این مقاله به مناسبت 18 سپتامبر، هشتادمین سالگرد تصویب قوانین نژادپرستانه در ایتالیا، منتشر میشود.
در سال 1848، کارلو آلبرتو، پادشاه ایتالیا قانونی را امضاء کرد که بر اساس آن همهی شهروندان ایتالیایی با یکدیگر برابر بودند. نود سال بعد، نوهی او قانون دیگری را تنفیذ کرد که به این برابری پایان داد و بر تفاوت میان شهروندان درجهی یک و دو صحه گذاشت. یهودیان، که تا آن زمان با دیگر هموطنان خود «همسان» بودند، عضو نژادی «متفاوت» و پستتر شمرده شدند. ایتالیا با مشکلات فراوانی دست به گریبان بود و بنیتو موسولینی، نخست وزیر وقت که حاضر به پذیرش اشتباهات خود نبود، میخواست تقصیر را به گردن دیگران بیندازد. بنابراین، با جعل مفهوم نژاد «ناب» ایتالیایی، یهودیان را دشمنان داخلی کشور جلوه داد و مردم را علیه آنها برانگیخت. فاشیستها روی دیوارها مینوشتند: «همهی یهودیان جاسوساند.» و «همهی یهودیان را باید کشت.»
جوزپه بوتای، وزیر آموزش ملی، اعلام کرد: «ممنوعیت حضور یهودیان در دانشگاه بر هدف حکومت، یعنی حذف تدریجی یهودیان از همهی مناصب مهم، صحه میگذارد.» جورجو المیرانته، روزنامهنگار فاشیست، گفت: «آیا فرهنگ ایتالیا از اخراج یهودیان از دانشگاه آسیب میبیند؟ نه، چون این استادان یهودی هستند. آنها ایتالیایی نیستند.»
تنها شمار اندکی از نخبگان ایتالیایی، از جمله بندتو کروچه (فیلسوف نامدار) و آرتورو توسکانینی (یکی از بزرگترین رهبران ارکستر در قرن بیستم)، به دفاع از یهودیان و ابراز همبستگی با آنان پرداختند. دیگر روشنفکران و هنرمندان با فاشیسم همنوا شدند یا خاموش ماندند. به نظر پاپ پیوس یازدهم، نژادپرستی با تعالیم انجیل ناسازگار بود. او از سه روحانی ارشد ژزوئیت خواست تا پیشنویس بخشنامهای در محکومیت نژادپرستی و یهودستیزی را تهیه کنند اما درگذشت او مانع از انتشار این بخشنامه شد. (برخی از مورخان خودداری جانشین وی، پیوس دوازدهم، از انتشار این فرمان را نشانهی موافقت ضمنی او با یهودستیزی شمردهاند. سرانجام، این بخشنامه در میانهی دههی 1990 با عنوان «در باب وحدت نوع بشر» منتشر شد.)
فاشیستها میگفتند آنانی که با ما فرق دارند به زندگی ما غنا نمیبخشند بلکه آن را تهدید میکنند و بنابراین باید از بین بروند.
فاشیستها میگفتند آنانی که با ما فرق دارند به زندگی ما غنا نمیبخشند بلکه آن را تهدید میکنند و بنابراین باید از بین بروند. در نتیجه، بسیاری از یهودیان از کشور گریختند. خانوادهی تِرِوِس هم درست پیش از شروع جنگ جهانی دوم ایتالیا را به مقصد آمریکا ترک کرد. جورجو ترِوِس در سال 1945 در نیویورک به دنیا آمد و سه سال بعد همراه با خانوادهاش به ایتالیا بازگشت. او در دههی 1970 دستیار سینماگران نامداری همچون ویتوریو دسیکا و لوکینو ویسکونتی بود و مستند کوتاهی ساخت که نامزدی جایزهی اسکار را برایش به ارمغان آورد. «۱۹۳۸ متفاوت»، جدیدترین اثر این کارگردان باسابقه و گزیدهکار، بهتازگی در جشنوارهی بینالمللی ونیز به نمایش درآمد و با استقبال منتقدان روبرو شد. آنچه در ادامه میخوانید برگردان بخشهایی از دو مقاله دربارهی این مستند بهیادماندنی است.
