محمد رفیق رجاء

درین ارزیابی, نگاهی کوتا وکلی به عمده ترین ومحوری ترین موضوعات کتاب در رابطه به افغانستان خواهم داشت. مقایسه آنچه که نویسنده درین کتاب گفته است, با واقعیت اوضاع سیاسی واجتماعی افغانستان , پس از یازدهم سپتامبر 2001 وپیامد های کنونی آن ونیز در مقایسه با انتظارات مردم, می تواند حد اقل معیارارزیابی فعالیت های نویسنده دراین کتاب باشد. روایت خلیل زاد از رویداد پس از یازدهم سپتامبر 2001 که منجر به اشغال افغانستان توسط "ناتو" گردید ,کتاب است جذاب, اطلاعات دست اول وبرخی آن به راستی تکان دهنده است. به نظر می رسد با توجه به انچه رخ داده است او , تمام واقعیت هارا افشا نکرده است. روایت او؛ از رخ داد ها, گاهی چند پهلو وقابل تامل است. مثلا در انجا که می گوید: دوستم را با بمب صوتی بر فراز خانه اش تهدید کردم وسرانجام تسلیم شد. اما هرگز نمی گوید که دوستم چرا مقاومت می کرد.خواست اصلی دوستم که برای امریکایها برضد طالبان جنگیده بود , چه بود.

اقای خلیل زاد مثل هر سیاست گر, دیگری, کارهای مثبت ومنفی انجام داده است.اما اگر مقایسه کنیم که اگر به جای او کدام مامورغیر افغانی, امریکای  می بود ایا کار ها ی مثبت تر به نفع افغانستان انجام نمی داد.جواب این سوال بسیار مشکل است. شخصیت دیپلمات وسیاست فیصله شده از مرکز, اهداف دراز مدت ومنطقه ای امریکا , تعاملات گسترده ای منطقه, ودها مسئله دیگر,درین بحث می تواند مطرح شود, که با فهم همه  انها می توان جواب نسبی به این سوال داد.حد اقل سخن که حالا,می توان گفت این است که هر کس غیر از خلیل زاد می امد, کار قومی نمی کرد. کار که یکی از عوامل سوق دهی افغانستان به وضعیت بحران کنونی به حساب می آید. کسی که صرفا برای منافع امریکا در افغانستان سیاست می کرد, زمینه ساز شرایط نمی شد که ملیاردها هزینه امریکا مصرف شودو هیچ دست اورد نه تنها نداشته باشد که برای رهای از "تله ای" ویتنام دیگر, مصارف دو چندان را, اکنون امریکا باید تحمل نماید.

شیوه وهدف نگارش این کتاب: به نظرمی رسد؛ توجیه شکست امریکا در افغانستان است ونیزتوجیه اشتباهات او که تصمیم گیرنده ی موثر در ایجاد شرایط جدید در افغانستان بود.هرچند او درین کتاب تلاش نموده, که سند ندهد که این کار ویا آن کار را, مشخصا او انجام داده ودرمقام سفیر یک کشور خارجی بر سرنوشت یک کشوردیگر مداخله نموده است. اما از بس نقش او موثر بوده که کتمان ان ها هرگزممکن نیست. او می گوید:«امریکا در براورده کردن ارزوهایش در افغانستان وعراق کوتاه امد- واقعیتی که برای من خیلی سنگین است ص343»

تقریبا تمام روایت خلیل زاد در بخش افغانستان درکتاب "فرستاده" بر هفت موضوع مشخص واساسی فعالیت اش در افغانستان تمرکز یافته و بگونه ی خاص آنهارا برجسته نموده است. اول. متقاعد نمودن امریکا, برای تجدید حیات سیاسی پشتونها. دوم. گرد اوری کادرهای افغانی. سوم.متقاعد نمودن امریکا برای باز سازی افغانستان.چهارم. فهم وافشای سیاست دوگانه پاکستان وتلاش برای فشار بر حکومت پاکستان از طریق امریکا. سه موضوع دیگر:سازندگان,خرابکاران وفرصت طلبان نیز, درین کتاب طرح شده است. بدین ترتیب در ارزیابی ما, هفت موضوع مشخص مورد توجه قراردارد:

