سردار قلندری(کارشناس ارشد مدیریت إجرائی)

مقدمه

وضعیت افغانستان در این مقطع از زمان و به طبع آن وضعیت هزاره ها در شرایط موجود، اکثریت کسانی را که نگران سرنوشت این ملت هستند به پویش و جستجو وا داشته است وضعیت موجود، وضعیت مطلوب برای مردم نیست، پس مشکلی وجود دارد، برای شناخت ریشه های وضعیت موجود، باید قوتها و ضعفهای داخلی هزاره ها و همچنین فرصت ها و تهدیدهای محیطی و خارجی تأثیر گذار مورد وا کاوی قرار گیرند. فرصت ها و تهدیدهای خارجی همیشه به صورت کم یا زیاد وجود خواهند داشت و چندان در کنترول نمی باشند و لازمۀ بهره برداری از فرصت ها و مقابله با تهدیدات خارجی، افزایش قوت ها و کاهش ضعف های داخلی می باشند.در این شماره از نوشتار به یکی از دلایل داخلی تأثیر گذار و بوجود آورندۀ وضعیت موجود پرداخته می شود و در نوشتاری دیگر راهکار و یا راهکارهای عبور  به بررسی گرفته می شود.

 

دبیری آمد و رفت

دبیری آمد، پاک نفس و عدالت پیشه،متقی و دیندار که هوای نفس را در درون خود کشته بود و برای خود هیچ منفعت نخواست آنچه خواست همه منافع مردم بود و مزاری در میان مردم و برای مردم شهید شد. به هر صورت هر فرد از میان جمع رفتنی هست و هیچ کس بقای همیشگی ندارد و باز مردم  ماندند و یافتن رهبری دیگر. و شهید مزاری دیگری در جامعه هزاره تکرار نخواهد شد همانطور که ماندلا و گاندی دیگری در آفریقا و هند تکرار نخواهند شد. این موضوع از روز روشن تر است چون نه مزاری حیات دوباره می یابد و نه شرایط زمانی بازتکرار خواهد شد و این مردم است و شرایط موجود نامطلوب و برای برون رفت از این وضعیت باید سعی شود تا علت ها شناسایی شود نه اینکه معلول ها جای علت ها هدف قرار بگیرند و علت ها همیشه ناپیدا بمانند و معلول و معلول های دیگری برای جامعه خلق کنند؛  باید از ماهیت نیروهای پروسه رشد که تلاش جمعی را اثربخش می کنند آگاه شد و در همین حال باید از نیروهای محدود کننده و چالش هایی که مانع پیشرفت جمعی می شود آگاهی داشت.

در این شکی نیست که شهید مزاری و همراهانش تغییرات بنیادی در جامعۀ ما بوجود آورند که یکی از آن تغییرات، شیوۀ مدیریت کلان جمعی بود که شهید مزاری بکار برد که این کار پس از او درک نشد و به بیراهه رفت و یکی از دلایل بیراهه روی شیوۀ تفکر جمعی در بحث رهبری و مدیریت کلان بود. و لازمۀ پایدار بودن پروسۀ تغییر بنیادی، تغییر بنیادی شیوه فکر کردن است که باید انجام شود.

می شود تقصیر را به دوش مردم انداخت و گفت که مردم ما نا آگاه است و یا اینکه یکپارچه نیستند و یا اینکه این رهبر و یا آن رهبر را به زیر تیغ انتقاد برد و گفت که نا کارا هستند و یا اینکه چرا اینها متحد و یکدست نمی شوند و وحدت نمی کنند. آگاهی و یکپارچگی مردم و یا کارائی و وحدت اشخاص ذکر شده  مکانیزم و یا مکانیزم هایی را می طلبد که باید موجود و کارا باشند تا نتایج خواسته شده حاصل آید. نمی شود که مواد و مکانیزم تولید گندم بکار گرفته شود و بعد هواپیما خواسته شود.

 

شیوۀ تفکر رهبری کاریزماتیک فردی - رهبری فرد

مردم ما رهبر می پالند، سالها می باشد که رهبر می پالند، سالها می باشد که از پی یافتن رهبران و قهرمانان می باشند روزی از پس  صادقی نیلی، روزگاری اطراف شهید مزاری، روزی از پس خلیلی و روزی از پس محقق و زمانی هم می خواستند دور بشر دوست جمع شوند؛ یکی، دو سال پیش داکتر طالب آمد و بسیاری ها مدح و ثنای او را گفتند، چند روزی است که آمدن شفق اکثریت را به خود مشغول کرده است و بسیاری ها به تحلیل توانایی ها و یا عدم توانایی های ایشان می پردازند و به موضوع رهبری و مشکل گشایی و چگونگی برون رفت از وضعیت موجود مورد توجه شده است. خوب است که مردم کسانی را که برایشان خدمت کرده اند عزت و احترام نمایند، اما و اما...

