نویسنده: J. Collins
ترجمه: ابوالحسن سروقدمقدم
وضعیت نظامی پس از دخالت شوروی
مشخصهی اصلی وضعیت نظامی پس از دخالت شوروی نابسامانی آن است. در بهار سال ۱۹۸۳، ببرک کارمل اعلام داشت که بدون حمایت شوروی افغانها آیندهای نداشتند در حالیکه همان هنگام اذعان داشتند که از زمان دخالت شوروی به بعد ۵۰ در صد مدارس و ۹۰ درصد راههای ارتباطی نابود شدهاست، و این غیر از مشکلات تغذیه و مواد غذایی بود که فوریت آن به مراتب بیش از تعلیم و تربیت احساس میشد.
در اوائل سال ۱۹۸۴ وضعیت نظامی ظاهراً به شرح زیر است:
۱۰۵۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰۰ سرباز شوروی و ۳۰۰۰۰ سرباز افغانی علیه ۸۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ رزمندهی عضو نهضت مقاومت. ارتش چهلم شوروی شامل هفت لشکر تفنگدار موتوریزه، پنج تیپ هوابرد هرکدام با ۲۰۰۰ نفر، به اضافهی تعدادی اسپیتناز (Spetnaz) که عبارت است از واحدهای متخصص، ۲۴۰ هلیکوپتر رزه پوش، ۴۰۰ هلیکوپتربیزره، چندین اکادران میگ ۲۱ و میگ ۲۳ و یک اسکادران [سوخوی ۲۵] Su.25 میباشد. جا دارد تذکر دهیم که روسها افغانستان را برای اولین آزمایش این سلاح [ها] انتخاب کردهاند. گزارشها اخیر حاکی از آن است که آنها از میگ ۲۵ که برای عملیات شناسایی تجهیز شده، نیز به طورقطع در این منطقه استفاده کردهاند. همچنین از مستشاران نظامی کوبا، ویتنام و اروپای شرقی نیز سود بردهاند. به این ترتیب تعداد نفرات شوروی در افغانستان بالغ بر ۹۰۰۰۰ نفر برای نیروهای زمینی، ۳۰۰۰۰ نفر برای کوژستیک و ۱۰۰۰۰ نفر برای نیرویهوایی میشود. بهعلاوه حدود ۳۰۰۰۰ نفر در آنسوی مرز آمادهاند تا هر لحظه که لازم باشند بسرعت به جبهههای جنگ اعزام شوند. در داخل کشور، نیروها به صورت متعادل توزیع شدهاند: یک سوم نیروهای زمینی در منطقهی کابل هستند، بقیه بین مزار شریف و کندوز در شمال، هرات و فراه در غرب، قندهار در جنوب و جلالآباد در شرق تقسیم شدهاند.
و اما در باب نهضت مقاومت، این نهضت متشکل از ۶ گروه بعضاً غیر متحد است که چندان سازمان یافته نستند و به همین دلیل دارای ساختهایی پیچیدهاند. تسلیحات آنها با یکدیگر تفاوت دارد: بعضی واحدها در هر بخش خود فقط یک کلاشینکف دارند حال آنکه واحدهای دیگر مجهزتر و هر نفر دارای یک تفنگ خودکار است. قدرت آتش آنها غالباً به موشکهای انفجاری، مسلسلها و خمپارهاندازها منحصر است.
در خصوص کمک خارجی به نهضت مقاومت، بعضیها معتقدند چیزی در حدود صدمیلیون دلار در سال است، ولی حقیقت این است که مواد ضروری بندرت به واحدهای رزمنده میرسد. ناظران خاطرنشان کردهاند که قیمت تفنگهای خودکار در پاکستان ـ ۲۷۰۰ دلار ـ از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ تنزل چندانی نکردهاست. اگر واقعاً اسلحه به دست مجاهدین میرسید قیمت تفنگهای خودکار تا به این پایه نمیرسید. حقیقت این است که تقاضا برای اسلحه روزبروز بیشتر میشود. باید اذعان کرد که منبع اصلی تأمین اسلحه غنیمتهایی است که از نیروهای شوروی ـ افغانستان به دست میآید. یک فرمانده محلی برآورد میکرد که ۸۰ درصد اسلحهها از نیروهای شوروی، افغانی گرفته شدهاست.