اول: حکومت منفعل قومی را حکومت موفق ملی در ذهن امریکای ها تذریق می کند: زلمی , بر خلاف باور واطلاعات واقعی اش از حکومت های افغانستان برای تصمیم گیرندگان کاخ سفید اطلاعات به کلی وارونه گزارش می دهد. اول نظرات آقای خلیل زاد از حکومت های افغانستان را به عنوان باوراو؛ ازبیکاره گی حکومت های افغانستان وبعد نحوه ای ارائه اطلاعات اواز چنین حکومت هارا به دولت امریکا, بازهم بر اساس روایت خودش بدون کم وکاستی می اوریم. دربخش های اول کتاب از کنار غیر مسئول وغیر ملی بودن دولت های افغانستان به سادگی می گذرد.به چند کلمه ی درتوصیف کلی از ایجاد حکومت قوی مرکزی توسط امیر عبدالرحمن وتجدد خواهی امان الله بسنده می نماید. اما توضیح نمی دهند که خوبی انها در چه بوده وبرای افغانستان چه کرده است. ایشان باوروبرداشت خود ونیزواقعیت حکومت های قومی در صد سال اخیررا, به درستی  به عنوان نمونه ؛ از شاه وسردارداود چنین بیان می نماید: زلمی درنتیجه ای ملاقات وتشویق شاه افغانستان برای فعال شدن در سیاست افغانستان,در سال 2001 سرانجام مایوس شده ومیگوید:«شاهی که دوست داشت قهوه ایتالیای بنوشدوکفش های چرمی گران قیمت بپوشد,در کمک کردن به کشورش چنین منفعل است.پرسیدم چطورشب خواب تان می برد وقتی می بینید مردم شما در چنین وضعیتی به سر می برد.ص 89» .

خلیل زاد جوان ودانشجووقتی ازمزار به کابل مسافرت می کند درمسیر راه, وقتی راننده موتر بار بری به دلیل باریک بودن سرگ موترویا بی خبری نمی تواند , موتر سردار داود را, راه بدهد می نویسد. پس از انکه موتررا توقف دادند:«داود خان به سوی راننده کامیون حرکت کرد وگوش چپ راننده را با دندان گرفت واز گردن وگونه او خون جاری شد.ص13»« درکودتای داود خان در بیروت بودم.وقتی کودتا را شنیدم, حادثه ای گوش بریدن یادم امد .خوشحال شدم که کودتا بدون خون ریزی انجام شده است.تلخیص شده اما عین عبارات.ص 38.»

در جاهای مختلف کتاب به عقب ماندگی افغانستان از جهات مختلف,اشاره می نماید.درچند جای کتاب چشم دید هایش از ستم قومی در افغانستان را با واقع بینی توضیح می دهد:«اما در کابل بود که شکاف عمیق قومی را درک کردم.افغانستان در حال که چهار گروه قومی بزرگ(نه اقلیتها) وچندین گروهی کوچک تر داشت, پشتون ها وتاجیک ها مسلط بودند. به هزاره ها همیشه کار سخت وپست داده می شد. سربازان هزاره در ارتش ملی به عنوان خدمتکار در خانه های مقام های دولتی استخدام می شدند. در مکتب من هم, هزاره ها بودند ومن می دیدم که محدودیت های برای پیشرفت آنها وضع شده بود.ص 17»» این نکته «محرومیت وضع شده بود.» معنای کل تاریخ حکومت های قومی در افغانستان است.

خلیل زاد وقت در مقام تاثیر گذار, در سیاست افغانستان ظاهر می شود,هم فقدان "صلاحیت زمام داران افغان" را انکار می کند وهم وجود  "ستم ملی" را. ایشان جنگ های قومی پس از خروج روسها از افغانستان را که یکی از مهم ترین عامل این جنگ ها," ستم ملی" در افغانستان بود را, نه تنها اینکار می کند که آگاهانه تلاش می ورزد, اطلاعات وآگاهی" سیا" وادارات امریکای ها را, به چالش بگیرد.او با زیرکی از روابط خود با تمام رهبران جهادی وقومی افغانستان استفاده نموده, برای امریکای ها نشان می دهند که او اطلاعات دست اول از افغانستان دارد. با توجه به متن کتاب, به نظرمی رسد او, با اعتبارروابط گسترده اش با رهبران افغانستانی, مشهورترین وخونین ترین جنگهای داخلی که حد اقل یکی از انگیزه های آن؛ پایان ستم واستبداد تاریخی قومی, در افغانستان جریان داشت را, برای امریکای ها توجیه نموده وصرفا مداخله ای کشورهای همسایه تلقین می نماید.

اقای خلیل زاد برای متقاعد نمودن افراد مهم, به راستی که با روحیه وجسور است از او می خوانیم: «می توانم بگویم که او(بوش)تحت تاثیر فهم غالب در سیاه قرارداشت. روایت معیاری در میان کار شناسان این سازمان این بود که افغانستان هرگز دولت کارامد نداشته وکشور به طور کلی ترکیبی از قبایل است واین که گروهای قومی کم ترین وفاداری به ملت دارند.ص 114» درین جا اقای خلیل زاد اطلاعات رسمی واستخباراتی و دقیق را, از دها منابع ونیز واقعیت تاریخی افغانستان را با جرئت بی مانند, برای ادارات امریکای انکار می نماید. جنگ وجنجال قومی ونفرت ملیتها از حکومت های قومی  را, که در جنگ های جاری پس از حکومت نجیب, دنیا شاهد ان بودند ونیزفقدان حکومت ملی وزمام دارمسئول را که خود دربخش های از این کتاب بیان می کند, برای امریکایان بشکل کامل, وارونه ارائه می دهد. خواسته های مشخص ؛ هزاره ها, ازبکها ,تاجیک ها ودیگراقلیت های کشوررا که حکومت ها ی قومی به قول خلیل زاد "منفعل" را ,باعث خرابی وویرانی فرهنگ وتاریخ کشور می دانند به کلی منکر می شود.

