داکتر ذاکر حسین ارشاد
شاید یکی از پرسشهای اصلی خیلی از علاقه مندان به مباحث اجتماعی - سیاسی این است که چگونه ممکن شد که حاملان ارزشهای جدید و مدعیان رواداری در جامعه دست به خشونت بزنند؟ دشت برچی که در اصل خود، یادآوری جدی عصر سقراطی آتن است، چگونه شد که به رغم وجود ذخایر فکری و اشتیاق وصف ناپذیر جمعی نسبت به خرد و آموزش، اینبار همه ای این شوقها کنار گذاشته شود و جوانان برچی به عنوان حاملان الگوهای جدید مدارا، زدنی شوند و اسپارتی عمل کنند؟
پاسخ به این پرسش با چند گمانه مواجه است:
1. ناتمام بودن رواداری در برچی: شوق معطوف به خرد به عنوان وجه پنهان رواداری شوق ناتمام است. در برچی خردورزی و التزام عملی به آن و عمل متساهلانه، یک امر نهادمند اجتماعی نیست بلکه صوری و مثل سایر شرایط کشور، شکننده است. طوفانهای کوچک نیاز است که این شوق، فروبریزد و جامعه دوباره به ماقبل خردورزی، روی بیاورد و غریزی عمل نماید. تظاهرات خشونت بار اخیر برچی در واقع تمثیل واقعیت جوهری جامعه است، طوفان بارید و سیمای واقعی جامعه آشکار شد!
2. نهادمند بودن رواداری در برچی: مدنیت یک امر نهادمند در رفتار شهروندان برچی است و این مدنیت نیز به سادگی اسیر هوس و طوفانهای اجتماعی نمی شود، بلکه ذهن بیدار جامعه همه چیز را به تناسب کارکرد آن متناسب با اقتضائات جامعه رد و قبول میکند. از آنجاییکه باطن نهادمند مدنی، میکانیزمهای مدنی را به عنوان الگوی رفتاری برچی در تجربت جمعی خود، ناکارآمد یافت، این بار تلاش کرد که با سیمای اصلی جامعه خود را هماهنگ و آراسته بسازد. رفتار خشونت بار یک امر غریزی بدون تأمل نبود بلکه سازوکار بود که براساس قواعد جامعه شناختی جامعه صورت گرفت. روح آشفته و ضمیر نامهربان جامعه، سازوکار از نوع خود می طلبد. بر اساس این گمانه، جوانان برچی دارای طینت و طبیعت معطوف به خرد و رواداری هست. آنان به حکم طبیعت شان آتنی فکر میکنند و سقراطی عمل می نمایند، گواه بر این امر نیز شرکشیدن جامهای شوکران تلخ بود که به تکرار توسط آنها سرکشیده شد ولی نتیجه نداد. جوانان برچی اینبار به حکم اقتضائات محیط، عامدانه اسپارتی عمل کردند، این عمل به دلیل این است که در محیط به نام افغانستان، زیست سقراطی و عمل افلاطونی و الگوی ارسطویی ناکارآمدند. هم چنانکه در آتن، غریب ترین افراد جامعه معلمان و طاقتهای فکری جامعه بودند، در افغانستان نیز جوانان آراسته به دانایی و مشعل داران فضل و فضیلتهای اکتسابی محکوم به رنج کشیدن می باشند و کمتر در جامعه خریدار دارند! به همین خاطر جوانان برچی با تأمل و به رغم فعال بودن ذهن ملامت گرشان، از الگوهای مدنی به الگوهای زدنی روی آوردند. آگاهانه، صدای پنهان غریزه جمعی را شنیدند و برخی از مکانها را تخریب کردند.از نظر آنان تخریب، مقدمه واجب آبادانی است. البته که این عمل موقتی بود، به همین دلیل پس از رسیدن به خواست شان، تصمیم بر بازگشت به طبیعت مدنی نهادمند شان گرفتند. رفتار نمادین مدنی، اقدام به ترمیم تمامی تخریبها، پاک کردن شهر و... نشان بازگشت به اصالت پرافتخار مدنیت آنها در نظر گرفته می شود.
