برگردان: عرفان ثابتی
در روزهای پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی توسط آمریکا، سر و کلهی زن مرموزی در مطبوعات پیدا شد. روزنامهها به مردم گفتند که یک «تبعیدیِ رایش سوم» یا به تعبیر معنیدارتری، یک «زن یهودی فراری» اسرار هستهایِ لازم برای استفادهی نظامی از اورانیوم را ربوده و از آلمان نازی گریخته است. دکتر لیز مایتنِر، فیزیکدان هستهای، یکشبه به شهرتی زودگذر دست یافت و مطبوعات از او با عناوینی همچون «مادر یهودی بمب اتم» و «دانشمند پناهندهی قهرمانی» یاد کردند که مانع از دستیابی نازیها به سلاح هستهای شد.
در واقع، هیچ ارتباطی میان مایتنر و بمب اتم وجود نداشت. باوجوداین، باید گفت که این فیزیکدان پیشگام یهودیتبارِ اتریشی، سرپرستیِ تحقیقاتی را بر عهده داشت که سرانجام به کشف شکافت هستهای انجامید. اما وقتی هیاهوی گذرای رسانهها در ماههای پس از پایان جنگ جهانی دوم فرونشست، نام مایتنر از یاد رفت و او به یکی از افراد کماهمیت در تاریخ دانشمندان نازی و پیدایش «عصر اتمی» تبدیل شد.
در عوض نام اتو هان، که بیش از سی سال همکار و شریک حرفهای مایتنر بود، در کتابهای تاریخی ثبت شد. در سال ۱۹۴۵، جایزهی نوبل شیمی به هان تعلق گرفت و از سوی دانشگاهیان تحسین شد و به عنوان کاشف شکافت هستهای شهرت یافت. مایتنر، که سرپرستی مهمترین آزمایشهای هان را بر عهده داشت و انرژی آزادشدهی حاصل از شکافت را محاسبه کرد، تنها چند تیتر بزرگ خبری را به خود اختصاص داد و دههها در گمنامی به سر برد.
مایتنر در سال ۱۸۷۸ به دنیا آمد. او سومین فرزند از هشت فرزند خانوادهای فاضل بود. پدرش فیلیپ، وکیل، و مادرش هِدویگ، والدینی مترقی بودند و پسران و دختران خود را به تحصیلات عالیه تشویق میکردند. خانوادهی مایتنر یهودی بودند و در یکی از گتوهای قدیمی وین زندگی میکردند اما سکولاریسم و دانشپژوهی در این خانواده حاکم بود.
لیز از کودکی در ریاضیات استعداد داشت و وقتی میخوابید یک کتاب ریاضی زیر بالشش بود. او بعدها گفت که «علاقهی زیاد»ش «به ریاضی و فیزیک» با سد محکم واقعیت روبرو شد زیرا تحصیلات رسمیِ دخترها در اتریش فقط تا چهارده سالگی ادامه داشت.
به لطف تحصیل زیر نظر معلم خصوصی از آزمونهای ورودی سربلند بیرون آمد و از سال ۱۹۰۱ به تحصیل ریاضیات، فیزیک و فلسفه در دانشگاه وین پرداخت و سرانجام در سال ۱۹۰۵ پایاننامهی دکترای خود دربارهی ترمودینامیک را منتشر کرد.
پس از دیدار با ماکس پلانک، فیریکدان نامدار که به عقیدهی لیز «نسبت به دختران دانشجو نظر خیلی خوبی نداشت»، در سال ۱۹۰۷ برای ادامهی تحصیل به برلین رفت. در آن زمان، زنان مجاز به تحصیل در این دانشگاه نبودند اما پلانک قبول کرده بود که لیز به طور مستمع آزاد در کلاسهایش شرکت کند.
آشنایی او با شیمیدان جوانی به نام دکتر اتو هان که سرگرم تحقیق دربارهی رادیواکتیویته بود به همکاری این دو انجامید. اما امیل فیشر، مدیر دپارتمان شیمی، حضور زنان در این بخش را ممنوع کرده بود و در نتیجه مایتنر و هان مجبور شدند که با نگارش نامهای از او بخواهند که آزمایشگاهی در اختیارشان قرار دهد.
مایتنر میگوید که فیشر پس از شنیدن استدلالهایش گفت که «بیمیلیاش نسبت به پذیرش دانشجویان زن ناشی از این بود که]قبلاً[دانشجوی روسی با مدل موی عجیب و غریبی داشته و همیشه نگران بوده که مبادا شعلهی چراغ بونزن موهایش را بسوزاند.»
فیشر سرانجام کوتاه آمد و به این دو نفر اجازه داد که به تحقیق بپردازند، اما فقط به این شرط که مایتنر پایش را داخل دپارتمان تماممردانهی شیمی نگذارد. مایتنر مجبور بود که برای رسیدن به آزمایشگاه از درِ دیگری به ساختمان وارد شود.
مایتنر و هان ساعتهایی طولانی را در این آزمایشگاه ابتدایی-که قبلاً کارگاه نجاری بود-صرف تجزیه و تحلیل ذرات بتا، یکی از محصولات واپاشی رادیواکتیو، میکردند. چهارشنبهها مایتنر در سمیناری دانشگاهی با حضور مهمترین فیزیکدانان آلمان شرکت میکرد. یکی از این افراد آلبرت اینشتین بود که مایتنر را «مادام کوریِ ما» میخواند.
