فرناز سیفی
هلن کلر نویسندهای بود نابینا و ناشنوا و بهرغم دشواریهای بسیار توانست خواندن، نوشتن و صحبت کردن بیاموزد، بنویسد و به نمادی از اراده تبدیل شد. این روایت غالب از هلن کلر است. اما او تا زمانی که زنده بود سعی داشت با این تصویر تکبعدی و «اسطورهی موفقیت شخصی» که رسانهها از او میساختند، مبارزه کند.
در کتابهای درسی مدارس بسیاری از ایالات متحدهی آمریکا گرفته تا عراق، قصهی زندگی هلن کلر چندین صفحه را به خود اختصاص داده است. از دیوارهای کافههای شهرهای بزرگ آمریکای شمالی گرفته تا دیوارنوشتههای اطراف ایستگاههای قطار در شهرهای کوچک اروپایی، نقلقولهایی از هلن کلر نقش بسته است. نقلقولهایی که اغلب محورش همان «خواستن، توانستنِ» معروفِ خودمان است یا همان «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.» این روزها حتی در آن دسته از کانالهای تلگرام ایرانی هم که پر است از نقلقولهای راست و دروغ که به «بزرگان» منسوب میشود، جملات راست و دروغی از هلن کلر نقل قول میشود.
در کنگرهی ایالات متحدهی آمریکا مجسمهی برنزی از هلن کلر جا خوش کرده که کنار یک پمپ دستی آب ایستاده است. اشارهای به آن لحظهی کلیدی در زندگی او در سال ۱۸۸۷ میلادی که معلم خصوصیاش با حرکت انگشتها بر کف دست هلن ۷ ساله، واژهی «آب» را نوشت. اولین لحظهای بود که هلن کلر ناگهان توانست بین فوارهی آب که در چند قدمی آنها بود و به روی صورت او آب میپاشید و آنچه معلم بر کف دستش مینوشت ارتباط برقرار کند.
هلنکلرکه بچههای متولد دههی شصت ایران همه کارتون زندگی او را بارها در برنامهی کودک دیدند، نویسندهای بود نابینا و ناشنوا و بهرغم دشواریهای بسیار توانست خواندن، نوشتن و صحبت کردن بیاموزد، بنویسد و به نمادی از اراده برای تغییر سرنوشت محتوم و محدودیتها تبدیل شد. این روایت غالب از هلن کلر است. تصویری که سالهاست در اکثر رسانههای جریان اصلی، متون کتابهای درسی و کارتون و فیلم از او نشان داده میشود. یک «قصهی موفقیت آمریکاییِ» کامل که همهی عناصر کلیشهی این ژانر را دارد.
هلن کلر فراتر از آن تصویر تکبعدی که از او ارائه میشود، زنی بود سوسیالیست، فمینیست و مدافع حق رأی زنان، همراه کارگران و سیاهپوستان که برای حقوق آنها مبارزه میکرد.
آنچه کمتر از آن صحبت میشود، باورهای سیاسی، اجتماعی و فمینیستی عمیق و پیشرو هلن کلر است. هلن کلر فراتر از آن تصویر تکبعدی که از او ارائه میشود، زنی بود سوسیالیست، فمینیست و مدافع حق رأی زنان، همراه کارگران و سیاهپوستان که برای حقوق آنها مبارزه میکرد. او یکی از بنیانگذاران «اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا»(ACLU) است. در میان این سیل نقلقولها از هلن کلر، بهندرت میتوان یکی از جملات کوبنده و انتقادی او دربارهی نابرابری اقتصادی، رنج کارگران، تبعیض علیه زنان و فقر را دید و شنید.
زنی که صدای اعتراض علیه فقر بود
«تا وقتی که من از حقوق افراد نابینا یا از بهبود امکانات آموزشی برای معلولین حرف میزنم، آنها قربان صدقهی من میروند. به من القاب "زن توانا"، "معجزهی مدرن" و غیره میدهند. اما به محض آنکه بحث فقر، نقض حقوق کارگر و شرایط اسفناک زندگی کارگران میشود و سیاستهای اقتصادی نابرابر، میشوم "زن معلول و علیل و کور و کر" که چیز زیادی از "واقعیت و پیچیدگی زندگی" سرش نمیشود و پرتوپلا میگوید.»