درادامه با همان شجاعت افغانی امریکایی, می گوید: «من به ریس جمهوری (بوش) گفتم که روایت" سیاه " خیلی هم درست نیست.توضیح دادم حتی در دوره های که جنگ داخلی کشوررا به تجزیه تهدید کرده بود,احساس نیرومند هویت ملی افغانی گروهای گوناگون قومی را یک جا کرده بود. اینجا یوگوسلاوی نیست که جوامع بخواهنددر کشور های مجزا زندگی کنند. هویت افغانی وملی گرای نیرومند است ص114» در همین صفحه:« من تاریخ موفق دولت رو به گسترش وملت سازی افغانستان را از سال 1929 تا اشغال شوروی در 1979 توضیح دادم»

اقای خلیل زاد به عنوان داکتر علوم سیاسی می داند که در افغانستان منابع طبیعی برای شکوفای کشوروجود دارد. اقوام این سرزمین زحمت کش وپر تلاش ونیاز مند زندگی بوده واست. او می داند که عامل اصلی عدم رشد وتوسعه در کشور های مثل افغانستان, فقدان زمام داران مسئول ووفادار به کشور اش بوده است. او به خوبی می داند که چه نوع حکومت های در افغانستان باعث بدبختی تاریخی این سرزمین شده است. نویسنده کتاب از داود وظاهرشاه به درستی شناخت پیدا نموده وباعث بهت وحیرت او می گردد که افغانستان چنین زمام داران داشته است.

اقای خلیل زاد در سالهای جهاد در پاکستان رفت وامد داشته واز جریان های سیاسی وهویت های جدید سیاسی, به قدر کافی آگاهی می یابد. او می داند که با فرو ریختن استبداد قومی, ملیت ها واقوام افغانستان با هویت های فرهنگی وقومی "غیر پشتون" در فضای سیاست افغانستان ظهور نموده است. به خصوص پس از سقوط حکومت نجیب, خواسته ها وهویت های  قومی غیر پشتون با نقد های منصفانه ی تاریخ کشور وخواست های عدالت طلبانه "حل مسئله ملی" به عنوان اساس مشکلات تاریخی عرض اندام می نماید. داعیه ی "حل مسئله ملی" در یک ولایت ویا دو ولایت از زبان یک ملیون ویا دو ملیون اتباع افغانستان نه؛ بلکه دها ولایت وملیون ها تبعه کشور در شمال, مرکزوغرب افغانستان خواهان "حل مسئله ای ملی" در کشوراست وهمه ی انها می خواهند که, تا "حل مسئله ای ملی" تفنگ را بر زمین نمی گذارند.مسئله ای به این اهمیت, با وجود اطلاعات دولت امریکا, ازاین واقعیت ,از سوی اقای خلیل زاد انکار می گردد.

او به عنوان دانشمند علوم سیاسی می داند که "هویت ملی" در یک کشور چه معنی دارند. او در سطر های مختلف به درستی توضیح می دهد که در افغانستان یک قوم بزرگ واکثریت نیست:« در افغانستان چهارقوم بزرگ وچندین گروه قومی کوچک تر وجود دارد ص17». اقای خلیل زاد می داند که دردانشکده های علوم سیاسی  دراروپا وامریکا به طور مفصل بحث های اکادمیک بر موضوع اینکه: اکثریت واقلیت چه معیاردارد, قوم, ملیت وملت چیست, وجود دارد واینکه اقوام با تفاوت نژاد, فرهنگ وهویت های جداگانه, تحت کدام شرایط تاریخی واقتصادی, بگونه ای ازادانه واگاهانه ازقالب هویت های قومی وفرهنگی عبورنموده وبه تدریج, فرهنگ و"هویت ملت واحد" را می سازند.ملت واحد را که از نژاد وفرهنگ های گوناگون ایجاد می گردد. با وجود دانایی ازفقدان هویت ملی در افغانستان, اما او از "هویت واحد ملی" واز "حکومت موفق ملی" برای امریکای ها, بر اساس اعتراف خودش, به تکرار واصرارگزارش می دهد.