و اما در مورد نتایج به دست آمده، از نظر مناطق تحت نفوذ باید گفت که هر برآوردی قابل اعتماد نیست. کارشناسان گفتهاند که مناطق تحت کنترل نهضت مقاومت از ۷۵ درصد کشور در دسامبرسال ۱۹۸۰ به ۹۰ درصد درماه دسامبر ۱۹۸۱ رسیدهاست.
ولی حقیقت این است که مناطقی هستند که نه تحت کنترل دایمی نهضت مقاومت و نه شوروی هستند. نیروهای شوروی قادرند در تمام مناطق رفت و آمد کنند، ولی نه شوروی و نه متحدین افغانی آنها قدرت و توان نگهداری و آرامسازی همه مناطق را ندارند. نهضت مقاومت برای برقراری یک قدرت مؤثر بیشتر به اختفا و تحریک خود متکی است. شهرها فقط به هنگام روز در کنترل شوروی است.
تاکیک شوروی عبارت است از به دست گرفتن مراکز ارتباطی، محدود کردن نفوذ اعضای نهضت مقاومت و تحریک پایگاههای محلی آنها با حداقل هزینه. این تاکتیک از ابزاری بسیار پیشرفته و تحرکی عالی به منظور بالابردن امکانات و محدود کردن ضایعات برخوردار است. میتوان گفت که تاکتیک شوروی به نوعی از سیاست «زمین سوخته» و آنچه که لویی دوپری (Louis Dupree) به آن «نسل کُشی به کمک مهاجرت اجباری» مینامد پیروی میکند: براساس گزارشهای واصله هلیکوپترهای زرهپوش برای سوزاندن زراعت و تخریب روستاها به کار گرفته شدهاند تا به این طریق مردم را متفرق و آنها را مجبور به مهاجرت و پناهنده شدن به پاکستان کنند و نهضت مقاومت را از پایگاههای لوژیستکیاش محروم سازند.
توسل به ارعاب و وحشت از سال ۱۹۸۰ ببعد روزبروز بیشتر شدهاست. روسها به وسیلهی هلیکوپتر بمبهای ضدنفر پرتاب میکند که غالباً هدفش مجروح ساختن غیرنظامیان، حتی کودکان است تا به این وسیله خانوادهها مرعوب و وادار به ترک منطقه شوند.
در خصوص این جنگ «به چه قیمتی تمام شده» به موجب اظهار نظر تحلیل گرهای بخش دولتی از پایان سال ۱۹۷۹ تا پایان ۱۹۸۳ بالغ بربوازدهمیلیارد دلار یعنی کتر از میزان کمک شوروی به کوبا در همین مدت شدهاست. کل تلفات شوروی اعم از کشته و مجروح به حدود ۲۰۰۰۰ نفر میرسد که بایستی کسانی را که مریض میشوند نیز به آنها افزود بنابر اظهارنظر کاردار سفارت آمریکا در کابل دست کم دههزار نفر از سربازان شوروی در جریان عملیات کشته شدهاند.
یک پزشک فرانسوی تعداد نفربرهای زرهپوش شوروی را که نابود شدهاند به سه یا چهارهزار دستگاه برآورد کردهاست. معاون وزیر امورخارجهی آمریکا تعداد هلیکوپترهایی را که نابود شدهاند، دستکم به سیصد دستگاه تخمین زدهاست. این ماجرا برای شوروی متضمن هزینه خیلی زیادی نبودهاست.
