سه روز سیاهی و ستیز؛ آغاز و ادامه جنگ در غزنی
 نگارنده: ظاهر مفکر استاد دانشگاه غزنی- بی بی سی فارسی
نزدیک ساعت دو بجه شب جمعه صدای شلیکهای پراکنده سلاحهای سنگین و خفیف از بخش جنوبی شهر و از بخشی به نام دروازه بلخ آغاز شد. در شهری که شنیدن صدای شلیکها تقریبا تکراری و عادی شده است و هر شب چنین صداها به گوش میرسد، انتظار نمیرفت که این شلیکها آغاز جنگی دوامدار و غیرقابل مهار باشد.
به هرحال، برق دولتی قطع شد و جنگ در دل تاریکی ادامه یافت؛ به طوریکه سلسله صدای شلیکها از دروازه بلخ به سمت جاده مسعود و مسیر منتهی به ریاست امنیت ملی امتداد یافت و بهنظر میرسید که مسیر حمله طالبان جاده جنوبی شهر خواهد بود، اما ناگهان نقاط دیگری به حوزه حملات طالبان تبدیل شد و جغرافیای جنگ وسعت یافت.
همزمان با شدتیابی شلیکها در جاده جنوبی شهر، حملات طالبان از موقعیتهای مختلف بخش غربی شهر بالای ساختمان فرماندهی پلیس غزنی آغاز شد. شهروندان غزنی با اینکه دست پاچگی و دلهرگی خود را نهان نمیتوانستند، اما نسبت به مهار و متوقف شدن جنگ ناامید نشده بودند و حدس غالب این بود که با آغاز صبح و روشن شدن هوا طالبان فرار خواهند کرد و دولت قادر به اعاده آرامش خواهد شد، اما به رغم چنین پیشبینیها و پنداشتها، با روشن شدن هوا نهتنها از حجم و حوزههای حملات طالبان کاسته نشد که قسمتهای شرقی شهر هم به صحنه ستیز و درگیری تبدیل شد؛ تا جاییکه خط درگیری تا پل چای فروشی به پیش آمد.
تنها جاییکه نیروهای دولتی جواب جدی به طالبان داده بودند، چهارراه احمدشاه مسعود بود؛ تقریبا تمام کسانی که از موقعیتهای نزدیک آنجا تماس تلفنی برقرار میکردند، از افتادن شش جسد طالبان و شکست و عقبنشینی این گروه حکایت داشتند.

طالبان از کوچه چال و 'زیارت پیرقرضداران ' با سلاحهای سنگین مانند 'توپ هشتاد و دو ' و پیکا بالای فرماندهی پلیس غزنی شلیک میکردند و تلاش داشتند به سمت شفاخانه/ بیمارستان خاتمالنبیین واقع در ایستگاه قرباغ پیشروی کنند و به نظر میرسید که میخواهند بر بام شفاخانه/ بیمارستان یادشده بالا شوند. زیرا ساختمان شفاخانه خاتمالنبیین بلندترین ساختمان مشرف بر ساختمان ولایت و فرماندهی پلیس غزنی است.
اما مقابله و مقاومت محافظان منزل فرمانده پلیس غزنی که به اندازه یک جاده کم عرض با ساختمان خاتمالنبیین فاصله دارد، موجب متوقف شدن پیشروی طالبان از کوچه منتهی به این شفاخانه شد.
آتش گرفتن دو برج دیدهبانی ساختمان فرماندهی پلیس غزنی حکایت از آن داشت که شلیکهای بیامان طالبان در حال درهم ریختن ستونهای مقاومت نیروهای دولتی است. اما حوالی ساعت هشت صبح طالبان شکست خوردند و به سمت غرب شهر و تا پل حیدرآباد فرار کردند.

با رسیدن نیروهای کمکی و تازهنفس طالبان از نواحی قرباغی و منگور، دوباره این گروه جان گرفت و نیروهای دولتی را به عقب زدند. تا جایی که طالبان از پل حیدرآباد تا منطقه موی مبارک را تصرف کردند و تا عصر روز جمعه، اده قرباغ به جز دور و پیش منزل فرمانده پلیس همه تحت کنترل طالبان قرار گرفتند. پیشرفتهایی پیاپی طالبان ساحه تحت کنترل دولت را چنان محدود کرد که فقط فرماندهی پلیس، مقام ولایت و ریاست امنیت ملی غزنی تحت کنترل دولت ماند و دیگر نواحی شهر همه به دست طالبان افتاد.
جریان جنگ، اما متوقف نشد و حملات نیروهای دولتی بین حالت اغلب دفاعی و گاه تهاجمی در نوسان بود. با فرا رسیدن شب شنبه، احتمال توقف جنگ کمرنگتر گردید، زیرا طالبان مسیرهای تدارکات خوبی به سمت خوگیانی (مهمترین مرکز طالبان)، قرباغی و منگور در اختیار داشتند و هیچ مانع و مزاحمتی از سوی نیروهای دولتی فراروی تهیه آذوقه و امکانات جنگی خود نمیدیدند. روز شنبه همچنان جنگ ادامه یافت و بخشهایی از پل حیدرآباد تا پارک سنایی بین طالبان و دولت دست به دست میشد.