تضاد قومی در افغانستان در حد آشکاروواقعی بود واست که دولت امریکا آن را می پذیرد وتلاش می نماید که با تمام ملیت ها روابط مستقیم بگیرد. امریکای ها پس از یازدهم سپتامبر2001 با گروهای سیاسی  چون محافل:" قبرس" "روم "و پشاور که اکثریت پشتونها بودند, درضمن تماس با "جبهه متحد شمال" وارد گفتگو می گردد.اما این, برای اقای خلیل زاد کافی نبود. تلاش های او نشان می دهند که ایشان هر گزواقعیت به وجود امده را که امریکای ها با همه ی اقوام  می خواهد تماس ومزاکره نماید قبول نداشتند. به همین دلیل می گوید:«من فکر می کردم که امریکا در مورد رهبری افغانستان در دراز مدت نمی تواند تنها بر ائتلاف شمال اتکا کند.پشتونها به عنوان بزرگترین گروه قومی در افغانستان از کارگزاران کلیدی قدرت بودند.ص 121» در حالکه امریکا با بیشترین گروهای سیاسی پشتون تبار, بدون پایگاه انها در داخل در حال مزاکره بود. اما منظوراقای خلیل زاد,در این عبارت صراحت دارد که نقش محوری وکلیدی پشتون ها هم چنان باید حفظ گردد.اونمی تواند نیات اصلی خود را پنهان نماید, به صراحت نقش مساویانه را در عبارت بالا انکار نموده واز نقش کلیدی پشتونها سخن می زند. نقش که او خود می داند در فضا وتعاملات سیاسی در افغانستان به حاکمیت مطلق قومی می انجامد.که انجامید. امریکای ها با وجود اینکه محافل قبرس, پشاور وروم را که  در افغانستان پایگاه نقد وقابل توجه نداشتند, مثل جبهه متحد شمال مورد توجه وطرف مزاکره قرار داده بودند از نظر اقای خلیل زاد , بی توجهی به پشتونها به حساب می اید. وی می گوید:« من برتلاش فعال امریکا برای تامین ارتباط با گروهای پشتون اصرار کردم.ص120»

شاید هیچ مورخ بی طرف,نتواند حکومت ها ی افغانستان را حکومت های ملی وموفق بخواند. چنانچه بوش برای اقای خلیل زاد این واقعیت را می گوید. اما اقای خلیل زاد با ایجاد چالش بر اطلاعات رسمی ودقیق امریکا, دلیل ارائه اطلاعات وارونه خود را, درسطر دیگری کتاب" فرستاده" چنین می گوید:« من نگران آن بودم که تمایل عمده امریکا به جانب ائتلاف شمال, تلاش ها برای بسیج اپوزیسیون پشتون را به تحلیل ببرد. چنین اپوزیسیون حیاتی بود.چون طالبان خود اصولا با حمایت پشتون ها به قدرت آمده بودند.ص 105»

دوم. گرد اوری"سازندگان": دعوت وگرد اوری کادر های افغانی توسط اقای خلیل زاد واقعیت دارد .اما این واقعیت چنانچه زمان نشان داد از دو مشکل اساسی رنج می برد. اول اینکه: جدای از استثناهای اندک , گرد اوری پشتون تبار ها بود. مامورین زمان داود و ظاهر شاه که همه مثل خود او با مهم ترین مشکل کشور یعنی حل مسئله ملی , با نگاه زمان حکومت های قومی ظاهر شاه وسردارداود می دیدند از هرگوشه وکناردعوت گردید. درگرد اوری پشتون تبارها نیزموضع گیری قومی انها را در نظر گرفته است, نه صلاحیت اداری وظرفیت ایجادباز سازی کشوررا. او می گوید«در تیم کرزی شیفته غنی بودم ودرسطر بعد می گوید غنی بد خلق وبی حوصله بود. اما دست اوردهایش گویایی توانای اوبود.ص 211» بحران کنونی با وجود حمایت جهان, نتیجه همان تشخیص اقای خلیل زاد است.

دومین مشکل درین قسمت بر علاوه ای نگاهی قومی, در گرد اوری کادرها؛ بر خورد ایدئولوژیکی از سوی او با کادرها است.با وجود دها کادرغیرپشتون وصدها کادر پشتون که موفقانه در حکومت های رژیم چپی ها, تجربه کاری, تخصصی, امنیتی اداری واقتصادی  داشتند, از لیست اقای خلیل زاد حذف شده بودند.