از نظر «عملیاتی» ابزار مدرن و تازه ساخته شدهای که هنوز عملاً به کار گرفته نشدهبود به آزمایش گذاشتهشد: BMP نوع اصلاح شده آن، ۴۷ AK، هلیکوپتر Hind بمبهای انفجاری و نارنجک انداز اتوماتیک ۱۷ AGS. روسها سلاح جدیدی «برای خودروجنگی BMP مورد مطالعه قراردادند. آنها بجای توپ ۷۳ میلیمتری با آتش کند، یک ۳۰ میلیمتری خودکار را جایگزین کردند و به این ترتیب به قدرت آتش آن افزودند. با توجه به این که حملات غافلگیرانهی مجاهدین بسیار مرگبار میباشد استفاده از هلیکوپتر چه برای حمل و نقل تجهیزات، چه برا ماموریتهای شناسایی، حمل و نقل واحدها، پشتیبانی آتش، فرماندهی و نظارت اهمیت زیادی دارد. بهعلاوه روسها از مسأله افغانستان به طور چشمگیری برای تربیت خلبانان خود سود بردهاند.
جنبهی دیگری که اهمیت بسیار دارد «جنگ شیمیایی» است. به استناد دوگزارش بسیار دقیق بخش دولتی روسها در حدود پانزده ایالت [ولایت] افغانستان از سلاحهای شیمیایی مرگآور استفاده کردهاند.
در مارس ۱۹۸۲ اولین گزارش پیرامون این مطلب مؤید آن بود که سلاحهای شیمیایی موجب مرگ ۳۰۰۰ نفر شدهاست. جزئیات دیگری این گزارش حاکی از آن است که: شوروی بعد از استفاده تجربی این سلاحها دست به تجزیه و تحلیل آثار بیولوژکی و قدرت تخریب سلاحهای شیمیای خود زدهاست.
استفاده از سلاحهای شیمیایی در گزارش پزشکان اظهارات افسران افغانی که به نهضت مقاومت پیوستهاند، فراریان ارتش شوروی و زندانیان جنگی تصریح شدهاست؛ ولی به نظر میرسد از این سلاحها به صورت محلی و محدود استفاده شدهاست.
کارآیی واحدهای شوروی در افغانستان چگونه است؟ به نظرمیرسید که اولین هنگهای که کشور را اشغال کردند به استثنای نیروهای هوابرد از واحدهایی بودند که از نظر ردهبندی در ردهی سوم قرارداشتهاند و افراد آنها بیشتر از افراد ذخیرهی آسیای مرکزی بودند. یک هنگ از ردهسوم، نظیر هنگهای که در بخشهای جنوبی مستقر شدهاند مرکب است از سی درصد سربازان حرفهای و هفتاددرصد از افراد ذخیرهای که از نواحی اطراف به آن پیوستهاند. چون غالب این افراد ذخیره از آسیای مرکزی میآیند این واحدها کارآیی چندانی از خود نشان ندادند. بهعلاوه افراد نیروهای منظم نیز برای جنگهای گریلا در کوهستان آموزش ندیدهبودند. ولی به نظر میرسد در حال حاضر به کمک آموزشهای مناسب چه در محل و چه در خارج از افغانستان اوضاع بهتر شدهاست.
آهنگ عملیات به حسب این که هدف حملات شدید باشد یا وارد آوردن خسارات و یا برقراری دورههای سکون و آرامش متفاوت است. به موجب اطلاعات گوناگونی که به دست ما رسیده. سربازان شوروی از نظر اخلاقی شایستگی چندانی ندارند. آنها حاضر شدهاند حتی اونیفورم، تجهیزات و تفنگ خود را با حشیش و یا سایر موادمخدر معاوضه کنند.
تاکتیک شوروی به سوی تکیه زیاد بر تانکها و واحدهای موتوریزه متمایلاست. معذالک عملیات هوابرد روزبروز اهمیت بیشتری مییابد. به نظر میرسد بخش اعظم کوشش شوروی بر پاکسازی جادهها و حفظ امنیت راههای ارتباطی متمرکز است. در مجموع واحدهای هوابرد از نظر نهضت مقاومت بیش از واحدهای موتوریزه مؤثر بودهاند.
