علیرضا اشراقی

نزدیک به دو دهه است که نروژ همواره به عنوان بهترین یا یکی از بهترین کشورهای جهان برای زندگی شناخته میشود. معیار این ارزیابی شاخص توسعهی انسانی سازمان ملل متحد است. اما آیا واقعاً نروژ بهشت زندگی است؟ پژوهش تازه‌ای که در نشریهی علمی و معتبر مطالعات جمعیت و توسعه منتشر شده نظر متفاوتی دارد.

 

شاخص توسعهی انسانی نخستینبار در سال ۱۹۹۰ میلادی معرفی شد. تا پیش از آن درجهی توسعهیافتگی کشورهای جهان صرفاً با معیارهای اقتصادی نظیر تولید و درآمد سرانه اندازهگیری میشد. کمکم شکایت پژوهشگران و کشورها – از جمله خود نروژیها – از تکبعدی بودن این شیوهی اندازهگیری بالا گرفت. انتقاد بجا این بود که مردم و زندگیشان در این معادلهی تفاخر ثروت نادیده گرفته میشوند. سازمان ملل در پاسخ به این انتقادات شاخص توسعهی انسانی را معرفی کرد. سه معیار سلامت، آموزش و اقتصاد در کنار هم برای اندازهگیری میزان توسعهیافتگی و کیفیت زندگی در کشورها به کار گرفته شد و ... نروژ بالای جدول جا خوش کرد.

شاخصها و رتبهبندیها به خصوص وقتی که از سوی نهاد معتبری چون سازمان ملل عرضه میشوند اقتدار ویژهای پیدا میکنند. شاخص توسعه‌ی انسانی هم اکنون به مرجعی غالب در جهان تبدیل شده است. عددی که با دقت سه رقم اعشار به عنوان میزان توسعه‌‌ی انسانی کشورها ارایه میشود ابهت خاصی دارد. روش محاسبه اما پشت این ظاهر پرابهت مستتر است: هر اندازهگیریای مفروضاتی دارد، به چیزهایی وزن بیشتر میدهد و به چیزهای دیگری وزنی کمتر. جزئیات این که چه مواد و دادههای خامی در ماشین محاسبه ریخته میشود و این که خود ماشین محاسبه چه چیدمان و ساز و کاری دارد مهم است. در خلال سالهای گذشته، شیوه‌ی محاسبه‌ی شاخص توسعه‌ی انسانی بارها تغییر کرده است. رتبهی یک کشور با دستکاری کوچکی در شیوه‌ی محاسبه میتواند بالا و پایین شود. در گزارشهای سالانه‌ی برنامه‌ی توسعه‌ی سازمان ملل به تغییرات شیوه‌ی محاسبه اشاره‌ی کوتاهی میشود اما این مسایل پیچیده و تکنیکی فقط به چشم خبرههایی میآید که حوصله‌ی غرق شدن در جزئیات ریز را دارند. در رسانهها و افکار عمومی یک تصویر و تصور ثابت از شاخص توسعه‌ی انسانی وجود دارد. همه هر سال منتظرند که ببینند رتبه فلان کشور به نسبت پارسال چه تغییری کرده است.

سه پژوهشگری که مقالهای پر سر و صدا در نشریهی مطالعات جمعیت و توسعه منتشر کردهاند در مجموع چهار انتقاد به شاخص توسعه‌ی انسانی دارند. نخستین ایراد همین است که شیوه و ساختار محاسبهی این شاخص مدام عوض شده است. دوم این که این شاخص خطاهای محاسباتی فراوانی دارد. بخش بزرگی از این خطاها به شیوه‌ی جمعآوری و یکدست کردن دادهها بر میگردد. مثلاً درآمد ناخالص سرانه را فرض کنید: جمعآوری قیمتهای بومی برای نزدیک به ۲۰۰ کشور کاری بسیار زمانبر است؛ کشورها سالهای مالی متفاوتی دارند و همه همزمان گزارش نمیکنند، بعد باید اعداد و دادههای بومی را تبدیل کرد تا در یک قالب یکدست بر حسب برابری قدرت خرید به دلار آمریکا محاسبه شوند، این که چقدر از فلان عدد بومی معادل اینقدر از معیار محاسباتی است مبتنی بر پیشفرضها و گاه قضاوتهای ذهنی و فردی است. خلاصه آشفته‌بازاری است و بعد یکدفعه میبینید که درآمد ناخالص سرانه‌ی کشورها که در شاخص سال ۲۰۱۴ به کار رفته بر مبنای قیمتهای سال ۲۰۱۱ میلادی انجام شده است.

مشکل سوم این است که توازن درستی بین سه بخش اندازهگیری شاخص وجود ندارد. مثلاً – چنان که مقاله شرح میدهد - نیم دلار افزایش درآمد ناخالص سرانه به اندازه‌ی یک سال افزایش امید به زندگی میتواند رتبهی کشوری را بالا ببرد. اگر کشور فقیری بخواهد بر مبنای این شاخص سیاستهای توسعه را طراحی کند، اهمیت افزایش درآمد میتواند برایش مهمتر از افزایش طول عمر آدمها باشد. ایراد آخر این است که سه بخش اندازهگیری این شاخص همپوشانی دارند و به نوعی احتساب جداگانهشان دوبارهکاری است. شاخص برای سنجش سلامت به امید به زندگی در بدو تولد نگاه میکند، برای سنجش آموزش به طول تحصیل و برای اقتصاد به سرانه‌‌ی درآمد ناخالص ملی. اما این سه در عمل به هم ربط دارند، آدمهایی که تحصیلات بیشتری دارند اغلب ثروتمندترند و به طور میانگین طول عمر بیشتری هم دارند.