سوم. متقاعد نمودن امریکا برای باز سازی افغانستان: کمک های جهان غرب به خصوص امریکا, پس از یازدهم سپتامبر, بنا بر, برخی اطلاعات رسمی امریکایان بیشتراز کمک وباز سازی برای اروپای پس از جنگ جهانی دوم بود. این کمک ها به دلیل تلاش های اقای خلیل زاد ویا به دلیل هدف استراتژیک ومنطقه ای غرب, اما به هر صورت کمک های هنگفت بود که به افغانستان سرازیرشد. مهم نتایج این کمک ها است که حالا قابل شناسائی است و می توان آنهارا به چند دسته تقسیم کرد: یک: بخش ازکمک های اقتصادی غرب پس از یازدهم سپتامبردر افغانستان برای خریدن بنیاد گرایان وجنگ سالاران از سوی حلقه ای قومی قدرت مصرف شد, تا مانع پلان انها نه گردد. این پولها جنگ سالاران را به طبقه ای فاسد وسرمایه سالاران تبدیل کرد وبطور طبیعی جنبش های نوپای" روشنفکران ملی" را توسط انها از بنیاد صدمه زد.دو:مصارف به گونه ای سازماندهی گردید که میان خارجیان + افغان وامریکای تباران در گردش بود وبیشترین این هزینه ها , دوباره به کشورهای متبوع وبه خصوص به امریگا برگشتند.سه: در زمان طالبان با وجود جدال های داخلی اما احزاب سیاسی به تدریج و بشکل برگشت ناپذیر, برای ایجاد حکومت غیر متمرکز وملی بر ضد طالبان متحد شده وبا حضور ملیت های بزرگ افغانستان, از جدال داخلی در حال عبور بودند, اما فعالیت سیاسی حلقه قومی آقای خلیل زاد نه تنها این پروسه را ضربه زد که بر گشت حاکمیت مطلق قومی را ,تجدید حیات بخشید وتمام موانع را از سر راه خود برداشتند. واقعیت های موجود, ادامه جنگ وبه بهانه آن, تسلط کامل حلقه ای تمامیت خواهان, وقعیت های چون :فقر,مهاجرت ,بحران قومی وافشا گری های جناب کرزی, افشا گری های مامورین موثردرین پروسه وخاطرات ماموران امریکای؛ می تواند بدون تردید ,آنچه را که گفته شد, تائید نمایند.

چهارم. افشای سیاست دوگانه پاکستان: تلاش های اقای خلیل زاد درین زمینه قابل توجه است.البته بخشی از ارگان های امنیتی وسیاسی امریکا نیز بر نیات دولت پاکستان مشکوک بودند. این بخش را با گفته های قابل تامل اقای خلیل زاد, با پرویز مشرف بسنده و مذین می نماییم.«گفتم برایش(پرویزمشرف) سودمند نیست که به عنوان ریس جمهوری پاکستان بگوید که پشتونها در دولت افغانستان نمایندگان کم تری دارد.وقتی کرزی برای توازن قومی وسیاسی گامهای برمی دارد. بیانات شما این تصور را به میان می اورد که گویا ریس جمهوری افغانستان دستور پاکستان را اجرا می کند...... وی تذکر داد که با پیش رفت ما تا اینجا خوش حال است .ص225» گمانم این حرف های کلی پرویز مشرف را خوشحال نمی کند.حتما گپ های مهمتری درین باره گفته شده مثل خیلی ناگفته های دیگراقای خلیل زاد که با تاسف درکتاب " فرستاده" مسکوت مانده شده است.

پنجم. سازندگان: درین بخش کتاب "فرستاده" نویسنده ازعده ی مشخصا نام می برد. مهم ترین انها کرزی وغنی است که خود ضعف های انها را چنین بر شمارد: «مهمترین سازنده کرزی بود.او مدیرورزیده ویا نهاد سازنبود.ص211»« غنی بد خلق وبی حوصله بود.ص 211» مهم ترین خصوصیت زمام داری , داشتن توانای مدیریت ونهاد سازی است که کرزی وغنی فاقد انها است. اگر شخصیت های ملی ازملیتهای ازبک, هزاره, پشتون  وتاجیک را که در سراسر جهان وافغانستان پراگنده بودند وهمه می شناختند, لیست کنیم ومعیارما؛ صلاحیت, تخصص,تجربه ,شایستگی ووطن دوستی انها باشد ونیز به کشور محل تحصیل وبه چپی وراستی بودن انها کارنداشته باشیم, با لیست که مهمترین انها کرزی وغنی است قابل مقایسه نیست. «من درباره سیاست افغانستان وبازیگران کلیدی که با انها سر وکار خواهد داشت گزارش دادم.ص120»

این متخصصین وسازندگان که اقای خلیل زاد در لیست خود, از انها نام می برد چه تخصصی دارد؟. تمام کسانی که حد اقل ترین اطلاعات از حکومت پسا طالبان دارد مثلا در بخش های اقتصادی, امنیتی, نظامی,سیاسی وحقوقی وفرهنگی این گروه, کی ها اند.دست اورد این ها چیست .مشخصا  وبه خصوص درسازندگی ونهاد سازی که مورد ضرورت بود ؟

