احد بهادری

در مراسم بيست و چهارمین سالیاد شهادت بابه مزاری در شهر استکهلم سویدن این نکته را ها را با اندکی کم و زیاد طرح کردم:

نخبه‌گان عصر بابه مزاری و نخبه‌گان امروز هزاره

هزاره ها در بیست و چهار سال گذشته، فقط به حرف ها و اندیشه های بابه مزاری پرداخته‌اند، مخصوصن صدا و سخن بابه مزاری از ارزشمند ترین میراث ها و یادگار‌های بابه مزاری است و نخبگان، سیاست مداران جوان، نویسندگان و سخن‌وران هزاره با استفاده از این منبع الهام‌بخش، حرف زده‌اند و متن های فاخر و جدی تولید کرده‌اند و از این روی جامعه‌ی هزاره‌ از نظر ذهنی و فکری به یک جامعه‌ی رشد‌یافته، آگاه و حساس نسبت به سرنوشت خود تبدیل شده است.

نخبه‌گان هزاره اما هنگامی که میدان عمل در برابر شان سینه باز کرده‌ است پای استدلال و حرکت و پیشرفت شان چوبین و ناکارا شده است و به همین دلیل نتوانسته‌اند از سرمایه عظیم فکری و انسانی جامعه استفاده کنند و روزگار هزاره ها به روزگار نسبتاً سیاه و غیر قابل چشم انداز روشن تبدیل شده است.

دلیل این امر، اکتفا کردن نخبگان هزاره به سخنان و افکار بابه مزاری و نپرداختن به کارنامه و فعالیت های عملی بابه مزاری در جریان رهبری مقاومت غرب کابل است.
البته که در طول این بیست و چهار سال سیاست‌مدران پیر و فرتوت هزاره عمداً و مدیریت شده، همه‌ی مقاومت عظیم غرب کابل را تبدیل به یک بقچه‌ی سربسته کرده‌اند که تنها عکس و نام بابه مزاری رو پوش آن است و از ماهیت و حقیقت مقاومت غرب کابل و بابه مزاری تهی است.
به همین دلیل نسل جوان، نخبه‌گان و سیاست‌مداران جوان‌تر هزاره فقط آثار روشن آن مقاومت پرشکوه و رهبری بابه مزاری را می‌بینند و چون به جزییات آن پرداخته نشده و تحقیقی صورت نگرفته است. تصور این است که گویا همه کاره‌ی مقاومت غرب کابل تنها و تنها بابه مزاری بوده است که در هیأت یک ابرمرد نقش بازی کرده‌است و شاید نتیجه گرفته‌اند که کسی نمی‌تواند ابرمرد شود که راه‌کار عملی بابه مزاری را بپیماید.

اکثر نخبگان و دوست‌داران بابه مزاری نمی‌دانند که بابه مزاری چگونه حزب‌‌وحدت را اداره و رهبری می‌کرد و با جزییات نمی‌دانند که تعامل بابه مزاری با سایر اعضای شورای مرکزی حزب وحدت، فرماندهان، سربازان و مردم چگونه بود و دقیقاً نمی‌دانند نقش شخصیت هایی چون عبدالحسین مقصودی و یا فرماندهان، سربازان و مردم در رهبری بابه مزاری چگونه بود.
از این رو بابه مزاری تبدیل به الگوی فکری نخبگان هزاره شده است اما نخبگان هزاره نتوانسته‌اند بابه‌مزاری را الگوی کاری و عملی خود قرار دهند و به همین دلیل هزاره ها از لحاظ فکری غنی؛ اما در میدان عمل زمین‌گیر شده‌اند.


