از آنجایی که شعور سیاسی و خود آگاهی اجتماعی و سطح دانش فرهنگی جامعه هزاره رشد کرده است، جای هیچ تردید و شکی نیست. وقتی یک پیر زن معلول در شهر باستانی بامیان با عصا به طرف صندوق های رأی می رود، یا پیر زنی دیگر در شهر کابل، که در صف رأی دادن فریاد می زند:« ما را شقه شقه نکنید، هزاره، تاجیک، پشتون و ازبیک همه با هم برادرند.» و از فقر، از نا امنی و نفاق اجتماعی بیزاری می جوید، یا خانمی که خشمگین شده، می گوید: چرا مراکز رأیدهی را خود تان به جای نشر پوسترها مدیریت نمی کنید، همه و همه نمایانگر ارادهٔ جمعی مردم برای تغییر بنیادی در ساختار سیاسی است. به تعبیر دیگر مردم خواهان، تغییر امر سیاسی در پروسه قانون و حقوق شهروندی است.
اما آنچه دست و پای جامعه ما را تا حال، به زنجیر و زولانه بسته کرده است، تنها استبداد سیاسی و تبعیض سیستماتیک نیست؛ بلکه اسیر بودن جامعه ما در دام جهل و جادو، سنت و فرهنگ حاکم و سلطه سیاسی به روال گذشته، بوده است و آن مراجع قدرت تئوکراسی و پاتریمونالیسم منحط اجتماعی است. زخم زنجیر این سلطه جامعه ما آزار مضاعف داده و می دهد و حتی به بردگی کشانده است.
بنابرآنچه گفته آمدیم، قانون مدنی و اجتماعی تا هنوز تعریف درست از مجرای معقول آن نشده است. به این معنی که قانون وضعی نیست و قانون استخراجی است. بنابراین، خانه از پای بست ویران است و خواجگان سیاسی در فکر ایوان بوده اند. تهداب و اساس اندیشه ما برای وضع قانون مطابق نیاز و شناخت از جامعه ما نیست؛ بلکه به تحلیل وبر استخراج قانون با دیدگاه سنتی است. یعنی استخراج قانون از لابلای سنت های پاتریمونالیستی و نقش روحانیت وابسته، به سنت های کهن الگو است. رابطه این دونوع تفکر دررابطه با قانون و با رویکرد برای قانون گزاری از دیدگاه جامعه شناختی، رابطه خصمانه و تنافری است. حتی رابطه اخلاق و قانون تا هنوز رابطه اخلاقی مسؤولیت پذیرانه نیست، بلکه رابطه تکلیفی و انجام دستور و وظیفه است، پس تا کنون ما به فکر و اندیشه ای برای وضع قانون و نهادینه سازی دموکراسی نیستیم، زیرا ما برای استخراج قانون از کهن الگوهای میراثی مان هستیم که ملا عمر، مودودی و آیت های ای دیگر برای آن می جنگیده اند و می جنگند. پس ما نیاز به باز نگری در نحوه نگرش مان در وضع قانون و تغییر بنیادی در نحوه نظام و سیستم حاکم برجامعه داریم، تا این سیستم تغییر نکند، تقلب در انتخابات وجود دارد استبداد مذهبی توجیه کننده استبداد سیاسی، استبداد اقتصادی و استبداد فرهنگی خواهدبود. در این میان اگر با شواهد تاریخی نگاه کنیم، انسان هزاره بیشتر از همه قربانی و اسیر این سنت منحط اجتماعی بوده است. این اسارت باعث می شود که قوم، قبیله، قول و عشیر بر اهداف استراتژیک و اساسی اولویت پیدا کند.
عس های فیچر: از صفحه رضایی و حسین نظری.