ششم. خرابکاران:  درین قسمت جدی ترین خرابکار دوستم را می داند: «علاوه بر طالبان, شامل جنگ سالاران, قچاقچیان مواد مخدروارتش ونهاد های اطلاعاتی پاکستان می شدند.ص 215» پس از انفجار بمب صوتی بر فراز خانه دوستم , اورا سفیر یک کشور خارجی چنین تهدید می کند. برایش زنگ زدم وگفتم که: «ژنرال , درباره اش فکر کن.توهنوز زنده ای وخانه ات هنوز سرپا است.ص217» اما درهرات, امریکای ها با همکاری کرزی ,پس از انکه امان الله ازگروه طالبان وپشتون تبارهای هرات را بر ضد اسمعیل خان تسلیح نموده واورا می شکند, خلیل زاد با راحتی از اخرین مرحله پلان در هرات  چنین یاد می کند:« حالا که ما دست بالتری داشتیم, من وکرزی توافق کردیم که اکنون وقتش است هم اسمعیل خان وهم امان الله خان را از غرب افغانستان بیرون کنیم.ص 218» درین قسمت نکته های ذیل قابل تامل است::

یک. اولین باروقت که خلیل زاد راهی ماموریت عراق می گردد, برای حمایت از کرزی وگم گردن اخرین بقایای ائتلاف شمال به ملاقات طالبان به کوها می شتابدوازاین طریق طالبان را رسمیت داده وبه تدریج آنهارا, وارد تعاملات سیاسی می نماید.« کرزی توافق کرد که شاید معقول باشد در ماهای مانده از سفارتم,سراغ طالبان را بگیرم. من به ولایات های دور از مرکزسفر کردم وبه صورت مستقیم از شورشیان در خواست کردم که به روند سیاسی بپیوندند. استدلال کردم که وقتش است که به افغانی کشی به دست افغان ها پایان داده شود.ص 235» اشتباهات قابل تامل درین پروسه که تاکنون؛ جزخون وویرانی تبعات دیگری نداشته است کم نیستند.

دو: دلیل تهدید دوستم, جلوگیری او؛ از ورود سربازان حکومت به ولایت جوزجان در کتاب فرستاده آمده است. اما در هیچ جای متذکر نمی شود که دوستم چه می خواست.دوستم که برای ورود سربازان امریکای وسرنگونی طالبان مهم ترین نیروی مهاجم بود,چه خواسته ای دارد که سرانجام مورد تهدید مرگ, قرارمی گرد.

سرانجا م درین کتاب ,خراب کاران واقعی که پروسه ای بازسازی افغانستان را تا هنوزبا انتحار وویرانی تخریب می نماید, هدفمندانه با معیار مطلقا قومی, مورد شناسائی قرار داده وانهارا از گمنامی بیرون کرده و وارد پروسه سیاسی می نماید. تمام تبلیغات دولت برای زدودن کینه ودشمنی قربانیان انها, به مصرف گرفته می شود. در بهترین حالت, طالبان, افراد فریب خورده وافغان ها ی قابل ترحم وبی گناه, قلمداد می گردد. با این همه عده ای , از نام پشتونها وطالبان , مقام ریاست جمهوری را اشغال وازصلاحیت های این مقام تمام امکانات اقصادی , سیاسی وامنیتی را, تصاحب نموده اند.

هفتم. فرصت طلبان:  درباره گروه فرصت طلبان بطور مشخص درکتاب" فرستاد "اشاره نشده است. امابه نظر می رسد لیست این گروه شامل طیف های زیادی می گردد؛ از جنگ سالاران, رهبران قومی ومذهبی گرفته تا روشنفکران از خارج امده ؛ چه انهای که از زندگی در خارج خسته شده وچه انهای که از رهبری وجنگ سالاری به تنگ امده بودند. برخی کشور های همسایه نیزدر لیست فرصت طلبان شامل است. پاکستان درست زمان که هیاهوی ورود نظامیان امریکای ولت وپاره کردن طالبان فروکش می کند. درفرصت مناسب به تدریج وآهستگی برای تسلیح واماده سازی طالبان, کار هایش را شروع می کند. کار ها ی که اکنون نتیجه داده است.

فرصت طالبان داخلی در هیچ جای کتاب لیست نمی گردد. اما در مجموع می توان فهمید که درین لیست ؛ کسانی شامل است که مثل دوستم, اسمعیل خان در برابر پلان های خلیل زاد نه تنها موافقت کردند, بلکه برای رسیدن به قدرت وسهم شخصی به او کمک نمودند.بطور مثال می نویسد: « من به خلیلی تاکید کردم که اگربتواند با جنگ سالاران به توافق قابل قبول برسد, جایگاه او به عنوان معاون ریس جمهوری در تیم کرزی در 2004 محکم خواهد شد.من فهرستی از مواردی را که بر خاسته از برنامه موفقیت شتابنده بودومی خواستم در موافقت نامه بیاید, به خلیلی دادم. خلیلی حاضر شد,چالش را بپذیرید.... تمام جنگ سالاران عمده قول دادند که در ساخت نهادهای جدید ملی وخلع سلاح شبه نظامیان خود, همکاری کند...بعد ها در ملاقات با رهبران مشکل افرین, اشارکردم وگفتم : شما قبلا توافق کردید که شبه نظامیان خود را, از حالت بسیج خارج خواهید کرد, تنها چیزی که حالا در مورد ان باید حرف بزنیم, این است که چگونه وکی این کار را انجام می دهید.ص198»

