نویسند: قنبرعلی تابش


رنج تاریخی که انسان هزاره در سرزمین افغانستان متحمل شده است خارج از وصف قلم است. غم کجا و قلم کجا؟ خدا یا تو میدانی که این غم نوشتنی نیست. نوشتن کجا و گریستن کجا؟ این غم حتی گریستنی نیست. گریستن کجا و سوختن کجا؟! قلم چه می داند خواهر اسیر هزاره که در شبیخون لشکر عبدالرحمان از ارزگان به اسارت رفت, هنگام جان سپردن در دورترین گوشه این خاک, چه وصیتی به ما و بازماندگان خویش داشته است؟ واژه ها چه می دانند او کدام آرزوها را با خود در گور برده است؟ و با تکرار کدام نام از این جهان لب فروبسته است؟ ...


این رنج را هیچ کس جز خود "انسان هزاره" درک نکرده است و درک نخواهد توانست. نثر و شعر از تصویر این رنج خانمانسوز ناتوانند. خونابه هایی را که کاتب در صفحه صفحه و واژه واژه "سراج التواریخ" از دیدگان فروچکانده است, تنها نمای کوچکی از این تراژدی جانسوز است. سوگنامه های را که شاعران در این اندوه سروده اند تنها قطره ای از یک دریایی بی ساحل است.
اما سوگند به صبح روشنی که خواهد دمید, این رنج بی پایان نیست. سوگند به روشنی صبح که محرومیت ما همیشگی نیست. خداوند هیچ مردمی را تنها برای غم کشیدن نیافریده است. غم سرنوشت محتوم ما نیست و نخواهد بود اگر ما بخواهیم صبح پشت دروازه های ما ایستاد است. صبح وزان وزان آمده است که ما را بیدار کند. قاصد جانان رسیده است و با خویش بوی پیراهن یوسف را به ارمغان آورده است. به پدر بگویید چشمانت روشن یوسف گم گشته ات پیدا شده است. به پدر بگو چشمانت را باز کن نور دیدگانت بازآمده است.
همتبار هزاره ام!
پاره های تن ما کا سالها از ما جدا افتاده بودند و در آتش گمنامی و بی هویتی سوخته اند, اینک چونان ققنوسی سر از خاکستر خویش بدرآورده اند و به سوی ما بال گشوده اند. آغوش باز کن و این پاره های تنت را در آغوش بگیر! در آغوش بگیر و خوب بو کن ببین چقدر بوی غربت تو را دارد رنج هایش چقدر شبیه رنج پدر است. گرسنگی کودکانش را ببین! چقدر شبیه کودکی تو است. چادرش را ببین چقدر شبیه چادر مادر است! به لهجه اش دقت کن چقدر شبیه مخته های "گل مامد" است مخته ای که سالها پیش, خواهرت زمزمه می کرد.
همتبار هزاره ام!
دشمنان چه خیال باطلی در سر می پرورانند, آنان در این فکر بیهوده, خود را در مکتب خانه و مسجد می ترقانند تا تو را از این خاک کم کنند. یا شاید تو را از این خاک گم کنند اما خدا اگر نخواهد تو گم شویی, برای کور جاهل و کوتاه بین, جز رنج خود ترقانی بهره ای نخواهد ماند. او می خواهد تو را با خود ترقانی کم کند اما ناگهان میلیون میلیون انسان مسول و متعهد از گوشه گوشه کشور سر بر می کشند و فریاد می زنند که من هزاره ام. دیگر زمان پنهان شدنم سر آمده است. بیهوده برای نابودی ام تلاش مکن! من نابود شدنی نیستم! هزاره گم شدنی نیست! هزاره چنانکه ازنامش پیدا است هزار جان دارد تو نمی توانی جان هزاره را بگیری!
همتبار هزاره ام!
با سربرکشیدن#هزاره_های_سنیدر افغانستان و آشکار شدن هویت قومی این جمعیت کلان کشور, دیگر ما در این خاک, اقلیت نیستیم. ما اکثریتیم همچنان که پیش از قتل عام عبدالرحمان اکثریت بودیم اکنون نیز اکثریتیم! اما برای آنکه اکثریت بودن ما برای همگان روشن شود باید دست یاری جوانان هویت جو و رنج دیده "شورای سراسری هزاره های اهل سنت" خویش را در این برهه از تاریخ بی پاسخ نمانیم! برای ما هیچ پلان سیاسی و اجتماعی در قرن بیست و یکم مهمتر و سرنوشت ساز تر از موفقیت "شورای سراسری هزاره های اهل سنت" نیست. جنبش روشنایی و تبسم آنگاه به پیروزی خواهد رسید که جنبش هویت خواهی برادران و خواهران"شورای سراسری هزاره های اهل سنت" ما به پیروزی برسد. اگر این جنبش هویت خواهی که اکنون در سطح نخبگان و روشنفکران جامعه هزاره اهل سنت جوانه زده است, در کل جامعه هزاره اهل سنت کشور به بار بنشیند, بهار پیروزی ما در افغانستان مسجل خواهد شد و قطره های خون چهل دختران ارزگان به بار خواهند نشست.
هزاره های عزیز اهل تشیع!
