نویسنده: J.Collin
ترجمه: ابوالحسن سروقدمقدم
دلایل دخالت شوروی در افغانستان
در ماه دسامبر ۱۹۷۹، نظر شوروی نسبت به أوضاع أفغانستان چنین است: به موجب اظهارات ژنرال پاولوفسکی سرفرمانده نیروهای زمینی، رژیم امین در شرف سقوط میباشد و ارتش أفغانستان، که هیچ پایگاه سیاسی ندارد، دیگر قادر به جنگ علیه شورشیان نیست، اقتصاد کشور از همپاشیده و حکومت از بیستوشش ایالت [ولایت] کشور تنها هیجده ایالت [ولایت] را زیر کنترل دارد.
اگرشوروی در آنهنگام اقدام نمیکرد، امین بدون شک حذف میشد و از آنجا که این امر میتوانست تجاوز به قرارداد دوستی شوروی أفغانستان را به دنبال داشتهباشد ضربه شدیدی به حیثیت شوروی وارد میآمد. به علاوه آنها احتمالاً چنین تصور کردهبودند که امکان دارد رژیمی از نوع رژیم اسلامی ایران که روابط نردیکی با چین برقرار خواهدساخت در کابل مستقر شود و این چنین رژیمی میتوانست یک تهدید واقعی برای امنیت آسیای مرکزی شوروی به شمار آید. از همه اینها مهمتر، شوروی مایل نبود یک دشمن جدید در همسایگی خود داشتهباشد و میپنداشت که به راحتی قادر است از وقوع چنین وضعی جلوگیری کند. شوروی حق داشت چنین تصور کند که با توجه به در گیری آمریکا در ایران غرب نخواهد توانست مانع از آمد و شد نیروهای او در أفغانستان شود. این احتمال نیز وجود دارد که شوروی تصور کردهباشد آمریکا سرانجام ناگزیر به دخالت نظامی در ایران خواهدشد و این امر موجب خواهدشد دخالت شوروی در أفغانستان از نظر جهان سوّم در درجهی دوّم اهمیت قرار گیرد. سرانجام آنکه در آن زمان روسها مذاکرات سالت ۲ را عملاً از دست رفتهمیدانستند.
روسها که موفقیت در آنگولا، اتیوپی و یمن جنوبی چشم آنها را خیره ساختهبود گمان میکردند که به هرحال این مشکل یک مشکل نظامی است، بنابراین، آنها ژنرالهای را که در سال ۱۳۴۸ [ساعت ۱۰ شب ۲۰اوت ۱۹۶۸م. نیروهای پیمان ورشو وارد چکسلواکی شدند. بنابراین، باید سال ۱۳۴۷ باشد.] در حمله به چکسلواکی سمت فرماندهی داشتند، به أفغانستان گسیل داشتند. احتمالاً هنگامی که دفتر سیاسی با این ژنرانها مشورت کرده، آنها یک راهحل نظامی را توصیه کردهاند. رهبران شوروی طبعاً به سوی راهحل نظامی رویأوردهاند، چرا که این راهحل در گذشته برای آنها موفقیت به همراه آورده و به این دلیل که تکیه برنظامیان یکی از عناصر مهم سیاست شوروی در جهان سوّم به شمار میآید.
بهعلاوه آنها از آنچه که در ویتنام و ایران بر سر ایالات متحده آمد درسهایی گرفتند که با آنچه که خود آمریکاییها آموختند کاملاً متضاد است. در حقیقت جنگ ویتنام موجب شد که آمریکاییها از دخالت نظامی همهجانبه در ایران خودداری کنند؛ ولی روسها از این جنگ به نتایج دیگری رسیدند. بهخاطر داریم که کمک شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیست به ویتنام بسیار حائز اهمیت بود، همین مسأله موجب تشویق روسها به دخالت در أفغانستان شد. همچینین غالباً گفته شده که فقط کمونیستها میتوانستند در ویتنام پیروز شوند و دکترین سیاسی نظامی کمونیستهای ویتنامی دکترین درستی بودهاست. شک نیست که همین مطالب موجب شده که شوروی تصور کند قادر است که أوضاع آشفتهی حکومت أفغانستان را سروسامان دهد. بنابراین، تجارب آمریکا موجب عدم دخالت این کشور شد و حال آنکه همین ملاحظات بعکس شوروی را تشویق کرد دست به اقدام بزند.
