اشتباه است که باور داشته باشیم طالبان از سطح بالایی از حمایت هنجاریاعمومی ـ یا مشروعیت ـ در درون افغانستان برخوردار هستند. برعکس، نظرسنجی که در سال ۲۰۱۸ توسط بنیاد آسیا انجام شده، نشان میدهد که ۸۴.۲ درصد از پاسخدهندگان هیچ همدلی و همدردری با طالبان نداشتند.
- برگردان: جلیل پژواگ
- انستیتوت امور بینالملل استرالیا ـ ویلیام ملی
در اکتبر سال ۱۹۹۶، فقط ۱۰ روز پس از سقوط کابل پایتخت افغانستان به دست جنبش افراطی طالبان، مقالهای تحت عنوان «افغانستان: زمان دخالت مجدد فرا رسیده است» در روزنامهی واشنگتنپُست منتشر شد. استدلال نویسندهی آن، یک استراتژیست افغانیالاصل ارشد در RAND، این بود: «زمانی که نظم ایجاد شود، نگرانیهایی چون حکومت خوب، بازسازی اقتصادی و آموزش و پرورش اهمیت پیدا میکند … طالبان به بنیادگرایی به سبک ضدامریکایی که ایران در پیش دارد، عمل نمیکند … عزیمت … اسامه بن لادن مرد سعودی و تمویلکنندهی گروههای تروریستی متعدد ضد امریکایی از افغانستان، نشانگر برخی منافع مشترک میان ایالات متحده و طالبان است.» نویسندهی این مقاله زلمی خلیلزاد بود.
از آن زمان تا کنون، افغانستان شاهد تغییرات بسیاری بوده است. رژیم طالبان به حکومت خوب، بازسازی اقتصادی و آموزش و پرورش علاقه نشان نداد و سیاستهایی را در قبال زنان اتخاذ کرد که موجب طرد این گروه از سوی جامعهی بینالمللی شد. طالبان برای اسامه بن لادن پناهگاه امن فراهم کرد که این میزبانی از رهبر القاعده، پس از انجام حملات یازدهم سپتامبر در ایالات متحده توسط سازمان القاعده در سال ۲۰۰۱، برای گروه طالبان مرگبار و خطرناک از آب درآمد. اما خلیلزاد بار دیگر در اخبار مربوط به افغانستان ظاهر شده است. او که از نوامبر ۲۰۰۳ تا جون ۲۰۰۵ به عنوان سفیر دولت جورج دبلیو بوش در افغانستان خدمت کرد، در سپتامبر ۲۰۱۸ از سوی دولت ترمپ به عنوان نمایندهی ویژهی ایالات متحده برای مصالحه افغانستان تعیین شد. در اواخر جنوری ۲۰۱۹، پس از برگزاری نشستهایی با اعضای طالبان در قطر، خلیلزاد در مصاحبهای با نیویورک تایمز اظهار داشت که توافقی در مورد «چارچوب» دو موضوع ـ اینکه طالبان اجازه نمیدهند از خاک افغانستان برای حمله به ایالات متحده استفاده شود و دوم اینکه ایالات متحده موافقت میکند که نیروهای خود را از افغانستان خارج کند ـ صورت گرفته است. با برون آمدن گزارشهایی دربارهی این «چارچوب»، برخی از واکنشهای اولیه مثبت بود. قرار گزارشها شاهمحمود قریشی وزیر امور خارجه پاکستان این گفتوگوها را «پیروزی دیپلماتیک بزرگ» عنوان کرده است. اما با فرونشستن گردوغبار مذاکرات، تحلیلهای دقیق و عاقلانهتر شروع به برون آمدن کردند. با توجه به نقش آیاسآی پاکستان در حمایت از طالبان از پناهگاههای امن آنها در داخل خاک پاکستان، شور و شوق قریشی برخی نگرانیها را برانگیخت. دولت افغانستان و رییسجمهور اشرف غنی به وضوح از اینکه از گفتوگوها و مذاکرات کنار گذاشته شده بودند، خشمگین بودند. رایان کراکر سفیر پیشین امریکا در افغانستان تا جایی پیش رفت که با اشاره به شباهتهای مذاکرات اخیر طالبان با خلیلزاد با توافق سال ۱۹۷۳ پاریس در مورد ویتنام، حتی این توافق [غیرقطعی] را به عنوان تسلیمشدن توصیف کرد. بنابراین میارزد که برخی از عوامل تعیینکنندهی چشماندازها برای یک نتیجهی مثبت را شناسایی کنیم. تصویر اما متاسفانه ناامیدکننده است.