«فاشیسم میتواند در نقاب معصومانهترین چهرهها دوباره پدیدار شود. وظیفهی ما این است که-هر روز و همهجا- نقاب از چهرهاش برداریم و نمونههای جدیدش را افشا کنیم.»
این جملات تکاندهنده که در پایان مستند غمانگیز۱۹۳۸ متفاوتبر تصویر نقش میبندد برگرفته از جستاری با عنوانفاشیسم جاودانی(1995) به قلم اومبرتو اکو است. این مستند 62 دقیقهای از بسیاری از فیلمهای دوسهساعتهای که امسال در جشنوارهی ونیز نمایش داده شد، رساتر و گویاتر است.
80 سال پس از تصویب قوانین نژادپرستانهی فاشیستی در ایتالیا،۱۹۳۸ متفاوت، که در بخش خارج از مسابقهی جشنوارهی ونیز به نمایش درآمد، به مرورِ رویدادهایی میپردازد که دوران بسیار سختی را در تاریخ قرن بیستم این کشور رقم زد. کارگردان فیلم، جورجو ترِوِس که پیشتر نامزد جایزهی اسکار بوده، این مستند را به شش فصل تقسیم کرده و وقایع آن دوره را به درستی بازسازی میکند.
در اوایل دههی 1920 بنیتو موسولینی سرگرم تحمیل نظریات خود بر کشور بود و با حالتی پرخاشگرانه به ایتالیاییها میگفت، «باید یاد بگیرید که کمتر مهربان و بیشتر خشن و بیرحم باشید-در یک کلام: مثل اربابها!» ایتالیا در «جنگ کبیر»]جنگ جهانی اول[پیروز شده و حالا زمان آن فرا رسیده بود که همچون «امپراتوری روم» رهبری دنیا را به دست گیرد.
و این آغاز ماجراست. ایتالیاییهای معمولی با زحمت زیاد چکمه میپوشند، طوری که گاهی پاهایشان ورم میکند. آنها همگام با شتاب گرفتن رویدادها و پیروزیهای پیدرپیِ «پیشوا» دوشبهدوش هم راهپیمایی میکنند و تقریباً به این پاافزار تنگ و آزارنده عادت میکنند. بچههای آنها به عضویت گروههایی مثل «بچههای گرگ ماده» درمیآیند و ایتالیا نظامیمآب میشود اما هنوز مدتی مانده تا نژادپرست شود.
حملهی بیدلیل ایتالیا به اتیوپی (از جمله استفاده از گاز و سلاحهای شیمیایی) و نفرتپراکنی علیه آفریقاییها و پستتر جلوه دادن آنها مقدمهای بر مبارزه با یهودیان ایتالیا بود.
در دوران جنگ با اتیوپی همهی رسانهها، از جمله کتابهای مصور، فیلمها و آوازها، بهشدت در شیپور برتری ایتالیا میدمند. قوانینی وضع میشود که معاشرت با سیاهپوستان را ممنوع میکند. سپس نوبت به یهودیان ایتالیایی میرسد، آن هم در کشوری که پیش از آن چندان اثری از یهودستیزی وجود نداشت و یهودیان مثل دیگر آدمهای معمولی زندگی میکردند، و بعضی از آنها حتی به حزب فاشیست پیوسته بودند.
در 14 ژوئیهی 1938 روزنامهی معروفایل جورناله دیتالیا«بیانیه در باب نژاد» را منتشر میکند. در این بیانیه، «دانشمندان» وجود نژادهای انسانی و تفاوتهای کیفی آنها را «ثابت میکنند». باز هم سیر وقایع شتاب میگیرد. در ماه نوامبر، در پی اجرای قانون جدید، یهودیان ایتالیایی از همهچیز، از تحصیل تا کار، محروم میشوند. اما هنوز اندکی وقت باقی مانده تا اوضاع از این هم بدتر شود.