TripSavvy


پیشنهاد نویسندگان مقاله این است که بیایید از این آشفتگی خلاص شویم و سراغ معیاری بگردیم که احتمال خطا و دستکاری محاسباتیاش بسیار کمتر باشد و راحت هم قابل استخراج باشد تا بتوان دادهها را در فواصل زمانی و مکانی مختلف با هم مقایسه کرد. در یک کلام توصیهشان این است که «کار را ساده کنیم.» چطور؟ فقط امید به زندگی در بدو تولد را مبنا قرار دهیم. و برای این که این معیار بهتر و بیشتر قابل اتکا باشد هم به نرخ مرگ و میر نوزادان نگاه کنیم و هم به متوسط طول عمر افراد یک کشور. به این شکل رتبه‌ی کشوری که مردمش به دلایل ژنتیکی عمری به نسبت بیشتر دارند اما در عین حال میزان مرگ نوزادان بالاست، پایینتر از رتبهی کشوری قرار میگیرد که نوزادانش در بدو تولد به خاطر توسعهی امکانات بهداشتی و حمایتی شانس بسیار بالایی برای زندهماندن و پیر شدن دارند.

شاخص جدید – که نویسندگان نامش را «نشانگر زندگی انسانی» گذاشتهاند – دیگر کاری به سنجش وضعیت اقتصادی و آموزش ندارد. استدلال نویسندگان این است که اصولاً وضعیت اقتصاد و آموزش تنها تا حدی اهمیت دارد که به افزایش کیفیت زندگی و طول عمر آدمها کمک کند. علم بهتر است یا ثروت؟ هیچ‌کدام! عمر دراز و پربرکت از هر دو مهمتر است. فرض این استدلال این است که افزایش درآمد و تحصیلات هیچ‌کدام به خودی خود غایت نیستند، بلکه وسیلهای هستند برای رسیدن به هدفی والاتر که داشتن زندگیای خوب و طولانی است. چنین فرضی البته مناقشهبرانگیز است؛ عمر دراز لزوماً به معنای عمر با عزت نیست. این که امید به زندگی در کشوری چند ماه یا حتی یکی دو سال بالاتر از کشور دیگری باشد، نمیتواند ثابت کند که کیفیت «زندگی انسانی» در آن کشور حتماً بهتر است.

حالا ببینیم با شاخص زندگی انسانی رتبهبندی کشورها چه تغییری میکند. مقاله دادههای سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ میلادی را برای مقایسه‌‌‌‌ی شاخص توسعهی انسانی و نشانگر زندگی انسانی بررسی میکند. نروژ دیگر اول نیست، این جایگاه به هنگکنگ میرسد و بعدش هم ژاپن. ایسلند در رتبه‌ی سوم قرار دارد، سنگاپور چهارم. دو کشور اسپانیا و ایتالیا پنجم و ششماند، در حالیکه در رتبهبندی سازمان ملل اصلاً جزو ۲۵ کشور بالای جدول نبودند. برعکس آلمان که رتبه‌‌ی چهارم شاخص توسعه‌ی انسانی را داشت حالا رتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ۲۵ را دارد و آمریکا که دهم بود حالا در رتبه‌ی ۳۲ جای گرفته است.

اوضاع در منطقه‌‌‌‌ی خاورمیانه جالب است. اسراییل – بدون احتساب وضعیت جمعیت سرزمینهای اشغالی – در رتبه‌ی یازدهم قرار دارد. عربستان سعودی سقوط آزاد میکند؛ رتبهی شاخص توسعهی انسانی این کشور ۳۸ بود اما با معیار تازه ۷۳ شده است. برعکس لبنان صعود می‌کند و از رتبه‌ی ۷۶ به ۳۵ میرسد. وضعیت ایران هیچ تغییری نمیکند، در رتبهبندی سازمان ملل ایران در جایگاه ۶۹ است و دقیقاً همین جا را هم طبق نشانگر زندگی انسانی در خلال سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ دارد. (رتبه‌ی ایران در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ مطابق شاخص توسعه‌ی انسانی ۶۰ است.) کشورهای جنوب خلیج فارس – قطر، امارات متحده عربی، بحرین، عمان و کویت - همه جایگاهی بهتر از ایران دارند.

دادههای محاسبه شدهی نشانگر زندگی انسانی به صورت جداگانه در دسترس هستند. نمودار زیر وضعیت خاص ایران را به نسبت کشورهای همسایه و همچنین هممنطقهایها در خاورمیانه و شمال آفریقا نشان می‌دهد.

مقایسه‌ی رتبهی ایران با همسایگان زمینی و آبی و همچنین کشورهای منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا (سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵) 

نمودار بعدی وضعیت ایران را با اقتصادهای بزرگ در حال ظهور و همچنین شماری از کشورهایی که مانند ایران سرانه‌ی درآمد متوسط بالا دارند نشان میدهد. طبیعتاً انتظار نخواهید داشت که در این نمودارها نام نروژ، سوییس و یا حتی کره جنوبی را ببینید. بهتر است وضعیت ایران را با هممحلهایها و همتیمیهای فعلیاش بسنجیم، تا ببینیم در سالهای آینده و با شرایط دشوار اقتصادی و تحریمهای آمریکا اوضاع چه فرقی میکند.

 

مقایسه‌ی رتبهی ایران با اقتصادهای بزرگ در حال ظهور و گزیده کشورهای دارای سرانه درآمد متوسط بالا (سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵).

Resorce:

http://www.aasoo.org/fa/articles/1684