این بخشی از نامهای است که هلن کلر در سال ۱۹۲۴ خطاب به سناتور رابرت لافورت نوشت که سیاستمداری بود صلحطلب و با کلر دوستی دیرینه داشت. کلر تا زمانی که زنده بود سعی داشت با این تصویر تکبعدی و «اسطورهی موفقیت شخصی» که رسانهها از او میساختند، مبارزه کند و آنها را وادار کند سوی دیگر، و بهزعم خودش سویِ «اصلیِ»، تلاشهای او را برای بهبود جامعه، کارگران و زنان ببینند. تلاشهایی که اغلب ناموفق بود و بعد از مرگ کلر هم این روایت پرقدرتتر ادامه پیدا کرد. نتیجهی یکبررسینشان داد که برای مثال در هیچیک از کتابهای کودک و نوجوانی که دربارهی هلن کلر نوشته شده، هیچ اشارهای به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی او و از همه مهمتر سوسیالیست بودن او نشده است.
هلن کلر خود نوشته بود که وقتی که ۲۱ ساله بود، توجه او ناگهان به عمق نابرابری اقتصادی و امکانات و وضعیت تلخ معیشتی کارگران جلب شد. او در مقالهی معروفی با عنوان «باید صدای خود را بلند کنم» نوشت: «قبلاً فکر میکردم که نابینایی، ناشنوایی یا بیماری سل غیر قابل پیشگیری است. اما هرچه بیشتر مطالعه کردم، فهمیدم که اینها در اکثر مواقع بخشی از پیشبینیناپذیری چرخهی حیات نیستند، بلکه مصیبتهاییاند که به دست انسان علیه انسانهای دیگر رقم میخورد.»
او بعد از خواندن متون کمونیستی، از چندین حلبیآباد در آمریکا بازدید کرد که ساکنانش با حداقل دستمزد، در کارگاههایی بدون هیچ امکانات بهداشتی و درمانی و با خفت و خواری جان میکنند. او دربارهی تجربهی دردناک بازدید از این مکانها نوشت: «نمیدیدم که این افراد در چه وضعیت هولناکی زندگی میکنند. اما فقر، تبعیض، کثافت و ظلم را استشمام میکردم. بوی ظلم در فضا جاری بود.»
از همان زمان کلر حمایت از معدود اتحادیههای کارگری موجود در آمریکا را آغاز کرد. در مقالههای خود نوشت که چطور در این حلبیآبادها و کارگاهها فهمید که بسیاری از معلولیتهای انسان، صرفاً ناشی از ظلم بالادست به فرودست و نبودِ کمترین امکانات ایمنی و بهداشتی در محیط کار و زندگی است؛ و چطور در بسیاری از موارد نابینایی و از دست دادن قدرت شنیدن، نه «تقدیر و دست سرنوشت» است و نه «خارج از ارادهی آدمیزاد»، بلکه تنها ناشی از «حرص و آز کارفرماهای زالو صفت و خودخواه» است و بس.
bust
تأثیر عمیق خواندن آثار اچ.جی.ولز بر کلر
هلن کلر ابتدا در دوران کالج کارل مارکس خواند و به ایدهی کمونیسم علاقهمند شد. بعد سراغ آثار اقتصاددانهای کمونیست و مخالف سیاستهای آمریکا رفت و با خواندن آثار آنها بیشتر جذب باورها و اقتصاد سوسیالیستی شد.