اول، ما در مورد رهبران طالبان و انگیزههای مشخص آنها چه میدانیم؟ پاسخ احتمالا بسیار کمتر از آن است که ما فکر میکنیم. در سال ۲۰۱۰، یک دکاندار از کویته موفق شد که خودش را به عنوان معاون رهبر طالبان جا بزند. در سال دسامبر ۲۰۱۴، یک نویسندهی شناختهشدهی غربی گزارشی را در مورد طالبان منتشر کرد که در آن نوشته بود ملا عمر بنیانگذار طالبان «همچنان رهبر طالبان و منبع تمام اقتدار و صلاحیت در این جنبش است.» با اینحال، بعدها معلوم شد که ملا عمر از آپریل ۲۰۱۳ به بعد زنده نبوده است. در چنین وضعیت بلاتکلیفی و عدم اطمینان، درگیرشدن با اندیشه و تفکر بیش از حد سادهشده، آسان است. به عنوان مثال، در ماه جولای ۲۰۱۷ یک مقام پیشین ایالات متحده تلاش کرد مشکل افغانستان را به عنوان «منافع مقررهی همهی طرفها در ادامه این جنگ» تعریف کند. اما مشاهدهی طالبان صرفا از طریق منشور منافع، نادیده گرفتن یکی از مشخصههای طالبان است که به خوبی جا افتاده است: اینکه محرک آنها به لحاظ تاریخی نهتنها منافع، بلکه ارزشها بوده است، ارزشهایی که به هیچوجه کثرتگرایانه نیستند، بلکه در یک مفهوم شدیدا خاص و عمیقا ریشهدار از الزامات اسلام تعبیه شدهاند. اگر طالبان مجددا قدرت قانونگذاری و اجبار را به دست آورند، این ارزشها به خوبی میتواند بر رویکرد آنها در به کارگیری این قدرت حکمفرما شود.
دوم، اشتباه است که باور داشته باشیم طالبان از سطح بالایی از حمایت هنجاری عمومی ـ یا مشروعیت ـ در درون افغانستان برخوردار هستند. برعکس، نظرسنجی که در سال ۲۰۱۸ توسط بنیاد آسیا انجام شده، نشان میدهد که ۸۴.۲ درصد از پاسخدهندگان هیچ همدلی و همدردری با طالبان نداشتند. نگاه زنان افغان به طالبان توام با دلهره و ترس خاص است. زنان افغان میترسند دستاوردهای آنها از سال ۲۰۰۱ به اینسو، تحت حاکمیت طالبان از دست برود و یا به عنوان بخشی از روند مذاکره مورد معامله قرار بگیرد. اعضای اقلیت هزارهی شیعه که از سوی نیروهای طالبان به صورت بیرحمانه مورد حمله قرار گرفتهاند ـ مورد اخیر آن در نوامبر ۲۰۱۸ ـ نیز به اندازهی زنان افغان، در مورد طالبان نگران و بیمناک اند. (برخی از افغانها معتقدند که تلاش امریکا برای برقراری ارتباط با طالبان، در واقع حملات از این نوع را تشویق میکند.) این عمق بیزاری و نفرت عمومی نسبت به طالبان است که توضیح میدهد چرا بسیاری از افغانها میترسند که یک «موافقتنامهی صلح» در واقع میتواند باعث جنگ داخلی تازه در کشور شود. ایالات متحده به وضوح امیدوار است که طالبان با یک آتشبس موافقت خواهند کرد؛ امری که از این خطر [جنگ داخلی] جلوگیری میکند. این فراتر از حد امکان نیست، اما آتشبس، صلح پایدار نیست. در ماه جون ۲۰۱۸، نخستین آتشبس افغانستان در روزهای عید فطر، شاهد رفتار همدلانه و اخوت میان طالبان عادی و روستائیان بود. برجستگی این امر به حدی بود که رهبری طالبان را از فرار و ترک خدمت طالبان عادی ترساند. پس از آتشبس ماه جون، طالبان از تجدید آتشبس رم کردند.