مهم ترین تجویزومشروعیت ,برای حکومت امریکای- قومی تصویب قانون اساسی بود که مبنای قانونی برای تمرکز کامل قدرت بدست کرزی واقای خلیل زاد سفیر امریکا ایجاد شد. در فرستاده می خوانیم:« من خط ها ی قرمز ایالات متحده را کشیدم وبا رهبران افغان در میان گذاشتم.با انها کار کردم تا در موردسوال ها ی عمده قانون اساسی به توافق برسیم.وسپس کنار کشیدم.ص 207». اساسا امریکا خط قرمز جز ایجاد هماهنگی با منافع انها نداشتند. اما خلیل زاد بخش عمده ی خط قرمز قومی را به نام خط قرمز امریکا , بالای سرنوشت اقوام وملیت های افغانستان تحمیل کرد.

با ایجاد اختلاف ورقابت میان رهبران قومی ومذهبی ملیتها, بحث ایجاد حکومت غیر متمرکزوپارلمانی  را کنار می گذارد. برای هر کدام بگونه ای تحلیل می کند که گویا, امریکا می خواهد قانون اساسی تصویب شود که حکومت مرکزی قوی وریاست جمهوری دارای اختیارات زیاد در ان مصوب باشد. در حالیکه هیچ کدام اینها خواست امریکا نبوده است. گذشت زمان, نشان داد که اقای خلیل زاد وکرزی همیشه ترس "ویتامین بی 52" را برای هرگونه خواسته های قومی به رخ کسانی که خواسته های ملی ودموکراتیک داشتند, می کشیدند. سرانجام واقعیت های چون: گروهای فرصت طلب قومی, نادانی ازاهداف اصلی  امریکا, نادانی از توانایی های خود,اختلاف ورقابت بر سر قدرت, بی اعتمادی میان گروهای که حکومت پارلمانی می خواستند ؛ همه دست به دست هم دادند؛ موانع را از سر راه اقای خلیل زاد وکرزی برای تصویب قانون اساسی, حکومت متمرکز قومی بر داشتند.

از مجموع گفتار های این کتاب چنین برمی اید,که بیشتر خلیل زاد با تهدید, ایجاد اختلاف واستفاده از فرصت طلبان, پلان هایش را عملی ساخته است.بطور نمونه:«کرزی بارهاعهد کرد دوستم را دستگیر کند.من به کرز ی مشورت دادم ,توازن قدرت شمال را در نظر گیرند وبا احتیاط اقدام کند.ص 215». اقای خلیل زاد هدفمندانه, سیاست قومی خود ومنافع امریکا را باهم تلفیق نموده است. سیاست تهدید وتطمیع و همه ی شیوه های مناسب, مورد استفاده اقای خلیل زاد قرار گرفته است. تفوق وتسلط او بر روان سیاست مداران افغانی زمان به اوج می رسد که هم سوء تفاهم ایجاد می کند وهم از آن , برای خلع سلاح وعقب نشینی ائتلاف  شمال استفاده می نماید , کاری که کرزی وکدام خارجی اصلا در ذهن واخلاق سیاسی اش خطور نمیکردند. برای نمونه :عبدالولی داماد شاه اعلام می نماید که ظاهرشاه, دولت انتقالی را رهبری خواهد کرد. این خبراما کوتا وپر جنجال, رهبران ائتلاف شمال وکرزی را شوکه می کند.خلیل زاد می گوید:« به دیدن کرزی رفتم.آشکارا عصبانی بود ومی لرزید. وقتی کرزی ارام شد .برایش گفتم نمی خواهی ائتلاف شمال را وادار کنی که از یکی وزارت خانه های امنیتی دست بردارد؟ چون کرزی اهرم فشاردر دست نداشت.ص.148» سر انجام با گرفتن امتیازوزارت داخله از چنگ ائتلاف شمال, انها را از شوکه ی امدن ظاهر شاه در صحنه ای سیاسی خارج می کند. گپ که اصلا شاه بیچاره از آن, خبر نداشته است. یعنی از چالش درونی گروه" روم" برای عقب نشینی وگرفتن امتیاز, از ائتلاف شمال استفاده می برد.