با دریغ اکنون در سطح کلان سیاسی و اجتماعی, احزاب و شخصیت های ما در یک آشفتگی, خودزنی, بی برنامگی و بی نظمی کامل به سر می برند و هیچ روزنهی امیدی از این احزاب خانوادگی وافراد و اشخاص منفعت طلب برای مردم ما متصور نیست. پیروزی یا عدم پیروزی نامزد های موجود ما چیزی از سرنوشت سیاه سیاسی ما را تغییر داده نمی تواند. هیچ فرقی نمی کند که این بار از لشکر کاندیدان برچی هشت نفر در پارلمان راه پیدا کنند یا شش نفر(و احتمالا کمتر از این ها) ما در دوره قبل از نظر آمار, بالا ترین حضور را در پارلمان کشور داشتیم اما با تاسف این حضور پرتعداد آماری, هیچ دستاوردی برای مردم ما نداشت و در برخی موارد, از جمله غزنی, به زیان ما هم بود.(بحرانی را پدید آورد که اکنون دامن شهروندان غزنی را گرفته است) آشفتگی و تعدد کاندیدا ها در برچی همچنان که سرک ها و کوچه های تنگ و خاکی برچی را از عکس و پوستر و بنر شلوغ, نامفهوم و سردرگم کرده است, آینده سیاسی و اجتماعی مردم ما را نیز در وضعتی کاملا مبهم, تاریک و گنگ فرو برده است. با توجه به تعداد کم ثبت نام کنندگان برای رای دهی, ممکن است که هر کاندیدی حدود هزار (کمتر یا بیشتر) رای مردم را باطل کند و عملا تعداد بسیار اندکی به پارلمان راه یابند. حال که چنین است بیایید این بار از رای خود برای آینده خویش استفاده کنیم. از رای خویش برای یافتن برادران گم گشته ای خویش بهره گیریم و با برگ برگ رای خویش خون تازه ای در پیکر جنبش هویت خواهی بدمیم.
همتبار هزاره شیعه!
اگر این جنبش هویت خواهی, اعتماد به نفس لازم را پیدا کند و در همین شروع سرخورده و نا امید نشود مطمین باشید که آینده از آن ما است. پس بیایید رای های خود را با ریختن به کاندیداهای که اکثریت شان شکست خواهند خورد, باطل نکنیم و از این رای برای آینده وطن و فرزندان خویش بهره گیری نماییم! با این هشدار که این فرصت شاید دیگر تکرار نشود و آنگاه پشیمانی سودی نخواهد داشت.
ضمنا از میان نامزدان عزیز هزاره های اهل سنت در کابل, برای ما کسی اولویت دارد که از آدرس شورای سراسری هزاره های اهل سنت نامزد شده است (یعنی حاجی پارسایی). زیرا برای ما تقویت و حمایت این شورا مهم است. نه اشخاص و افراد.
طبق گزارش تازه این شورا, حدود پنج میلیون هزاره اهل سنت در سراسر کشور وجود دارند که با هویت های گوناگون دیگر, زندگی می کنند اگر این گروه همگی به این باور برسند که اکنون وقتی آن فرارسیده است که باید هویت اصلی خوش را فاش نمایند و به آن افتخار کنند, در عرصه سیاسی و اجتماعی و مناسبات قدرت در افغانستان, انقلابی رخ خواهد داد. کلید این خود باوری و اعتماد (و این انقلاب) این بار و این روز, به دست شما رای دهنده گرامی برچی است. بیایید این بار رای خود را نه برای قول و قریه و نه حزب و پیسه بلکه برای احیاء هویت خویش و برای سربلندی نسلهای بعد خویش به کار ببریم.
شنیده می شود که برخی از کاندیدان از فقر و تنگ دستی خانواده های نیازمند برچی, سوء استفاده نموده و رای آنان را در مقابل پول اندکی (حدود هزار افغانی) می خرند! من به این بخش از خانواده های عزیز می گویم درست است که شما نیازمندید اما آیا این پول ناچیز سرنوشت شما را می تواند تغییر دهد؟ چرا شما با سرنوشت خود و نسلهای خود بازی می کنید؟ به شما پیشنهاد می کنم که اگر حتی از سر مجبوری و احتیاج این پول را گرفته اید رای شما سری و مخفیانه است, رای خود را مسولانه برای احیاء سرنوشت خود استفاده کنید.
ما در انتخابات های گذشته, آراء زیادی را به اقای بشر دوست و محقق دادیم که به آن تعداد نیاز نبود و بسیاری از رای های ما باطل شد اما این بار دوست دارم که این وضعیت در مورد آقای پارسایی تکرار شود زیرا وکیل شدن آقای پارسایی با آراء بالا برای احیاء هویت مردم ما بسیار سرنوشت ساز و معنی دار خواهد بود.
ای کاش برخی از کاندیداهای عزیز به خاطر اهمیت موضوع از کاندیداتوری خویش به نفع آقای پارسایی کنار بروند و از این طریق نام خویش را جاودانه سازند. گاهی کنار رفتن یک رسالت تاریخی تلقی می شود و این فرصت را امروز تنها نامزدان برچی در اختیار دارند نه امثال من.
بار دیگر تکرار می کنم: سوگند به روشنی صبح که محرومیت ما همیشگی نیست!
بیایید در انتخابات پیش رو سرنوشت خویش را تغییر دهیم و از پاره های تن خود دلجویی و دلگیری کنیم. خدا می داند که این گم شدگان ما در این سالهای فراق چه کشیده اند!!
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگر نه شرح دهم با تو داستان فراق
با این امید که فردای انتخابات شرمنده برادران گم گشته خویش نباشیم و پیشگامان جنبش هویت خواهی شرمنده باقی همتباران و هم دیاران خویش نباشند!