نمونه هایی از شیوه‌ی کار و تعامل و ویژگی های بابه مزاری و مقاومت غرب کابل:

* شورا: هیچ حزب سیاسی در تاریخ افغانستان به اندازه‌ی حزب وحدت تحت رهبری بابه مزاری جلسه‌ های شورای مرکزی و رهبری برگزار نکرده‌ است. شورای مرکزی حزب وحدت تحت رهبری بابه مزاری در شرایط عادی هر هفته جلسه‌ی شورای مرکزی داشت و در آن بحث های جدی و عمیق و گاهی پر تنش طرح و تصویب می‌شد و در شرایط اضطراری جلسه‌های متواتر و پشت سرهم برگزار می‌شد.
* کار گروهی و شهامت و جایگاه افراد: در مقاومت غرب کابل هزاران زن و مرد هزاره سهم و نقش داشتند که تنها یکی از آنان بابه مزاری بود که در نقش و جای‌گاه خود عمل می‌کرد. یک‌تن از هزاران عضو مقاومت غرب کابل عبدالحسین مقصودی بود، شهید مقصودی بعد از بابه مزاری پرکارترین عضو حزب وحدت بود، بعد از بابه مزاری بیش‌ترین حضور را در غرب کابل داشت، در مقاومت غرب کابل هیچ کسی، حتا سربازان و فرماندهان به اندازه‌ی عبدالحسین مقصودی خطر را با جان خود نخریده‌ و شجاعت و دلاوری به خرج نداده است. در همه‌ی جنگ ها عبدالحسین مقصودی سرپرست هیئت آتش‌بس و صلح حزب وحدت بود و گاهی که هنوز در خط مقدم مقدم نبرد، آتش جنگ به کلی خاموش نشده بود و در طرف های مقابل حزب وحدت آتش انتقام از کشته‌شدن نیروها و بستگان شان زبانه می‌کشید، عبدالحسین مقصودی در قلب نیرو‌های متخاصم در پشت سنگر‌های آنان می‌رفت، با شجاعت و دلیری مذاکره و گفت‌وگو می‌کرد و بر‌می‌گشت.
* خود گذری و فداکاری: نخبگان هزاره در مقاومت تحت رهبری بابه مزاری هیچ اولویتی جز یک‌پارچگی، دفاع از مردم و تثبیت داعیه‌ی عدالت نداشتند. آن‌ها اختلاف فکری و تشکیلاتی و دشمنی های خونین سابق خود را نادیده گرفتند و حتا در مقابل هم‌دیگر از خون برادر و اعضای خانواده‌ی خود گذشتند. در جریان جنگ‌های داخلی هزاره‌ها، نیروهای تحت رهبری جنرال قاسمی، برادر سید یزدان شناس هاشمی فرمانده قول اردوی حزب وحدت را کشته‌ بودند، اما بابه مزاری جنرال قاسمی و هاشمی را روبروی هم نشاند و از آنان خواست تا به خاطر منافع مردم از دشمنی های گذشته‌ی خود بگذرند و سید یزدان شناس هاشمی از خون برادر خود گذشت و این دو از صادق ترین و موثرترین فرماندهان بابه مزاری بودند و دشادوش هم از مردم دفاع کردند.

نتیجه این‌که:
نخبگان و سیاست‌مداران دوران مقاومت غرب کابل طماع، خودخواه، تک‌رو و ترسو نبودند اما نخبه‌گان و سیاست مداران جوان‌تر امروز هزاره‌ها غالبن بزدل، تک‌رو، خود‌خواه، طماع و غیر مسئول هستند و به همین دلیل نتوانسته‌اند از سرمایه‌ی عظیم انسانی و فکری امروز جامعه هزاره که در تاریخ هزاره ها بی‌نظیر است برای تغییر وضعیت مردم و کشور استفاده کنند و شرایط به گونه‌ای شده است که نعمت؛ نوجوان زخمی بامیانی در پیش چشم همه‌ی هزاره‌ها پایش قطعه، قطعه، قطعه بریده می‌شود و آب از آب تکان نمی‌خورد.
امروز نعمت آیینه‌ی قدنمای جامعه هزاره است.