به جز این، این حاکمیت در ماهیت خود ناتوان است، پراز تناقض و تضاد و سردرگمی وعجز است، اما نباید فراموش کنیم که همین حاکمیتِ ناتمام، نماینده و تمثیلگر یک "سیستم" است. سیستمی که با همه ی نواقصش، محصول مبارزات، خواست و تلاش همه ی مردم افغانستان طی دو دهه ی اخیر می باشد. سیستمی که همه ی اقوام بشمول هزاره ها، مالک و وارث آن هستند.
اشتباه نگیریم. این سیستم تنها رئیس جمهورغنی و تیمش نیست که با سقوط شان به آرامش و حقوق لگدمال شده ی خود برسیم، بلکه این سیستم گستره ی وسیعی از یک نظام کلان و پرحجم است که قانون اساسی، چارچوبه های کلان ساختاری، حجم دستاوردهای دمکراتیک در حوزه های فرهنگی ـ آموزشی و رسانه ای و مجموعه ی عظیمی از منابع سخت افزاری و نرم افزاری قدرت می گردد. تمام این عناصری که یاد شد بعنوان یک ظرفیت برساخته در فرایند دولت ـ ملت سازی محسوب می شوند که با حمایت و ضمانت جامعه ی جهانی تکوین یافته است.
قابل درک است که نارضایتی عموم مردم افغانستان و بخصوص تبعیض و کشتارهای هدفمندی که نسبت به هزاره ها صورت می گیرد، موجب یأس و خشم و نگرانی و واگرایی گردیده است. برای خالی کردن این خشم مردم حق دارند فریاد بکشند. اعتراض کنند. انتقاد کنند. از تعطیل شدن حقوق مشروع شهروندی شان سوال کنند. یخن استاد دانش را بگیرند و به اشرف غنی بد وبیراه بگویند اما آنچه مهم است این است که این خشم ها و نگرانی ها و اعتراض ها نباید به سمت ایده ی قیام مسلحانه هدایت گردد تا ناخواسته به طرف عمیقتر کردن بحران و بن بست ویا در جهت کمک به فروپاشی اساس و بنیاد کل سیستم خیز برداریم و درنتیجه، به جایی برسیم که طالب و داعش می خواهند برسند. یعنی ویران کردن هسته ی مرکزی کل نظام.
ناگفته پیداست که بدیل این ویرانگری، جایگزین شدن سیستمی خواهد بود که طالب و داعش و حکمتیار و تمامی تمامت خواهان آرزوی آن را دارند. بدینرو، حفظ این سیستمِ ناقص و پیگیری مبارزات مدنی وفشارهای اجتماعی از طرُق مختلف به مراتب سودمند تر از آنارشیسمِ رعب آوریست که در حالت همگانی شدن بحران بی برگشت و یا فروپاشی این سیستم متصور است.