اما نویسندهای که تأثیری بسیار عمیق بر او گذاشت، نه اقتصاددان بود و نه فیلسوف. اچ. جی. ولز، رماننویس و منتقد بریتانیایی بود که کلر را دگرگون کرد. رماننویسی که اغلب رمانهایش در ژانر «ادبیات تخیلی» جا میگرفت، نویسندهای تحولطلب و پیشرو که تقریباً تمام رمانهای تخیلی او در انتقاد از «نظم موجود» بود. هلن کلر در مقالهای نوشته بود که خواندنکتاب«New Worlds For Olds» از این نویسنده، جهانبینی او را زیرورو کرد. کتابی که در تخیل فردایی دیگر و جهان و مناسبات سیاسی و اقتصادی مبتنی بر سوسیالیسم است.
هلن کلر بیشتر کتابهای سیاسی و اقتصادی را به خط بریل آلمانی میخواند. در آن زمان گنجینهی بریل آلمانی بهمراتب غنیتر از زبان انگلیسی بود. در سال ۱۹۰۹، هلن کلر به عضویت حزب سوسیالیست آمریکا درآمد و شروع کرد به نوشتن مقالاتی در حمایت از این حزب، اعلام حمایت از نامزدهای حزب سوسیالیسم برای انتخاباتهای محلی و فدرال در سراسر آمریکا و همبستگی با تحصنهای کارگری.
بلافاصله بعد از پیوستن او به حزب سوسیالیست آمریکا، سیاستمدارانی که تا دیروز از او ستایش میکردند و قربانصدقهی تواناییهای ویژه، استعداد و هوش او میرفتند، شروع به انتقاد و تحقیر و تمسخر او کردند. حتی بعضی از سردبیران و خبرنگاران نشریات هم علیه او چنین مقالاتی نوشتند. برای مثال، سردبیر نشریهیبروکلین ایگلدر یادداشتی دربارهی او با تحقیر نوشت: «هلن کلر به دلیل محدودیتهای جسمی، توانایی تفکر منطقی ندارد و معلوم است آن محدودیتها مانع از آن میشود که موضعگیری منطقی داشته باشد.»
کلر در مقالهای در واکنش به این اظهارنظرها نوشت: «تا وقتی اعلام نکرده بودم که سوسیالیستام، چنان از من تعریف میکردند که لپم گل میانداخت. من را تا عرش بالا میبردند. حالا که علنی اعلام کردم سوسیالیستام، مدام به افکار عمومی یادآوری میکنند که من نابینا و ناشنوا هستم و معلوم است که به همین دلیل اشتباه فکر میکنم و چیز زیادی سرم نمیشود!»
مدافع پرشور حق رأی زنان و آزادی سقط جنین
هلن کلر از همان ابتدای فعالیتهای خود در راستای حقوق اجتماعی، از جنبش حق رأی زنان آمریکا دفاع کرد. برخلاف بسیاری از زنان مبارز آن دوران، اتفاقاً چندان دنبال جذب حمایت از مردان نبود و به «خیر آنها» امیدی نداشت. بارها در مقالههای خود نوشت که «نباید به مردان چشم امید بست که به دنبال عدالت جنسیتی باشند و حقوق زنان را تحویلشان دهند.»
او برخلاف بسیاری از زنان مبارز همدورهی خود، از همان ابتدا و شفاف و علنی به دنبال حق انتخاب برای سقط جنین و لزوم دسترسی زنان به وسایل پیشگیری از بارداری بود. خواستهای که حتی بسیاری از زنان همرزماش را «وحشتزده» کرده و باعث شد تا او را «تندرو» بدانند.
کیم. ای. نلسون درکتابیکه دربارهی «زندگی رادیکال» هلن کلر نوشت، توضیح میدهد که این باور کلر، ریشه در عقاید سوسیالیستی او و مخالفتش با کاپیتالیسم داشت. او معتقد بود که کاپیتالیسم خواستار آن است که خانوادهها، پرجمعیتتر باشد و زنان بچههای بیشتری به دنیا آورده و «نیروی کار ارزان» به فراوانی در دسترس باشد. در همین راستا، معتقد بود که کنترل باروری، نه تنها زنان را آزاد کرده و به آنها فرصت و امکانات بیشتری میدهد، بلکه جلوی توسعهی باورهای کاپیتالیستی و تولید انبوه نیروی کار ارزان را هم خواهد گرفت.