یک سرهنگ ارتش افغانستان که به نهضت مقاومت پیوسته، اظهار داشتهاست که نخست میپنداشتیم نیروهای شوروی متحد ما هستند، پس از چندی آنها به صورت رقبای ما در آمدند. به استناد اظهارات او فرماندهان ارتش افغانستان از نظارت فوقالعاده زیاد شوروی در همه درجات فرماندهی در عذابند. آنها قادر به ابتکار عمل نیستند و صورت خودکار از «دستورها» اطاعت میکنند. س.ب. مجروح، یک ناظر دیگر اظهار داشته، به نظر میرسید که سربازان شوروی بهطور کلی غیرمنضبط و جدا از هم هستند و انگیزهای برای جنگیدن ندارند.
از سوی دیگر، ملت شوروی مایل است از آنچه در افغانستان میگذرد اطلاع یابد؛ ولی سانسوری که در عملیات نظامی و بر رسانههای گروهی حکمفرما است بشدت از این امرجلوگیری میکند. فقط گزارشهای معدودی که در روزنامههای منتشر میشود امکان آگاهی مختصر به گوشهای از حقیقت را فراهم میسازد. در رونامهی ستارهی سرخ شماره ۲۶ فوریه ۱۹۸۳ اعلام شدهبود: «خدمت در افغانستان وظیفهي کلیهی کسانی است که در نیروهای مسلح خدمت میکنند. دوری از وطن مشکل است. شرایط جوّی بسیار ناگوار کشتار میکند. فقدان راه نیز مزید برعلت است و قبول فداکاریهای بسیار را ایجاب میکند.»
پایان جنگ نزدیک نیست، کاملاً روشن است که شوروی نیروی لازم برای آرام ساختن کشوری به وسعت تکزاس را در اختیار ندارد. نیز بدیهی است که آنها به هیچوجه قصد عقب نشینی ندارند.
درسهاییکه باید از دخالت شوروی در افغانستان آموخت
افغانستان ثابت کرد که یک ابرقدرت نمیتواند همیشه در پناه قدرت خود مرتکب هراشتباهی شود. در اختیارداشتن یک نیروی عظیم موجب آن میشود که صاحب قدرت خود را شکست ناپذیر تصور کند، ولی همیشه نمیتوان حریف بعضی نیروها چون نیروی ملی گرایان و یا نیروی ناشی از ایمان مذهبی شد.
جنگ افغانستان ثابت کرد که ارتش قادر به همان کاری است که برای آن تربیت شده ولاغیر: نیروهای شوروی در حملهی خود به افغانستان کاملاً موفق بودند؛ ولی در حال حاضر برای مقابله با نیروهای نهضت مقاومت کارآیی چندانی ندارند. اکنون شوروی برای تطبیق و توجیه سربازان خود با اوضاع خاص افغانستان دست به کار شدهاست. در تحلیلی که از ارتش شوروی به عمل آمده ملاحظه شده که تاچه حد این ارتش خشک و غیرقابل انعطاف میباشد و تطبیق روشهای معمول در آن با اوضاع و احوال روز همراه با اشکال است. به نظر میرسد اظهارنظر ژنرالهای ارتش آلمان به هنگام پایان جنگ جهانی دوم هنوز هم مصداق دارد: «فرماندهان واحدهای روسی غالباً از تعلیمات خوبی برخوردارند و در زمینهی تاکتیکی درست عمل میکنند؛ ولی جوهر اصول تکنیکی را خوب درک نکردهاند و در نتیجه بدون توجه کافی به موقعیتها و از روی نقشههای پیشساخته عمل میکنند. آنها دارای چنان روحیهی اطاعت کورکورانهای هستند که غالباً مسائل زندگی غیرنظامیان را به قلمرو مسائل نظامی میکشند».
به این سبب آنها در جنگهای کوهستانی سخت دچار زحمت شدند. تعلیماتی که ژنرال پتروف سرفرمانده نیروهای زمینی ارتش شوروی پس از بیستوششمین کنگره حزب کمونیست در سال ۱۹۸۱ به زیردستان خود داده شاهد این ادعا است. او پس از مدح و ستایش نحوهی عمل یکی از فرماندهان به هنگام عملیات شبانه در کوهستان به زیردستان خود فرمان میدهد که بهویژه بر تمرینات بدنی و عملیات در صحرا و کوهستان، تعلیمات برای مقابله با هوای نامساعد عملیات مداوم شبانهروزی و عملیات که شخص باید به هنگام جدا افتادن از بقیهی نفرات واحد خود انجام دهد تأکید کنند. هدف تمام این آموزشها آماده ساختن سربازان شوروی برای جنگهای کوهستانی دیده نمیشود حال آنکه از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴ در این زمینه به تصویب رسیده است.