تحقیقات تِرِوِس مفصّل است. او بریدهفیلمهای جالب آرشیوی، اظهارنظرهای تخصصی دانشگاهیان فرهیخته، کاریکاتورها، انیمیشنهای شاعرانه، نقلقولهای هولناک از آن دورهی بیگانههراسی، و از همه مهمتر، سخنان افراد حاضر در آن زمان را ماهرانه به هم میآمیزد. شاید دلیل ساختن این فیلم در هشتادمین، و نه صدمین، سال تصویب قوانین نژادپرستانه این بوده که هنوز آدمهایی هستند که آن دوره را به یاد دارند و دربارهاش حرف میزنند.
بیتردید، بهترینِ آنها لیلیانا سِگره است، سناتور مادامالعمرِ فعلی که در آن زمان، وقتی تنها هشت سال داشت، به علت یهودیبودن از مدرسه اخراج و پنج سال بعد به اردوگاه آشویتس فرستاده شد. او آن دوران را بهخوبی به یاد میآورد و خاطراتش حاکی از شگفتزدگی، ترس، اندوه و هتک حرمت یهودیان و یهودستیزان است. حرف اکو بر استنتاجهای سگره کاملاً صحه میگذارد، حرفی که باید بارها و بارها خواند.[1]
با گردش به راست اروپا و موفقیت احزاب «راست آلترناتیو» در جلب حمایت و مشروعیت در ایتالیا و دیگر کشورها، شاهد انتشار کتابهای جدیدی دربارهی قوانین ضدیهودیِ ترویجشده از سوی بنیتو موسولینی در دوران سلطهی فاشیسم هستیم. شاید۱۹۳۸ متفاوت، مستند بهموقع و رکوراست جورجو تروس، چیزی به یافتههای تاریخی نیفزاید اما تصویر شفاف و دقیقی از آزار و اذیت و جنگافروزیِ کورکورانهی آن دوره ترسیم میکند. تروس به کمک آمیزهای از فیلمهای خبری، انیمیشن و سخنان تکاندهندهی بازماندگان، این تصور نادرست را زایل میکند که در مقایسه با نازیسم، رفتار فاشیسم با یهودیان تا حدی ملایمتر و انسانیتر بود-هر چند به بعضی از تمایزهای این دو ایدئولوژی اشاره میکند.
حملهی بیدلیل ایتالیا به اتیوپی (از جمله استفاده از گاز و سلاحهای شیمیایی) و نفرتپراکنی علیه آفریقاییها و پستتر جلوه دادن آنها مقدمهای بر مبارزه با یهودیان ایتالیا بود. در 18 سپتامبر 1938 موسولینی اعلام کرد که قوانین نژادی بیدرنگ به اجرا در خواهد آمد و غیرآریاییها (یعنی غیرکاتولیکها) از تدریس و تحصیل در مدارس دولتی، کار در مشاغل دولتی، و خدمت در نیروهای مسلح محروم خواهند شد. علاوه بر این، این قوانین به ممنوعیت انتشار کتابهای غیرآریاییها، سلب حقوق مدنی آنها و تحمیل محدودیتهایی بر آنها انجامید. این قانون را (آن هم تنها پس از یک ساعت بحث در پارلمان) ویکتور امانوئل سوم، پادشاه ایتالیا، امضا کرد. طنز تلخ تاریخ این است که تنها نود سال پیش از آن جد او، شاه کارلو آلبرتو، قوانین تبعیضآمیز علیه یهودیان را لغو کرده بود.
