«اگرچه سحر صوتت جذبه داوود با خود داشت»
_________________

سیدرضا محمدی:

داوود ناجی را سال‌هاست می‌شناسم، از مزارشریف، سال‌های آشوب. شاعر جوانمرد و گرداننده پرطرفدار برنامه‌های فرهنگی‌ـ‌سیاسی بود. آن روزها دلباخته شریعتی بود و طرز سخنرانی‌اش نیز با دکتر شریعتی مو نمی‌زد. دل‌نگران انسان بود. با اینکه از بین دانشجویان ممتاز ادبیات تازه ردای استادی را پوشیده بود، اما شاگردانش شیفته‌اش بودند. شهر که سقوط کرد، من مهاجر بودم؛ اما او به قریه‌ها و قصبه‌ها برای درس‌دادن رفت... بعدها که خبرنگار شد، باز از بهترین‌ها بود و در عین حال وقت فراغتش به کمک به معارف و تشکل‌های فرهنگی می‌گذشت.


در روزهایی که از کارمندان ارشد بی‌بی‌سی شده بود، در مجلسی درباره عدالت اجتماعی سخنرانی می‌کرد. با هر‌جمله‌اش مردم کف می‌زدند. گفتم داوود! چرا کار سیاسی نمی‌کنی؟ وقتی دغدغه مدامت مردم است و این‌همه فکر خوب برای‌شان داری و این‌همه دوستت می‌دارند... کار سیاسی داوود اما یک انقلاب بود... چند‌صد هزار نفر برای اولین‌بار به خاطر خواستی مدنی به خیابان آمدند؛ با نظمی مثال‌زدنی با گل و پرچم افغانستان و صدها دختر و پسر جوانی که در دو طرف جمعیت، آشغال را از خیابان جمع می‌کردند. جنبش تبسم و بعد روشنایی یک شور تاریخی بود. برای قتل‌عام جلال‌آباد، هزاره‌ها هزارۀ پشتون شدند و برای قتل‌عام هزاره‌ها، پشتون‌ها پشتون هزاره... دریغا که اربابان قدرت، قدر این جنبش تاریخی را ندانستند. جنبشی که می‌توانست زمینه گفت‌وگوی مردم و دولت باشد، زمینه تقابل شد. آدم‌های ناآگاه یا بیماری بودند که چنین می‌خواستند. جنبش به خون نشست و این خون داوود را از پا در‌آورد. آن وقت‌ها زیاد می‌دیدمش که تسلی شود و نمی‌شد. یکسره آشوب و اندوه بود. او اگر در لندن مانده بود، همچنان محبوب ارباب قدرت و مردم مانده بود و امن عیشش و ارشد‌بودنش بهتر می‌شد و کمتر نه، اما قدم به مسیری گذاشت که بازخوردش جز انواع تهمت و بلا نیست. گفتم‌:
این سوار آمده خرگاه به دشتی بزند
که از آن دشت فقط نیزه و سر بر‌گردد
این سفر آن سفری نیست که از نیمة راه
دو سه گامی که پدر رفت پسر برگردد...
حالا داوود ناجی، سیاستمدار پخته‌ای است که نامزد پارلمان افغانستان شده است. داوود فقط برای هزاره‌ها نیست؛ روشنفکری از جنس ما و برای همۀ مردم افغانستان است. او نشانۀ نسل تازه‌روشنفکرانی است که پا به عرصۀ خطیر سیاست مبتنی بر مبارزۀ انسانی گذاشته‌اند؛ چرا که او هنوز بیش از هر‌چیزی نگران انسان است. او به هر‌سازشی که من شاهدش بودم، نه گفت. او می‌توانست از داعیه‌هایش دست بردارد و منصبی دولتی بگیرد. داوود برای چوکی پارلمان کاندیدا نشده؛ برای تریبون پارلمان به میدان آمده و من امیدوارم بیشتر از غرب کابل در شمال کابل رأی بگیرد. او و همة روشنفکران نسل نو، آبروی نسل مایند. سوارانی که به قول شاعر:
از دل کولاک و برف آمده‌اند
پس از سه قرن خموشی به حرف آمده‌اند...

به کمپاین#علیه‌تبعیضبپیوندید

از صفحه ستاد انتخاباتی داوود ناجی!