غالباً چنین تصور کردهاند که احتمال انجام عملیات مشابهی از طرف شوروی در ایران وجود دارد. این احتمال بسیار ضعیف است؛ زیرا شرایطی که موجب دخالت شوروی در افغانستان شد در ایران وجود ندارد، بهعلاوه تجربهی نومید کنندهشوروی در افغانستان برایش درس عبرتی شدهاست. شوروی از دخالت سال ۱۹۶۸ خود در چکسلواکی تجاربی بهدست اورد و سعی کرد این دستورالعمل را در افغانستان نیز به کار بندد، ولی احتمال ضعیفی وجود دارد که همین روش را در کشور دیگری پیاده کند. سرانجام آن که بنابربعضی ملاحظات ایران نیز چون افغانستان برای آنها لقمه گلوگیری خواهدآمد. یک تحلیلگر شوروی در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، مشکلات ارضی، حمل و نقل و جوّی را که به هنگام اشغال ایران رودرروی ارتش اشغالگر قرار خواهدداشت بخوبی توصیف کرده و چنین نتیجه گرفتهاست که این کارممکن، ولی همراه با اشکالات فراوان خواهدبود. بنابراین، بهنظر نمیرسد افغانستان نقطهی اتکایی برای دست درازی به خلیج (فارس) باشد. یک تحلیلگر شوروی در سال ۱۹۸۲ ضمن مقایسه مناطقی که شوروی برای نفوذ به ایران و خلیج (فارس) در اختیار دارد چنین گفتهاست: «گرچه صحبت از این است که اقدام شوروی در افغانستان سرآغاز اقدام این کشور علیه منافع نفتی غرب در خلیج است. ولی من این عقیده را بسیار سخیف میدانم، چرا که هر کارشناس مسائل استراتژیکی میداند که راههای بسیار سریعتری برای این کار وجود دارد».
با همهی آنچه گفته شد اشتباه است اگر تصور کنیم که تجربهی افغانستان به طور کامل برای نیروهای مسلح شوروی جنبهی منفی داشتهاست. در واقع ارتش شوروی «درسهای مثبتی» نیز از این واقعه آموخته است، حتی اگر این درسها در پی اشتباهات و یا برآوردهای غلط به دست آمده باشد. این درسهای مثبت عبارتند از:
کار بسیج نیروها از تجربهی افغانستان سود بسیار برده و مارشال اوگارکف را واداشته تا در سال ۱۹۸۱ مقالهای پیرامون آمادگی برای بسیج فوری نیروها بنویسد.
مسأله زبان روسی و اشکالاتی که گاهی برای فهماندن فرامین به این زبان پیش آمده، نیز مطرح شدهاست. همهی این اطلاعات میتواند روزی در سرزمینهای دیگر غیر از افغانستان به کار آید...
خلبانان شوروی نیز از تجربهی افغانستان خیلی چیزها آموختهاند و در یافتهاند که واحدهای متشکل از افراد نخبه همان گرفتاریهای واحدهای موتوریزه راندارند.
استفاده از سلاحهای شیمیایی توسط شوروی علیه هدفهای بیدفاع بهویژه بسیار هشدار دهنده است. این امر حاکی از آن است که شوروی این سلاحها را سلاحهای تخصصی نمیداند و بیشتر به جنبهی فایده و کارآیی آنها نظر دارد تا جنبهی اخلاقی آن. به همین لحاظ غربیها باید در قراردادهایی که در آینده برای کنترل تسلیحات با شوروی منعقد میکنند به این مهم توجه داشتهباشند.