در سال ۱۹۱۳ این گروه به بنای تازهتأسیس «مؤسسهی قیصر ویلهلم» نقل مکان کرد. در آنجا مایتنر ابتدا «مهمان» بود و دستمزد نمیگرفت. طی جنگ جهانی اول، هان مشغول تولید گاز سمی بود و مایتنر داوطلبانه سرگرم پرستاری و عکسبرداری با اشعهی ایکس در جبههی اتریش بود. او هرگاه از عکسبرداری از سربازان مجروح فراغت مییافت برای مدتی به آزمایشگاه برمیگشت و به تحقیق میپرداخت.
در مارس ۱۹۱۸ در حالی که مردان جوان در سراسر اروپا سرگرم نبرد بودند، هان و مایتنر با انتشار مقالهای از کشف عنصر رادیواکتیو جدیدی به نام پروتاکتینیوم خبر دادند. روت سیم، زندگینامهنویس مایتنر، میگوید که هرچند بخش عمدهی این کار را مایتنر انجام داده بود اما نام هان به عنوان نویسندهی اصلی نوشته شده بود-این شاید نشانهای بود از مشاجرهی بعدی.
در دههی ۱۹۲۰ مایتنر و هان تحقیقات خود را به طور مستقل ادامه دادند اما همکاریِ نزدیک خود را حفظ کردند. در سال ۱۹۳۴ این دو بار دیگر به هم پیوستند تا ببینند بمباران نوترونی هستهی اورانیوم، سنگینترین مادهی شناختهشده، به چه میانجامد.
پس از سالها مطالعهی این فرایند در برلین، «غیرآریایی»بودن مایتنر زندگیاش را به خطر انداخت. علاوه بر این، او زنی دانشمند بود و این با آرمان نازیها همخوانی نداشت زیرا به نظر آنها نقش اصلیِ زنان، بچهداری بود. دانشجویان مایتنر عضو حزب نازی بودند و تدریس در این کلاسها امنیت شخصی و شغلی او را به خطر میانداخت.
Medium
در سال ۱۹۳۸، چند ماه قبل از حمله به یهودیان در «شب شیشههای شکسته»، مایتنر به سوئد گریخت، آن هم درست وقتی که با هان سرگرم کشف اسرار اورانیوم بود. هان به تحقیق در آزمایشگاه ادامه داد اما به طور منظم با مایتنر تماس داشت-البته بنا به علل سیاسی این واقعیت را مخفی نگه داشتند.
مایتنر از تبعیدگاهش در سوئد هان و همکارش فریتز استراسمن را هدایت میکرد تا آزمایشهایی را انجام دهند که به نظر میرسید نشان میداد باریوم یکی از فراوردههای جانبیِ واپاشی اورانیوم است.
هان که از نتیجهی این آزمایشها سر در نمیآورد، یافتههایش را با مایتنر در میان گذاشت. مایتنر فهمید که هستهی اورانیوم به دو قسمت تقسیم شده است-او و خواهرزادهی فیزیکدانش، اتو فریش، این فرایند را از نظر ریاضیاتی تفسیر کردند و اصطلاح «شکافت هستهای» را وضع کردند.
سیم میگوید که این کشف هان را به شهرت رساند و جایزهی نوبل را نصیبش کرد. بهرغم سالها همکاری، هان در مقالهاش از مایتنر اسم نبرد. او حتی تا جایی پیش رفت که گفت حضور مایتنر مانع این کشف بوده است، در حالی که اغلب از نظرات و راهنماییهای بسیار مهم مایتنر بهره برده بود.
پس از بمباران ژاپن، که در پی مهار شکافت هستهای ممکن شد، مایتنر ناخواسته مدتی کوتاه در کانون توجه رسانهها قرار گرفت.
اما توجه رسانهها به این «زن یهودی فراری» زودگذر بود و خشم او را برانگیخت. مایتنر گفت، «نمیفهمم چرا این همه سروصدا دربارهام راه انداختهاند. من هیچ بمب اتمیای را طراحی نکردهام. حتی نمیدانم یک بمب اتمی چه شکلی است.»
وقتی یک استودیوی فیلمسازی با او تماس گرفت تا فیلمی پرزرقوبرق و بهشدت اغراقآمیز از زندگیاش بسازد، تهدید کرد که از آنها شکایت خواهد کرد و گفت «ترجیح میدهم در برادوی برهنه راه بروم» تا این که نسخهی هالیوودی زندگیام را روی پردهی سینما ببینم.
پس از بیاعتنایی بنیاد نوبل و بیتوجهی هان به مایتنر، نامش از اسناد و سرخط اخبار محو شد. او به شخصیت کماهمیتی در تاریخ عصر اتمی تبدیل شد و به «وردست زن سازندهی بمب اتم» یا «دستیار» هان تقلیل یافت.
مایتنر در دوران زندگیاش از قدرنشناسی و عدم حمایت جامعهی علمی آزار دید. او گفت، «از کشف]هان-استراسمن[برای هان، هم از نظر شخصی و هم از نظر حرفهای، خیلی خوشحالام. اما همین قدر مأیوس و دلسردم چون بسیاری از افراد فکر میکنند که من در این کشف هیچ سهمی نداشتهام.»
تنها همین اواخر بود که زندگینامهنویسان با نگاهی دقیقتر به شیوهی ثبت و ضبط رویدادهای علمی، اسم مایتنر را از حواشی تاریخ بیرون کشیدند و او را از گمنامی رهانیدند.
الیس ناتسن نویسندهی نشریهیفوربزاست. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Elise Knutsen, ‘This brilliant woman pioneered nuclear technology, but her male colleague got a Nobel Prize for it’,Medium, 2 August 2017.