سوم، چگونگی وضعیت صلح و جنگ افغانستان به اینکه آیا رویکرد پاکستان به عنوان حامی اصلی طالبان، ناشی از حسن نیت است یا خیر، بسیار بستگی دارد. شاید چنین فکری ـ حسن نیت پاکستان ـ در ذهن یک نفر خطور کند، اما در ۲۵ جنوری یکی از ناظران امریکایی آگاه از مسائل توییت کرد که «دولت ترمپ از عربستان سعودی و امارات متحده عربی خواسته است که ۱۲ میلیارد دالر پول به پاکستان بدهند تا [پاکستان] طالبان را به میز [مذاکره] بیاورد.» حالا سوالی که در ذهن خطور میکند این است که: اگر به دست آوردن همکاری پاکستان چنین قیمت هنگفتی داشته، آیا پاکستان و به ویژه ارتش این کشور به همکاری خود زمانی که دیگر چنین مشوقهای عظیمی در دسترس نباشد، ادامه خواهند داد؟ در این گوشه از جهان، حسن نیت و همکاری را میشود آسانتر از خریدن آن، به استخدام درآورد. بنابراین، برخی از افغانها میترسند زمانی که ایالات متحده این کشور را ترک کند، احتمال دارد طالبان با حمایت آیاسآی به دنبال تصرف پایتخت افغانستان برآیند و سایر گروههای سیاسی و اجتماعی را از قدرت و یا نفوذ حذف کنند.
چهارم، نظم سیاسی داخلی در افغانستان قبلازقبل در معرض خطر قرار گرفته است. همانگونه که توماس هابز در لوایتان نوشته است «اعتبار قدرت، قدرت است»، و کنار گذاشتن دولت افغانستان از گفتوگوهای ایالات متحده و طالبان ـ که خود یادآور کنارگذاشتهشدن نمایندگان چکسلواک از کنفرانس مونیخ در سپتامبر ۱۹۳۸ است ـ تقریبا اقدام محاسبهشدهای برای آسیب رساندن به اعتبار دولت افغانستان بود. علاوه بر این، انتخابات ریاستجمهوری افغانستان براساس قانون اساسی باید در سال ۲۰۱۹ برگزار شود و دور اول رایگیری آن برای ۲۰ جولای برنامهریزی شده است. با اینحال، در ماه جنوری از یک دیپلمات غربی در کابل نقل شد که گفته بود: «زمان آن رسیده است که غنی بین انتخابات و روند صلح انتخاب کند.» انتخابات در افغانستان هرگز انتخابات بینقص نبوده است، اما آنچه که در معرض خطر چنین ذهنیتی است، نهتنها خود انتخابات، بلکه کل ایدهی نظم مبتنی بر قانون اساسی میباشد. جدیتر از آن، یک برنامه مفصل و با جزئیات برای دولت موقت و در برگیرنده طالبان، که گفته میشود از سوی لورل میلر مقام پیشین دولت امریکا برای RAND نوشته شده است، در کابل به صورت گسترده دست به دست شده است. رییسجمهور غنی که قبلا استاد دانشگاه جان هاپکینز بوده و دستنشاندهی کسی هم نیست، واکنش تندی از خود نشان داد: «افغانها دولت موقت را نمیپذیرند، نه امروز، نه فردا و نه صد سال دیگر … هرکسی که چنین ایدههای احمقانهای را مطرح میکند ـ تعداد انگشتشماری از مقامات سابق که من آنها را شاگرد خودم هم نمیگیرم ـ باید دوباره فکر کنند.»
رویکردهای غیرمنتظره در مذاکرات صلح به ندرت موثر واقع میشود. شرکتکنندگان مذاکرات میتوانند موضع خود را به صورت غیرمنتظره تغییر دهند و صرفا منظرهی مذاکرات و یا چشمانداز تغییر سیاسی میتواند به صفبندیهای متزلزل سیاسی منجر شود که به نوبهی خود میتواند فرضیههایی را که براساس آنها مذاکرات بنا شده، نفی و نابود کند. در ۳۰ جنوری، رییسجمهور غنی در سخنرانیای در کابل هشدار داد که «هدف ما صلح پایدار است، اما واقعیت تلخ این است که تجربیات بینالمللی نشان داده که ۵۰ درصد از موافقتنامههای صلح به جنگهای بدتر منجر شده است.» این تکرار همان هشدار باستانی آتنیها به میلیانها که توسط تاریخنگار یونانی، توکودیدس، به ثبت رسیده است، میباشد؛ این که امید به سبب طبیعت خود کالای گرانی است. پس از چهل سال جنگ، افغانها سزاوار امیدهایشان هستند و هزینهی آن به گردن خارجیها نیست. اما اگر در جستوجوی بیملاحظه و شتابزده برای صلح از راه مذاکره در افغانستان، وضعیت رو به خرابی رود، این افغانهای عادی خواهند بود که تاوان میدهند، نه مذاکرهکنندگان امریکایی.
منبع: روز نامه اطلاعات روز
Read more:https://etilaatroz.com/72431/talks-afghan-peace/#ixzz5f06YfasO