در آن زمان، تعداد یهودیان تنها 48000 نفر، یعنی یکهزارم جمعیت کشور، بود. این قوانین، که یهودیان را از وسایل امرار معاش محروم کرد و خانوادههای ثروتمند و طبقهی متوسط را به ورطهی فقر انداخت، بیش از همه برای یهودیان فاشیست تکاندهنده بود. در حالوهوای متأثر از اجماع تحمیلیِ آن زمان، بسیاری از یهودیان برای یافتن کار یا از سر صدق به حزب فاشیست پیوسته بودند. ناگهان فهمیدند که از حزب و ارتش اخراج شدهاند، بچههایشان را معلمها از مدرسه بیرون کردهاند و همه آنها را تحقیر میکنند. یک ونیزی میگوید که روی درِ «هَریز بار» در ونیز نوشته بودند، «ورود سگها و یهودیان ممنوع است.»
اندکی پس از اجرای این قوانین، به خانههای یهودیان هجوم بردند، خاخامها را کتک زدند و کنیسهها را سوزاندند. بسیاری از کسانی که استطاعت داشتند از کشور گریختند. از میان آنها میتوان به دانشمندان سرشناسی همچون امیلیو سِگره، انریکو فِرمی (که همسرش یهودی بود)، برونو پونتهکوروُ و ریتا لِوی مونتالچینی اشاره کرد. خود کارگردان فیلم هم در آمریکا در خانوادهای یهودی به دنیا آمد که از آزار و اذیت در ایتالیای فاشیست گریخته بودند. در نوامبر 1943، فرمان بازداشت و اعزام همهی یهودیان ایتالیا به اردوگاههای کار اجباری صادر شد. لیلیانا سِگره توضیح میدهد که چگونه او و شماری از دیگر یهودیان را در یک ایستگاه زیرزمینی سوار قطار کردند.
تروس با برخی از معروفترین بازماندگان آن دوران مصاحبه میکند، از جمله روبرتو هرلیتزکا (بازیگر) که اندوهگین میگوید، «دنیایی داشتم، خانوادهای و همدمی و شهری، فاشیستهای رذل و آلمانیهای طماع همه را از من گرفتند.»
این فیلم علاوه بر مصاحبهها، اطلاعات فراوانی دربارهی آن دوره ارائه میدهد. یک بازیگر سخنی از موسولینی را نقل میکند که به منظور برانگیختن پیروانش میگوید فاشیسم باید در نهاد ایتالیاییها نفرت را جایگزین محبت کند تا ارباب دنیا شوند. موسولینی موفق شد که تودههای مردم را نظامیمنش کند؛ در تصاویر میبینیم که انبوهی از مردم در رم موسولینی را تشویق میکنند و سربازان ایتالیایی با هماهنگی کامل رژه میروند (بنا به دستور موسولینی، تصاویر رژهی ناهماهنگ از فیلمهای خبری حذف میشد). به کودکان تیراندازی میآموختند و آنها را تشویق میکردند تا رؤیای مبارزه و مرگ در راه میهن را در سر بپرورانند، بسیار شبیه به آنچه امروز داعش انجام میدهد.
دربارهی نقش کلیسای کاتولیک، تروس میگوید که هرچند پاپ پیوس یازدهم قوانین نژادی را با تعالیم کاتولیک مبنی بر برابری انسانها مغایر میدانست اما درگذشت او مانع از انتشار بخشنامهی پاپ شد.[2]
برگردان: عرفان ثابتی
برگرفته شده از سایت آسو
[1] یان لومهولت منتقد سینمایی نشریاتی همچونفیلم کامنتوفیلم اینترنشنال، و نویسنده و گردآورندهی کتابهایی دربارهی لارس فون تریه، هَریِت اندرسون و پِر فِلای است. او در استکهلم زندگی میکند. آنچه خواندید برگردان گزیدههایی از مقالهی او با عنوان اصلی زیر است:
Jan Lumholdt, ‘Review: 1938 Diversi’,Cineuropa, 7 September 2018.
[2] دبرا یانگ منتقد سینمایی نشریاتورایتیوهالیوود ریپورتراست. آنچه خواندید برگردان گزیدههایی از مقالهی او با عنوان اصلی زیر است:
Deborah Young, ‘1938 Different’ (‘1938 Diversi’): Film Review,Hollywood Reporter, 9 September 2018.