این دنباله روی ها و تمجیدهای جمعی بیانگر یک شیوۀ تفکر می باشد شیوۀ تفکری که در گذشت ایام تبدیل به فرهنگ شده است، فضای فرهنگی رهبر قهرمان، رهبر اسطوره، رهبر یگانه، رهبر فرزانه  در بحث مدیریت کلان در جامعه ما جاری و ساری می باشد.

در این نوع نگاه به بحث رهبری و مدیریت کلان، رهبر یک فرد می باشد که در رأس همه قرار می گیرد او خدای دانایی و توانایی و نیز تجربه و مردم داری می باشد او همه را به مقصودشان می رساند در این تعریف از رهبر، رهبر یک فرد اسطوره می باشد که خاص است  مناسب دستور دادن و نفوذ در دیگران.

 

محدودیت های فرد

غافل از اینکه توان فکری، جسمی و روحی  فرد، جوابگوی پیچیدگی های محیطی نمی باشد فرد رهبر، نقاط ضعف دارد، هوای نفس دارد، حب مال و منال دارد، شهوت دارد، ارزش ها دارد که می شود این ارزشها با ارزشهای مردم هماهنگی نداشته باشد و یا اینکه روزی ارزشهای فرد رهبر بدل شود که با ارزش های عامۀ مردم همخوانی نداشته باشد، فرد رهبر منافع دارد که می تواند در راستای هدف یا اهداف عامه مردم نباشد، فرد می تواند انفرادی تصمیم گیرد که تصمیم گیری فردی محدودیت ها و مشکلات خاص خود را دارد، فرد می تواند همه چیز را در قبضۀ خود گیرد به استثمار کشد و چه شود وقتی این فرد رهبر یک جامعه باشد!!! و دیگر اینکه فرد می شود مشکلات روحی و روانی پیدا کند و چه شود وقتی این فرد رهبر یک جامعه باشد!!!

فرد، محدود است محدودیت فکری ، مادی، زمانی و مکانی  و...محدودیت های بسیار؛ و در آخر اینکه فرد رهبر میرا هست و خواهد به طریقی مرد؛ و باز مردم می باشند و پالیدن رهبر یا رهبران دیگر و در این میان است که بسیاری ها خود را  کاندید رهبری می کنند فردی در بخشی از جامعه رهبر می شود، فرد رهبر شده دو راه را می تواند در پیش گیرد، یکی از راهها این است که رهبر راه منافع مردم را در پیش گیرد و در دوران رهبری آن فرد یا پس از دست دادن سمت رهبری،  خود فرد رهبر و بسیاری ها متوجه می شوند که آن فرد با توجه به محدودیت های فردی اش توان جامۀ عمل پوشاندن به اهداف مردم را ندارد؛ راه دیگر این است که فرد رهبر منافع شخصی را در پیش گیرد و بعد از بهره برداری ها، اگر نارهبر و یا خائن هم  خوانده شد خیالی نیست راه توجیه باز است.

با مثالی این بحث خوب قابل درک است در نظر بگیرد به طور مثال مردم می خواهند از شهرکابل به شهر مزار سفر نمایند برای این سفر تعدادی از مردم هواپیمایی را سوار می شوند غافل از این که بدانند که هواپیمای مورد نظر طوری طراحی شده است که فقط توان رسیدن تا سالنگ را دارد. هواپیما به مقصد مزار پرواز می کند و در سالنگ رسیده طرح کلی هواپیما امکان پیش رفتن را از هواپیما می گیرد مسافران و هواپیما چه سرنوشتی پیدا می کنند؟؟؟ باید به این مردم خندید یا که به حالشان گریه کرد؟

بخشی از عامل های تأثیر گذار بر وضعیت موجود هزاره ها حاصل شیوۀ تفکر جمعی مردم می باشد و تا شیوۀ تفکر عامه مردم در بحث رهبری و مدیریت کلان جامعه تغییر نکند وضعیت را نمی توان با توصیه های کارشناسی و مشاوران بهتر و یا مدیران متعهد تغییر داد و به سوی بهبودی برد؛ بسیاری ها با توجه به این شیؤتفکر جمعی، همیشه سعی کردند و سعی می کنند که رهبری مردم را به دست گیرند یکی می آید و از آرزوها و آرمانهای مردم می گوید و خود را متعهد به منافع مردم نشان می دهد و به موازات تلاشهای آن فرد، افراد دیگری نیز همین پروسه را طی می کنند ویکی پس از فرد دیگر یا به موازات آن پروسۀ سوار شدن بر افکار عامه را تا مرحلۀ بهره برداری حداکثری طی می نماید و پس از بهره برداری های لازم خود را کناره می گیرد مردم می ماند و وضعیت به مراتب بدتر شده؛ به یقین هر  کس می تواند پیش خود موارد انطباقی بسیاری لیست نماید.