نگاه او برخلاف بسیاری از زنان مبارز آن دوران، تنها معطوف به زنان طبقهی مرفه یا متوسط نبود. همیشه به زنان طبقهی محروم جامعه نظر داشت و باور داشت که بدون رهایی زنان کارگر و بهبود شرایط زندگی آنها، هرگونه تلاشی برای رفع نابرابری از زنان، ناکافی و باسمهای است. او در مقالهی تندی خطاب به زنان آمریکا نوشت: «وقتش است شما آن شوهرهای بیلیاقت و زورگو را به آشپزخانه بفرستید.»
time
همراه و همرزم سیاهان آمریکا
یکی دیگر از وجوه مبارزهی پرشور و رادیکال هلن کلر، حمایت و همراهی او با کنشگران سیاهپوست آمریکا و تلاش آنها برای رفع تبعیض از سیاهان و مبارزه علیه نژادپرستی بود. هلن کلر به «انجمن ملی ترقی رنگینپوستان» (NAACP) کمک مالی میکرد و در نشریهی این سازمان مقاله منتشر کرد. سازمانی که در آن دوران تقریباً همهی اعضایش جوان بودند و «تندرو» محسوب میشدند.
او در یکی از گردهماییهای اعتراضی سیاهان که از سوی این سازمان برگزار شد، سخنرانی کرد و گفت: «کنگرهی آمریکا به دنبال حمایت از مردم آمریکا نیست. تنها به دنبال دفاع از ثروت و سرمایهگذاری پولداران و صاحبان تجارتهای بزرگ در این کشور است و بس. هدفی که نتیجهاش همین میشود که تجارت ماشین جنگی رونق بگیرد و با قدرت ادامه پیدا کند...در این لشکرِ تخریب و ماشینِ جنگی آمریکا، یک بردهی مطیع اوامر نباشید! قهرمانان لشکر بازسازی و بهبود این وضعیت باشید!»
هلن کلر در سال ۱۹۱۸ به گروهی پیوست که با همکاری هم «اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا» (ACLU) را تأسیس کردند. وقتی یوجین دبس، رئیس حزب سوسیالیست آمریکا به اتهام مخالفت با حضور آمریکا در جنگ جهانی اول زندانی شد، کلر در نامهای سرگشاده خطاب به او نوشت: «رفیق یوجین، باعث افتخار من خواهد بود که دادگاه عالی من را به جرم اعلام نفرت از جنگ و جنگافروزی مجرم بداند. هرکاری که در توانم باشد برای مخالفت با جنگافروزی انجام خواهم داد.»
یک سال بعد از به پایان رسیدن جنگ دوم جهانی، کلر از هیروشیما و ناکازاکی بازدید کرد و علیه استفادهی آمریکا از بمبهای اتمی سخنرانی کرد. در سالهای جنگ سرد و اوج بگیر و ببند و حملهی آمریکا علیه کمونیستها و کمونیسم نیز، کلر دست از حمایت از فعالان کمونیست برنداشت.
اسناد «پلیس فدرال آمریکا»(افبیآی) که بعدها از شکل محرمانه خارج شد، نشان داد که افبیآی سالها هلن کلر را زیر نظر داشت و دربارهی تک تک فعالیتهای او گزارش تهیه میکرد. کلر روزگاری نوشته بود که با «قهرمانسازی» مخالف است و خلق «قهرمانهای فردی» را برای بهبود اوضاع جهان ناکافی میداند: «جهان تنها با روایت قدرت مبارزههای فردی تکان نمیخورد، بلکه هر تلاش کوچک صادقانهی کارگران و مردمان عادی است که اتحادی مبارک برای بهبود اوضاع را خلق میکند.» و دهههاست تصویر جریان اصلی و غالب از هلن کلر دقیقاً چیزی است که او مخالف آن بود.