اگررهبران قومی در مجموع برای ایجاد حکومت ملی, پارلمانی وغیر متمرکز به شکل نسبی مقاومت نشان می دادند این کارشدنی بود. به روایت این کتاب , آنها همه فرصت طلبان بوده است که هرکدام یکی از دیگری برای نزدیک کردن خود به امریکایان سبقت می گرفته ومطالبات شخصی خود را تامین می نمودند. درین جا به دو نمونه  تلاش ها برای فرصت های شخصی اشاره میگردد. پس از انکه کرزی نام کابینه اش را در لویه جرگه اعلام کرد ونام قانونی دران لیست نبود. اوبعد از آنکه به کرزی مستقیما فحش داد در ختم جلسه « به سرعت به سوی من آمد او که می لرزید با تکان دادن انگشتش در برابرصورتم گفت: شما فکر می کنید که فهیم بد معاش است؟ به شما نشان خواهم داد که بد معاش واقعی کیست؟ به او هشدار دادم وگفتم شما فکر می کنید من از بیخ بته هستم.ص154»

نمونه دوم. زمان که بنا بر دلایل فهیم را از لیست معاونت, حذف واحمد ضیا مسعود را در مقام معاونت اول پیشنهاد می کند واکثریت شخصیت های جمعیت, ان را نه می پذیرند, کرزی وخارجی ها دست وپاچه می گردد: «کرزی دست وپاچه شده بود واظهارتاسف می کردکه چرااجازه داده "آرنو" اورا برای ترک فهیم تحت فشارقراردهد.کرزی فریاد می زد: بیبینید شما خارجی ها بر سر من چه اوردید.ص229» جالبیت " درامه های " خلیل زاد برسر سیاستگران افغانی, در این است که داکتر عبدالله همیشه به داد, این گونه بن بست ها رسیده است.او مشورت می دهد که با ربانی تماس بگیرید, تا او احمد ضیا را وادار نماید که معاونت کرزی را بپذیرد واین گونه کرزی از بن بست خارج می گردد.احمد ضیا مسعود بدون توجه به فهیم ,معاونت کرزی را می پذیرد.

در اخراین نوشته, به عنوان ختم کلام جالب است بدانیم که اقای خلیل زاد وهم امریکای ها, در میان آن همه رهبروشخصیت ها,هیچ افغانی خیر اندیش وقوی پیدا نمی تواند واگرپیدا شود بقول خلیل زاد شاید امریکای ها ان را نه پذیرد. یعنی امریکای ها وخلیل زاد علاقه مند ادم های ضعیف وگوش به فرمان کامل بودند. زلمی می گوید: « اگر شخصیتی مانند "لی کوان یو" پیدا می توانیستیم که افغانها در عقب او می ایستادند, شاید من ازالگوی او حمایت می کردم.ولی چنین کسی نبود.اما اگر حتی چنین کسی پیدا می شد, امریکا حاضر نبود که اعتبار ومنابعش را بر سرموفقیت یک رهبرقوی خیر اندیش, سرمایه گذاری کند.این هم روشن نبود که یک افغان قوی هم چنان خیر اندیش بماند.ص 155»

نتیجه: اگراقای خلیل زاد به جای قومی کردن قدرت, به ملی کردن سیاست وقدرت دولتی می پرداخت.به جای سمت دهی شرایط جدید سیاسی, از قانون اساسی گرفته تا حکومت گران, بسوی تجدید حیات سلطه قومی قدرت, بر روشنفکران ملی تکیه می کرد.بدون توجه به گرایش های  سیاسی و سابقه انها , معیار؛ صلاحیت, تخصص, تعهد ووطن دوستی انها قرار می گرفتند. به جای تطمیع وجمع کردن مردم با پول وزورامریکا, در اطراف جنگ سالاران به قول خودش , شخصیت های ملی , مدنی, احزاب وگروهای غیر بنیادگرا وغیرجنگ سالاران را, زمینه می داد وبا حمایت غرب, فضای سیاسی جنگ سالاران را که بشدت صدمه خورده بودند تجدید حیات نمی نمودند.

اگر حد اقل انچه صورت بندی شد,انجام می یافتند؛  اکنون ملیتها واقوام افغانستان متحد, با داشتن وحدت ملی وحکومت ملی, جنگ با پاکستان را به جنگ ضد خارجی مردم افغانستان مبدل می ساختند. هیچ مردم متحد وهدفمند در تاریخ شکست نخورده است. پس از یازده سپتامبر2001آنهمه امکانات, اگر با مدیریت یک حکومت دموکراتیک وملی سامان می یافت مسئله فقر, مشکلات قومی ودها بحران دیگر در سایه ی عقلانیت  وخرد ورزی مدرن, حل وهضم می شد.افراطی گری مذهبی وقومی ,در چنین یک شرایط خریدار نداشتند.در فرهنگ وفضای ملی مدرن وامروزی ,طالبان به ننگ قومی واجتماعی تبدیل می شد .در حال که اکنون امریکا, برای مزاکرات با طالبان به واسطه گری پاکستان, نیار مند شده است.از قضا, اقا ی خلیل زاد اکنون واما مامور این کار گردیده است. تا جان امریکارا از صحنه برهاند.بدون هیچ شکی اکنون مردم افغانستان ومنطقه,  آن خوشبینی گذشته با امریکاییان را ندارد. با وجود اینکه مصارف گزاف امریکا درین کشورسرازیر گردیده است.