استراتژی شوروی
دخالت شوروی در زمان وقوع یک موفقیت بود.
بسیج نیروهای شوروی در سال ۱۹۷۹ بینهایت سریع و مؤثر بود. این امر ثابت کرد که این ارتش میتواند بدون مواجه شدن با اشکال لوژستیکی مهمی، دست به عملیاتی با وسعت زیاد بزند و این برای ارتش شوروی موفقیت تازهای است، زیرا در سال ۱۹۶۸ در مورد چکسلواکی چنین توفیقی نداشتهاست. برای شوروی مشکلات لوژیستکی در أفغانستان بسیار محدود بود. بهعلاو، ارتش شوروی ثابت کرد که میتواند به عملیات سنتی و کلاسیک خارج از حوزهی پیمان ورشو و مناطق هممرز با چین دست یازد و بالاخره آنکه روسها توانستند برای حذف بعضی رهبران و خنثی کردن بعضی نیروها که چندان اعتمادی به آنها نداشتند شبکهای از مأمورین محلی را به خدمت بگیرند.
با اینهمه، آنها در برآوردهای خود اشتباهات بزرگی مرتکب شدند، از جمله آنکه تصور کردند واحدهای آنها با یاری گرفتن از افراد ذخیرهی موجود در آسیای مرکزی، بهتر با منطقه تطبیق مییابد و اینامر به ارتباط ارتش با افراد محلی کمک خواهد کرد حال آنکه بسیاری از این افراد ذخیره قسمت اعظم ایامعمر خود را در واحدهای غیررزمیگذراندهبودند و به درد جنگ نمیخوردند. بهعلاوه بسیاری از آنها با اعضای نهضت مقاومت إحساس همدردی و برادری میکردند. غفور یوسفزایی که اکنون یکی از رهبران نهضت مقاومت است در این باره میگوید: «هنگامی که آنها إحساس کردند که فقط با أفغانیها میجنگند باد ادن بستههای خواربار و سلاح به یاری ما آمدند. آنها این بستهها را به طریقی با خاک میپوشاندند که قسمیتی از آنها دیده شود. البته در ابتدا ما به این بستهها بدگمان بودیم و با چوب به آنها میزدیم زیرا میترسیدیم که مبادا بمبی باشد؛ ولی بزودی دریافتیم که اینها سلاحها و تجهیزاتی هستند که آنها برای ما گذاشته اند. روسها از اینامر مطلع شدند و واحدهای (روسهای اروپایی) خودشان را به جای واحدهایی که از آسیای مرکزی آمدهبود گماردند».
به عقیده بپیشف آنها گمان بردند که در أفغانستان هیچ عکسالعملی به وجود نخواهدآمد و یا اینکه مردم از «دست نشاندهی» شوروی ببرک کارمل حمایت خواهندکرد، هیچ اطلاعی از فرهنگ و تاریخ این کشور ندارند.
در واقع شوروی انتظار داشت که حوادث أفغانستان بازتابی نظیر بازتاب حوادث چکسلواکی داشته باشد؛ ولی این تصور اشتباه بزرگی بود چرا که اعمال راهحلهای قدیمی برای مسائل جدید میتواند نتایج فوقالعاده مصیبتباری به ارمغان آورد.
رهبراین شوروی مرتکب این اشتباه نظامی بنیادی شدند که ماهیت اختلاف را تعیین و تبیین نکردند و نتوانستند روابط بین وسیله و هدف را در أفغانستان ارزیابی کنند و شک نیست که اشتباهی زیانبارتر از این وجود ندارد. کلوزویتس میگوید که فهمیدن ماهیت اختلاف، مهمترین و سرنوشتسازترین برآورد ما در اختلافی است که درگیر آن می شویم و نه تفسیر آن و یا تجسم درگیری به شکلی که دلخواه ما است. این پایه و أساس هر مسأله استراتژیکی است و شوروی آن را درک نکرد.
ادامه دار در بخش بعدی و ضعیت نظامی پس از دخالت شوروی مورد ارزیابی قرار میگیرد.
نوت: مقاله فوق درسال ۱۳۶۷ (چاپ دوم) ترجمه شدهاست. به نقل از کتاب «جنگ أفغانستان (دخالت شوروی و نهضت مقاومت) زیر نظر: آندره بریگو و اولیویهروآ. ترجمهی ابوالحسن سروقد مقدم.