شب یکشنبه، سومین شب جنگ، شدت جنگ بیشتر گردید، اما طالبان موفقیت شان در حفظ ساحههای تحت کنترل شان را تثبیت کرده و همچنان حالت حمله و تهاجم داشتند. روز یکشنبه، دوام درگیریها همچنان وضعیتی حاکم بر شهر و شهروندان بود.
جغرافیای جنگ یا شهر شایعه
طالبان در نیمه دوم روز اول جنگ از طریق تخریب آنتنها/دکلهای مخابراتی، امکان برقراری تماسهای تلفنی را از بین بردند. نبود برق و تهاجم ترس و تاریکی از یک سو و قطع شدن ارتباطات تلفنی از سوی دیگر غزنی به شهر شایعه تبدیل شده بود؛ خبرهایی در ارتباط به اعزام نیروهای کمکی از پایتخت و میزان تلفات ملکی و نظامی دهن به دهن میشد که صحت و سقم و منبع انتشار آن هرگز قابل تایید و تثبیت نبود.
نه توان الحاق به خانواده و نه امکان ارتباط با آنها
کسانیکه در جنگ گیر مانده بودند و بعضا به خانههای دوستان خویش پناه برده بودند، به سبب قطع بودن خطوط مخابراتی نه از سلامتی خویش به خانوادههای خود خبر داده میتوانستند و نه امکان آن را داشتند که از سلامتی اعضای خانواده خود، مطلع و مطمئن شوند.

آتش زدن ملکیتهای مردمی
اینکه طالبان پاسگاههای پلیس را آتش زدند، چیزی تازه و عجیبی نبود، اما وقتی ملکیتهای مردمی مانند تانکهای تیل/ ذخیرههای نفت و خودروهای باربری متوقف در برخی سرایها را آتش زدند، دهشت دوچندان شد و نگرانی مردم افزایش یافت.
کمبود آذوقه و بسته بودن دکانها
در سه روز ستیز که شخصا شاهد وضعیت بودم، درب دکانها و نانواییها بسته بود. از این جهت تهیه آذوقه آنچنان دشوار شده بود که ۳ نفر به خوردن یک قرص نان در یک وعده غذایی اکتفا میکردیم. اینک که دو روز دیگر به ادامه آن وضعیت شام شده است، طبیعی است که دیوار دشواریها خیلی بلندتر شده است.
۲۰ برابر شدن هزینه مسافرت تا کابل
روز گذشته افراد فراری و از جمله خودم تا دو نیم هزار افغانی کرایه موتر/ هزینه مسافرت تا کابل پرداخته بود، در حالی که در شرایط عادی میزان متوسط مخارج مسافرت/ کرایه موتر تا کابل دو صد افغانی است.
وقتی در ایستگاه خودروهای کابل آمدیم، سواری بیشمار بود، اما خودرویی یافت نمیشد تا طرف کابل حرکت کند. سرانجام خودرویی یافتیم که به طرف کابل حرکت کرد. گیرماندن در مجبوریت محض موجب شد که بیست برابر هزینه بپردازیم.

برخوردن به کمین طالبان
مسیرهای اصلی در قسمت شیخ آباد بسته بود و موتر ما راههای فرعی و خاکی را در پیش گرفت، اما در همان مسیر هم با کمین طالبان برخوردیم. ناگهان چند عراده تانگ را دیدیم که از سمت مقابل ما به سمت غزنی در حرکت بود.
بنا براین شلیکهای طالبان آغاز شد. سواریها همگی در عقب صندلیهای ماشین پناه گرفته بودند، زنان و کودکان چنان چیغ و داد سر داده بودند که توصیف آن دشوار است. گلولههای خفیفه زیادی به موتر حامل ما اصابت کرد، اما خوشبختانه این گلولههای در جاههای دورتر اصابت کرد و توانستیم شانس زندهماندن بیابیم