ادامه دارد.
شاید یکی از پرسشهای اصلی خیلی از علاقه مندان به مباحث اجتماعی - سیاسی این است که چگونه ممکن شد که حاملان ارزشهای جدید و مدعیان رواداری در جامعه دست به خشونت بزنند؟ دشت برچی که در اصل خود، یادآوری جدی عصر سقراطی آتن است، چگونه شد که به رغم وجود ذخایر فکری و اشتیاق وصف ناپذیر جمعی نسبت به خرد و آموزش، اینبار همه ای این شوقها کنار گذاشته شود و جوانان برچی به عنوان حاملان الگوهای جدید مدارا، زدنی شوند و اسپارتی عمل کنند؟
پاسخ به این پرسش با چند گمانه مواجه است:
1. ناتمام بودن رواداری در برچی: شوق معطوف به خرد به عنوان وجه پنهان رواداری شوق ناتمام است. در برچی خردورزی و التزام عملی به آن و عمل متساهلانه، یک امر نهادمند اجتماعی نیست بلکه صوری و مثل سایر شرایط کشور، شکننده است. طوفانهای کوچک نیاز است که این شوق، فروبریزد و جامعه دوباره به ماقبل خردورزی، روی بیاورد و غریزی عمل نماید. تظاهرات خشونت بار اخیر برچی در واقع تمثیل واقعیت جوهری جامعه است، طوفان بارید و سیمای واقعی جامعه آشکار شد!
2. نهادمند بودن رواداری در برچی: مدنیت یک امر نهادمند در رفتار شهروندان برچی است و این مدنیت نیز به سادگی اسیر هوس و طوفانهای اجتماعی نمی شود، بلکه ذهن بیدار جامعه همه چیز را به تناسب کارکرد آن متناسب با اقتضائات جامعه رد و قبول میکند. از آنجاییکه باطن نهادمند مدنی، میکانیزمهای مدنی را به عنوان الگوی رفتاری برچی در تجربت جمعی خود، ناکارآمد یافت، این بار تلاش کرد که با سیمای اصلی جامعه خود را هماهنگ و آراسته بسازد. رفتار خشونت بار یک امر غریزی بدون تأمل نبود بلکه سازوکار بود که براساس قواعد جامعه شناختی جامعه صورت گرفت. روح آشفته و ضمیر نامهربان جامعه، سازوکار از نوع خود می طلبد. بر اساس این گمانه، جوانان برچی دارای طینت و طبیعت معطوف به خرد و رواداری هست. آنان به حکم طبیعت شان آتنی فکر میکنند و سقراطی عمل می نمایند، گواه بر این امر نیز شرکشیدن جامهای شوکران تلخ بود که به تکرار توسط آنها سرکشیده شد ولی نتیجه نداد. جوانان برچی اینبار به حکم اقتضائات محیط، عامدانه اسپارتی عمل کردند، این عمل به دلیل این است که در محیط به نام افغانستان، زیست سقراطی و عمل افلاطونی و الگوی ارسطویی ناکارآمدند. هم چنانکه در آتن، غریب ترین افراد جامعه معلمان و طاقتهای فکری جامعه بودند، در افغانستان نیز جوانان آراسته به دانایی و مشعل داران فضل و فضیلتهای اکتسابی محکوم به رنج کشیدن می باشند و کمتر در جامعه خریدار دارند! به همین خاطر جوانان برچی با تأمل و به رغم فعال بودن ذهن ملامت گرشان، از الگوهای مدنی به الگوهای زدنی روی آوردند. آگاهانه، صدای پنهان غریزه جمعی را شنیدند و برخی از مکانها را تخریب کردند.از نظر آنان تخریب، مقدمه واجب آبادانی است. البته که این عمل موقتی بود، به همین دلیل پس از رسیدن به خواست شان، تصمیم بر بازگشت به طبیعت مدنی نهادمند شان گرفتند. رفتار نمادین مدنی، اقدام به ترمیم تمامی تخریبها، پاک کردن شهر و... نشان بازگشت به اصالت پرافتخار مدنیت آنها در نظر گرفته می شود.
ادامه دارد.