 

کانتکس فرهنگی رهبری کاریزماتیک

نتیجه مشخص است؛ در این کانتکس، در این زمینۀ اجتماعی  و در این فضای فرهنگی اگر هر کس بخواهد کاری برای تغییر وضعیت انجام دهد بهترین کار این است که یکی از این افراد خاص باشد  و این می شود که هر کس عکس خود را در مناظر عمومی و اطراف خیابان ها می چسباند تا مردم او را رهبر قلمداد کنند، مردم دور بعضی ها و در بعضی وقتها جمع می شوند یا برایش رأی می دهند و آن فرد رهبر می شود و زنده باد و زنده باد و تمجید ها شروع می شود ولی؛ ولی بعد از گذشت ایامی مردم می بینند که بهبودی در وضعیت کلی نیامد، مردم پس از بازنگری وضعیت، آن فرد را نارهبر می خوانند یا خائن به مردم می دانند و یا القابی دیگر برایشان بکار می گیرند و مرده باد مرده باد می گویند و آن فرد دلایل بسیاری می آورد که چرا نشد و یا اینکه چه کارها کرده است که مردم ندیده اند و پروسه در یک حلقه تکراری شوم به سیر خود ادامه می یابد. باز فردی یا افراد دیگر و باز شروع زنده باد و زنده باد  و تمجید و بزرگ داشتی دیگر و باز مرده باد و مرده باد و توجیهی دیگر.

 

ضررهای حلقۀ شوم

حلقه شوم شیوۀ تفکر رهبری کاریزماتیک فردی - رهبری فردی، هر چه  می گذرد نه تنها که فرصت های پیش روی را از جامعه می گیرد بلکه فشار فکری و کاری، از  کارهای پس افتاده و انجام نشدۀ رهبری قبلی را به زمان موجود می آورد و ناتوانی ذاتی فرد،عدم انجام کارهای فعلی را نیز باعث می گردد نتیجه اینکه در کل، جامعه چند ضرر از این شیوۀ تفکر جمعی و از این سبک رهبری یعنی سبک رهبری فردی و کاریزماتیک متحمل می شود.

شیوۀ تفکر رهبری کاریزماتیک فردی - رهبری فرد، عامه مردم، به بحث رهبری در طولانی مدت نظام، مکانیزم و سیستمی را بوجود آورده و حفظ نموده است که به ضرر تمام مردم تمام شده و میشود.

حلقۀ شوم شیوۀ تفکر رهبری کاریزماتیک فردی -رهبری فرد، را چه کسانی در جامعه رواج و تداوم بخشیده است؟                                                                                                             

به راستی کی عامل تأثیر گذار اصلی است؟ کی چنین تفکری را در جامعه رواج داده و تداوم بخشیده است که در گذر ایام به بخشی از فرهنگ در بحث رهبری و مدیریت کلان تبدیل شده است. آیا این مردم بوده است که خود خواسته خود را به چنین غمی و به چنین بلایی مبتلا کرده است به یقین که نه؛ فکر مردم به خودی خود سمت سو نمی گیرد فکر مردم جهت داده می شود و این جهت توسط مراجع فکری مشخص می شود.

 

مراجع فکری

مراجع فکری، کسانی هستند که در رواج و تداوم یک شیوۀ تفکر نقش اساسی ایفا می کنند. هر کسی که تعدادی از افراد دیگر به گفته هایش گوش می کنند و می داند که بر افکار آن افراد تأثیرگذار است نقش مرجع فکری را بازی می کنند، هر ریش سفید، یا هر پیچه سفید، هر درس خوانده و  یا هر بی سواد، هر دانشگاهی، هر مکتبی، هر حوضوی یا هر مدرسه ای، هر ورزشکار یا هر حاجی یا هر تاجر یا هر کسی که به نحوی مردم حرفش را می شوند و تأثیر می پذیرد یک مرجع فکری است. ناگفته پیدا می باشد که هر کسی که خود را به نحوی رهبر می داند نقش اساسی در جهت دهی شیوۀ تفکر مردم دارد.

 

جنبۀ مثبت رهبری فردی

در سبک رهبری فردی، به دلیل اینکه یک فرد تصمیم می گیرد تصمیم گیری به سرعت و بدون اتلاف وقت صورت می گیرد و این سبک رهبری در زمان هایی که بحران پیش آید مفیدیت لازم را دارد اما این سبک رهبری به دلایلی که در بحث محدودیت فرد بیان شد و بسیاری دلایل دیگر که فرصت بیان آنها در این متن نمی گنجد برای کارهای بنیادی و اساسی و رشد و پیشرفت متداوم ناکارا خواهد بود.

 

ختم کلام 

در مطلبی دیگر: هزاره ها بایدها ونبایدها(۴)... راهکار و سیستم رهبری پیشنهادی ارائه خواهد شد.

با احترام