در خاتمه، آن تجربهی افغانستان برای شوروی پندی به ارمغان آورده و به آنها چنین گوشزد کرده که استعداد حفظ و نگهداری سرزمینها را ندارد. یک پزشک فرانسوی خاطرنشان کرده که شوروی برای اقناع افکار عمومی احتیاجی به پیروزیهای خیره کننده ندارد چرا که مردم شوروی نفوذ واقعی بر خطمشی سیاسی ندارند. ارتش شوروی میتواند سالها در انتظار به سربرد، بیست سال و شاید هم بیشتر.
حالا ببینیم غرب چه نفعی از کمک به نهضت مقاومت علیه دخالت شوروی عایدش میشود؟ وضعیت افغانستان یک مسأله اخلاقی را برای جامعهی بینالمللی مطرح ساخته است (ولی نمیتوان گفت که غرب از نقطهی استراتژیکی مستقیماً تهدید شدهاست) نیز یک مشکل نظامی که عبارت است از پایان دادن به «تجربهی نظامی» شوروی در افغانستان زیرا شوروی در این جنگ از نوع استعماری کسب تجربه کرده و امکان دارد از تجربیات خود در جنگی از نوع کلاسیک سود برد، فیالمثل در: «رهبری» قدرت آتش و یا تاکتیکی که باید در حمله به واحدهای مسلح و سازمان یافته به کاربرد، و این چیزی است که میتواند در مداخلات دیگر نیز به کار آید. از نظر بعضیها «تجربه» افغانستان میتواند سازنده بودهباشد و از آن متفکرین و استراتژیستهای بزرگ نظامی نظیر سوخولوفسکی و فرونزه بیرون آید.
سرانجام آنکه برحسب شدت یا ضعف عکسالعملی که غرب در مقابل وقایع افغانستان از خودنشان میدهد شوروی میتواند بیاموزد که برای به دست آوردن پیروزی کافی است که «مقاومت» کند و دریابد که زمان به سود او پیش میرود زیرا غرب و جهان سوم در مقابل تجاوز او به افغانستان نمیایستد و او میتواند در درازمدت در هرجنگی و در هر کجایی دنیا فاتح شود.
- بسیاری از سلاحهای که به عنوان کمک خارجی ارسال میشود به دست
ارتش پاکستان میافتد و از طریق سوداگران دوباره به فروش میرسد. اعضای نهضت مقاومت اهمیت چندانی برای این «ضایعات» قایل نیستند.
به موجب گزارش نیویورکتایمز در شماره ۲۸ نوامبر ۱۹۸۴، ایالات متحدهی آمریکا در سال ۱۹۸۵، ۲۸۰ میلیون دلار کمک نظامی غیر علنی و پنهانی برای نهضت مقاومت افغانستان اختصاص دادهاست یعنی بیش از دوبرابر سال ۱۹۷۴. ...
نوت: نیروهای شوروی پس از توافق جنوا که در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ امضا شدهبود، از افغانستان خارج شدند. « ۱۵ فبروری ۱۹۸۹خروج کامل ارتش شوروی از افغانستان [است] در این روز، واپسین سرباز ارتش از "پل دوستی" در مرز شمالی افغانستان عبور کرد و وارد قلمرو شوروی شد. آخرین نظامی روس که افغانستان را ترک کرد، بالاترین مقام ارتش سرخ در این کشور، ژنرال بوریس گروموف، فرمانده وقت لشکر ۴۰ شوروی بود.
سه سال و سه ماه بعد از خروج شوروی، دولت تحت حمایتش در افغانستان سقوط کرد و با ورود مجاهدین به کابل، جنگهای داخلی شروع شد؛ جنگهای مرگبار و ویرانگری که به مهاجرت میلیونها نفر از افغانستان و شکلگیری گروه .طالبان انجامید.» بی بی سی فارسی
به نقل از کتاب جنگ افغانستان (دخالت شوروی و نهضت مقاومت) زیر نظر: آندره بریگو و اولیوروآ. ترجمه ابوالحسن سروقدمقدم. سال ۱۳۶۷ چاپ مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی