محمدحسین فیاض
یک از بحثهای پر چالش دینی، گمانة برتری، تسلط و حاکمیت مردان بر زنان و به دنبال آن حق لت کردن/ کتک زدن زنان در صورت اطاعت نکردن از شوهر است. این موضوع، دستاویز زیاد منتقدین شده و همواره روی آن مانور دادهاند. البته این واقعیت را باید پذیرفت که مفسرین زیادی آیه 34 سورۀ نساء را بر تسلط و حاکمیت جنس مرد بر جنس زن و نیز حق تنبیه زن توسط مرد را مطرح کردهاند.
در روزهای اخیر از 572 تفسیر قرآن، حدود 200 تفسیر پیرامون آیۀ یاد شده را مطالعه کردم. مطالعه این تفاسیر نشان داد که اکثریت قاطع مفسرین قرآن، در تفسیر آیه 34 سورۀ نساء، تسلط و مدیریت جنس مرد بر جنس زن را پذیرفته و در صورت مخالفت زن با شوهر، بعد از مراحل موعظه، ترک بستر، از جواز تنبیه بدنی زن سخن گفته بودند؛ البته تنبیهی که منجر به آسیب بدنی و جراحت نشود. از معاصرین، علامۀ طباطبایی نیز این نظر را داشتند. [1] و برخی مانند «تفسیر نمونه» تسلط جنس مرد بر جنس زن را نمیپذیرد اما تنبیه بدنی را قبول دارد. [2] قطب راوندی در «فقه القرآن» و ماتریدی در
«تأویلات اهلالسنه»، قوامیت را از جهت وجوب نفقه زن بر شوهر. میدانند[3] [4]
لازم به یادآوری است برای فهم آیۀ یاد شده، به عنوان نمونه تفاسیر زیر مطالعه گردید:
تفسیر مقاتل بن سلیمان، تفسیر قمی، تفسیر عبدالرزاق، جامعالبیان طبری، تفسیر قرآن العظیم ابن ابیحاتم، تفسیر سمرقندی (بحرالعلوم)، تفسیر کبیر طبرانی، تفسیر ابی وهب، احکام القرآن (جصاص)، تبیان شیخ طوسی، تفسیر ثعلبی، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، درج الدرر فی تفسیرالقرآن العظیم، مجمعالبیان، تفسیر ابوالفتوح رازی، تفسیر ابن عطیه، کشف الاسرار خواجه عبدالله انصاری، زادالمسیر ابن جوزی، کشاف زمخشری، جوامعالجامع، مشابۀ القرآن و مختلفه (ابن شهراشوب)، فقه القرآن ابن عربی، تفسیر کبیر فخر رازی، تأویلات اهلالسنه ماتریدی، فقه القرآن قطب راوندی، تفسیر المیزان علامه طباطبایی و تفسیر نمونه.
اما از روی انصاف اگر روی آیات 34 و 35 سوره نساء تأمل نماییم، قضیه، غیر از آن چیزی است که مفسرین قرآن بیان داشته و منتقدین روی آن مانور میدهند. برای فهم مسأله، ابتدا آیات مبارک قرآن را مرور میکنیم و بعد بحث تفسیری و نکات پیرامون را مطرح خواهیم کرد:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿نساء، 34﴾
«مردان، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ [زندگی] زنانند، به خاطر آنکه خدا مردان را [از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری] بر زنان برتری داده، و به خاطر آنکه [مردان] از اموالشان هزینه زندگی زنان را [به عنوان حقّی واجب] میپردازند پس زنان شایسته و درستکار [با رعایت قوانین حق] فرمانبردار [و مطیع شوهر] ند [و] در برابر حقوقی که خدا [به نفع آنان برعهده شوهرانشان] نهادهاست، در غیاب شوهر [حقوق و اسرار و اموال او را] حفظ میکنند. و زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنان بیم دارید [در مرحله اول] پندشان دهید، و [در مرحله بعد] در خوابگاهها از آنان دوری کنید، و [اگر اثر نبخشید] از آنان رویگردان باشید [با آنان سخن نگفته و بیتوجه باشید] پس اگر از شما اطاعت کردند برای آزار دادن آنان، هیچ راهی مجویید یقیناً خدا بلند مرتبه و بزرگ است.»
«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا» ﴿نساء، 35﴾
و [شما ای حاکمان شرع و عُقلا و بزرگان خانواده!] اگر از جدایی و ناسازگاری میان زن و شوهر بیم داشتید، پس داوری از خانواده مرد، و داوری از خانواده زن [برای رفع اختلاف] برانگیزید که اگر هر دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خدا میان دو داور توافق و سازگاری ایجاد میکند [تا به صلاح زن و شوهر حکم کنند] یقیناً خدا [به نیّات و اعمال شما] دانا و آگاه است.
تفسیر و تحلیل دو آیه
الف - چنان که میبینیم در دو آیۀ یاد شده راجع به موضوعات خانوادگی، اختلافات و راه حلهای لازم سخن گفته شده و ربطی به تبعیض و برتری مرد بر زن و ترویج خشونت در خانواده ندارد.
ب - انتقادها این است که چرا قرآن گفته: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ»، «مردان، سرپرست و حاکم زناناند؟» و این یک تبعیض آشکار است. در پاسخ باید گفت:
مراد از قوامیت و سرپرستی، تنها سرپرستی مرد بر زن در نظام خانوادهاست، نه اجتماع و سیاست که این اعتبار به خاطر ازدواج به وجود میآید. دوم این که این سرپرستی در قبال «فضل» و «انفاق» مرد است. جدای از این دو موضوع، هیچ چیزی سبب قوامیت و سرپرستی نخواهد شد. بنا براین، هیچ مردی نسبت به زنی که همسر او نیست، قوامیت ندارد، زیرا هزینه زندگی او را نمیپردازد. اصولاً، نفقه دادن زن توسط شوهر، نمیتواند مبنای سرپرستی اجتماعی جنس مرد بر جنس زن در روابط اجتماعی و سیاسی باشد. به عبارتی، ملاک تحقق قوامیت، وجود فضل و انفاق باهماند، نه به تنهایی. (بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ).
سوم این که نظام سرپرستی مرد بر زن، همراه با تکالیف اخلاقی از جمله رفتار بر اساس عدالت، نفی ضرر و تعدی، رعایت حدود، عفو و گذشت و... از سوی مرد به زن است.
ج - در فرازهای دیگر آیه، فلسفة این سرپرستی به خوبی بیان شدهاست، چون در ادامه حق سرپرستی میگوید:
«به خاطر آنکه خدا مردان را [از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری] بر زنان برتری داده، و به خاطر آنکه [مردان] از اموالشان هزینه زندگی زنان را [به عنوان حقّی واجب] میپردازند پس زنان شایسته و درستکار [با رعایت قوانین حق] فرمانبردار [و مطیع شوهر] ند [و] در برابر حقوقی که خدا [به نفع آنان برعهده شوهرانشان] نهادهاست، در غیاب شوهر [حقوق و اسرار و اموال او را] حفظ میکنند.»
بنابراین، فلسفه این مدیریت، فضل و انفاق مرد است و در مقابل، زن هم دو وظیفۀ اطاعت از شوهر و پاسداری از مال و زندگی او را دارد. این موضوع، امر عقلانی و اخلاقی است. کسی که تمام توانش را برای سر و سامان دادن زندگی و آرامش خانوادهاش میگذارد، طبیعی است چنین حقی به صورت طبیعی ایجاد میشود که زن در امور خانواده از شوهرش تبعیت و همراهی کند.
د- در فراز بعدی به اختلافات خانوادگی و عدم اطاعت زن از مرد در امور خانواده، اشاره کرده و سه راهکار منطقی، روحی و روانی برای رفع اختلاف را ارائه میدهد:
- پند و اندر (فَعِظُوهُنَّ): اگر زن و شوهر با هم دچار اختلاف شدند و زن سر ناسازگاری را در پیش گرفت، در این صورت مرد باید زنش را اندرز داده و با او صحبت کند. بدون تردید، صحبت، توجیه و تفهیم طرف، منطقیترین کار است و ابتدا باید چنین باشد.
- ترک همخوابی و دوری از بستر (وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ): برخی مفسرین گفتهاند در بستر، بیتوجه باشد. روشن است که زن از لحاظ روحی، نسبت به بستر خواب خود بسیار حساس است و اگر شوهر در این رابطه با او بیتوجهی کند، وی تاب مقاومت را ندارد و راه آشتی را در پیش میگیرد.
- بیتوجهی و تحریم (وَاضْرِبُوهُنَّ): اگرگزینه اول و دوم کارساز نشد، گزینه سوم بیتوجهی به زن است. بیتوجهی از زن در محیط خانه، تحریم سخن گفتن و قهر است. در زیر یک سقف، باوجودی که مرد، سرپرست خانه است، شکنجة بیشتر از این نیست که مرد نسبت به همسرش بیتوجه بوده با او سخن نگوید و تمام محیط خانه را سکوت و سردی فرابگیرد.
جالب اینکه قرآن تأکید میکند اگر با این سه راهکار، نتیجه گرفتید، به راه برتری جویی دیگر متوسل نشوید (کتک نزنید). «پس اگر از شما اطاعت کردند برای آزار دادن آنان هیچ راهی مجویید یقیناً خدا بلند مرتبه و بزرگ است). «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا» (نساء، 34)
4. انتخاب داور از خانواده طرفین: (وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا» (نساء، 35)
و [شما ای حاکمان شرع و عُقلا و بزرگان خانواده!] اگر از جدایی و ناسازگاری میان زن و شوهر بیم داشتید، پس داوری از خانواده مرد، و داوری از خانواده زن [برای رفع اختلاف] برانگیزید که اگر هر دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خدا میان دو داور توافق و سازگاری ایجاد میکند [تا به صلاح زن و شوهر حکم کنند] یقیناً خدا [به نیّات و اعمال شما] دانا و آگاه است.
این مرحله، زمانی است که اختلاف زن و شوهر بالا بگیرد و مسأله به بیرون از خانه به خانوادهها و احیانا به دادگاه کشیده شود. در این صورت باید دو نفر از خانوادۀ زن و شوهر، به عنوان داور انتخاب شوند و مسایل شان را بررسی و حل نمایند. قطعاً اگر مرد، زنش را زده باشد، در جلسۀ دادرسی محکوم خواهد شد و مرد هیچ وقت گفته نخواهد توانست: «حق داشتم زنم را بزنم». آن وقت از نظر شرع و قانون، داوران یخن مرد را خواهند گرفت که «با چه مجوزی؟ شرع؟ قانون؟ و چه چیزی؟»
ضرب در آیه، به معنای کتکزدن نیست.
یکی از اشکالات جدی بهانهجویان و منتقدین این است که خداوند در این آیه، کتک زدن و لتکردن زنان را در خانه، توصیه و در واقع، ترویج خشونت کردهاست. متأسفانه مفسرین و مترجمین فارسی قرآن «وَاضْرِبُوهُنَّ» در آیه را به «بزنید» و کتک زدن معنا کردهاند که پایهگذار شبهات زیاد شده است. این، درحالی است که:
یک- منتقدین میگویند: قرآن دستور به «زدن» داده و بعد از آن، «کتکزدن» را از آن اراده میکنند؛ در حالیکه بین این دو فرق زیاد است. مانند این که در فارسی میگوییم: «حرف زد» و از آن سخن گفتن را اراده میکنیم، نه این که معنا کنیم: «حرف را کتک زد». زیرا این کار، خندهآور و بیمعناست. در قرآن یک بار هم «ضَرْبْ» به معناي «كتك زدن» نیامدهاست. موضوع را با چند مثال قرآنی پیمیگیریم:
1) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ اِمْرَأَةَ لُوطٍ...»، « خداوند برای کسانی که کفر ورزیدهاند زن نوح و زن لوط را مثل زده» (تحریم، 10)، نه این که خدا مثل را کتک زده!
- «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»، «روسری های خود را بر سینه خود افکنند»، نه اینکه زنان در حجاب بوسيله مقنعه، خود را باید كتك بزنند.
- «وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ»، «وتوسط پاهای خود چنان جلب توجه نکنند که زینتهای پنهان شان آشکار شود» (نور، 31)، نه اینکه با پا کتک نزنند به زمین.
- «فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ...»، «پس چون با كسانى كه كفر ورزيدهاند برخورد كنيد گردنها [يشان] را بزنيد...» نه اینکه گردن را كتك بزنيد.
بنابراین، «ضرب» در قرآن به معنای «زدن» است، مانند حرف زدن، اما نه به معنای «کتکزدن» و این، کاملاً در ساختار و بیان جملات قرآن پیدا و روشن است.
دو - ضرب، به معنای بیتوجهی، کنارگذاشتن و بیاعتبار دانستن نیز آمده است و شواهد زیادی در روایات و کتب لغت وجود دارد، از جمله در روایتی از پیامبر (ص) آمدهاست:
«اِذَا جَاءَکُمْ عَنّی حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَاقْبِلُوهُ وَ ما خالَفَهُ فَاضْرِبُوا بِهِ عُرضَ الحائِطِ.»، «زمانی که به حدیثی از ما برخوردید، آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر موافق کتاب بود، بپذیرید و اگر مخالف آن بود، به سینه دیوار بزنید و آن را کنار بگذارید. [5] [6]
در روایت دیگر فرمود: «اِذَا اَتاكُم عَنى حديِثٌ فَاعرِضُوهُ عَلى كتابِ اللّه وَحُجَّةِ عُقُولِكُم فَاِنْ وافَقَهُما فَاقبَلوُهُ وَاِلاّ فَاضْرِبُوا به عُرضَ الجِدار»؛ «چون حديثى از من به شما آيد بر كتاب خداى و حجت عقل عرضه كنى، اگر مطابق باشد قبول كنى و الا بر جانب ديوار زنى!»[7]
در فرهنگ لغت عربی، فارسی «المعانی» آمدهاست: «ضَربَ عُرض الحائط: ناديده گرفت، به سينه ديوار زد (كوبيد)، بياعتبار دانست، از اعتبار ساقط دانست، كنار گذاشت، دور ريخت. ضَرَبَ بِهِ عُرْضَ الحائِط؛ آن چيز را به يكسو انداخت و از آن روى گردانيد» [8]
لسان العرب میگوید: «اضْرِبْ بِهِ عُرْضَ الْحَائِطِ أَي اعتَرِضْه حَيْثُ وَجَدْتَ مِنْهُ أَيَّ نَاحِيَةٍ مِنْ نَوَاحِيهِ؛ به گوشه دیوار بیداز، از آن روی بگردان وقتی جای دیگری را مییابی.» [9]
سه - خداوند در آیۀ نوزدهم سورۀ نساء به مردان دستور میدهد که «با زنان خود خوشرفتار باشید»، (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ). خوشرفتاری با کتکزدن، همخوانی ندارد.
چهار - بنای تحکیم خانواده بر عشق، محبت، رحمت و خیر و برکت است. (وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.»
«و از نشانههاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا با آنها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مىانديشند قطعا نشانههايى است. (روم، 21)
چنین معنایی از روند کلی آیات به دست میآید که مردحق زدن زن را ندارد. اصولاً اسلام، بالاترین مقام و جایگاه را برای زن قایل است. حتی وی به خاطر شیر دادن بچه باید پول بگیرد. نباید کار کند و مرد فقط و فقط حق همخوابی دارد و تمام. با این وجود از کجا این حق را مییابد تا دست روی زن بلند کند؟ هرگز.
پنج - هیچ گزارشی در منابع اسلامی نیامده که پیامبر (ص) یکی از زنان خود را کتک زده باشد. چنین گزارشی در مورد ایمه (ع) نیز وجود ندارد. تازه دستور به کتک نزدن، خوشرفتاری و مراقبت از سوی پیامبر (ص) آمدهاست:
«ای مردم! در مورد همسران خود خیلی مراقبت نمائید، زیرا آنان با پیمانهای الهی در اختیار شما قرار گرفتهاند و شما با کلمات مخصوص خداوند، آنان را برای خود حلال کردهاید. آیا در این صورت، سزاوار است این امانتها را مورد ضرب و جرح قرار داده و دلهای آنان را، که کانون عشق و محبت اند، رنجور سازید؟» [10]
«یکی از نشانه های بدترین مردان این است که همسر و بندهاش را بزند و به آنها رحم و عطوفت نشان ندهد.» [11]
شش - تجربه، ثابت کرده که خشونت و کتک کاری، منجر به لجبازی و مقاومت بیشتر میشود. مرد اگر دستِ بزن داشته باشد، کمتر زنی، آن را تحمل خواهد کرد. لذا بعید است قرآنی که آن همه به تحکیم نظام خانواده تأکید میکند، یک باره بیاید توصیه به زدن و خشونت نماید!
نتیجه
در دو آیة 34 و 35 سوره نساء مدیریت اقصادی و سرپرستی خانوادگی مطرح بوده و ربطی به تبعیض جنسی در تمام مسایل اجتماعی ندارد. در صورت بروز اختلافات خانوادگی، راهکار موعضه، ترک همخوابی و بیتوجهی به زن را ارایه داده و در آیه 35 حل احتلافات را به تعیین دو داور از خانوادة زن و شوهر را پیشنهاد کرده است. از این رو، با توجه به چینش آیات و در نظرداشت حساسیت اسلام به تحکیم خانواده، موضوع کتک زدن زن، کاملاً منتفی است.
منابع
[1] طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 20جلد، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - لبنان - بيروت، چاپ: 2، 1390 ه.ق.، ج4، 343.
[2] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.، ج3، ص 373.
[3] قطب راوندى، سعيد بن هبهالله، فقه القرآن (راوندى)، 2جلد، كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) - ايران - قم، چاپ: 2، 1405 ه.ق.، ج2، 116.
[4] ماتريدى، محمد بن محمد، تأويلات أهل السنة (تفسير الماتريدى)، 10جلد، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1426 ه.ق. ج3، ص 156.
[5] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ، ط 2 / 2005م، ج1، ص 39
[6] طوسی، ابیجعفر، محمد بن حسن، تفسير تبيان، دار إحیاء التراث العربی، 1420، ج1، ص 5.
[7] رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج5، 368.
https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa[8
[9] ابن منظور، محمد بن مكرم، طبع دوم، 1414ق، بیروت: دار صادر، ج7ف ص 177.
[10] نوری، میرزاحسین، مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، ج14، ص253.
[11] طوسی، ابیجعفر، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، جلد،7، 400.