تا قبل از اینکه به اروپا بیایم، دربارهی هولوکاست و سرنوشت یهودیان در جنگ جهانی دوم و دورههای پیش از آن، کم و بیش، خوانده بودم. در این اواخر که گذارم به شهری به نام «آیزنشتادت» افتاد، نزدیک جایی که در اتریش زندگی میکنم، تصاویری از بازماندهی زندگی و مصائب یهودیان در این شهر دیدم که داستانها و تاریخی را که خوانده و شنیده بودم زنده و مجسم کرد، چنانکه انگار خودم شاهدشان بودم.
آیزنشتادت، مرکز ایالت بورگنلند، شرقیترین ایالت اتریش و هممرز مجارستان است. دیرزمانی محل زندگی شمار زیادی از یهودیان، و یکی از قدیمیترین شهرهای یهودینشین این حوالی بود. نخستین نشانههای زندگی یهودیان در این شهر به سال ۱۲۹۶ برمیگردد، و از خانوادههای یهودی که در سدهی 14 و 15 میلادی در آیزنشتادت میزیستند آماری در دست است.
چند بار در قرون ۱۶ و ۱۷ که یهودیان از برخی مناطق دیگر مجارستان و اتریش اخراج شدند، به آیزنشتادت، که در آن دوره جزئی از مجارستان بود، آمدند و در این شهر ساکن شدند. تا سال ۱۷۳۲ یهودیان توانسته بودند در ناحیهای از آیزنشتادت که نامش را «اونتربرگ آیزنشتادت» گذاشته بودند، اجتماعی متحد تشکیل دهند و کنیسهای از آن خود داشته باشند. آمار تاریخی متعلق به سال ۱۸۳۶، نشان میدهد که آیزنشتادت در آن سالها شهری مهم و پرجمعیت برای یهودیان شده بود. چند سال بعد، یعنی در ۱۸۴۸، یهودیانِ آیزنشتادت توانستند از تسلط خاندان سلطنتی مجارستان، اعلام استقلال کنند.
تا سی سال بعد در همان منطقهی اونتربرگ یک شهردار برای خود انتخاب کرده بودند و اغلب شغلشان شرابسازی بود. زنجیری محکم در آستانهی محله آویخته بودند که هر شنبه در ورودی شهر میبستند تا بر استقلال خود تأکید کرده باشند. آن زنجیر هنوز در همان نقطه باقی مانده است.
حتی بعد از هولوکاست که نیمی از یهودیان شهر کشته شده بودند و یا زمانی که تمامی جمعیت یهودیان آیزنشتادت گریخته و تنها دو نفر به شهر بازگشته بودند، آن زنجیر همانجا بر آستانهی محلهی ویران آنان آویخته بود.
در روزهای نهم و دهم نوامبر ۱۹۳۸، دو روز و شبی هولناک و مرگبار که «کریستال ناخت» یا «شب شیشهای» نامیده شد، واحدهای گروه ضربت و جوانان هیتلر در سرتاسر آلمان، بخشی از چکسلواکی و اتریش که آن وقت جزئی از آلمان بود به کنیسهها، خانهها و مغازههای یهودیان یورش بردند. در آن شب، کنیسهها با خاک یکسان شد، ویترینِ قریب به ۷۵۰۰ دکان و تجارتخانه متعلق به یهودیان را شکستند، حدود صد نفر را کشتند، به گورستانهای یهودیان حمله کردند و سنگ گورها را شکستند، و تعداد زیادی تجاوز و خودکشی رخ داد.
یوزف گوبلز این خشونت عیان را واکنشی طبیعی به قتل یکی از مقامات سفارت آلمان در پاریس توصیف کرد. جوانی هفده ساله، هرشل گرینشپان لهستانی که با خبر شده بود والدینش به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدهاند، مأمور سفارت را به ضرب گلوله کشته بود و بیانیهی گوبلز که این قتل را توطئهی جامعهی جهانی یهود میدانست، به آتشی وسیع دامن زد. محلهی یهودیان آیزنشتادت در همان شب به تاراج رفت. خانهها و مغازهها و کنیسهی یهودیان اونتربرگ را در کریستال ناخت آتش زدند و ویران کردند.
سالها بعد، به جای کنیسه، ساختمانی اداری بنا کردند که حالا ادارهی بیمهی جنرال است. حالا هرسال چند نفری انگشتشمار از مردم شهر در ماه نوامبر در خیابانی که روزگاری ساکنانش یهودی بودند، کنار ساختمان بیمه به یاد کسانی که از خانههای خود رانده شدند شمعهای یادبود روشن میکنند.
در این محله موزهای هم هست به نام موزهی یهودیان که خانهی خانوادهی وولف بود و جای خالی خانوادهی وولف با اشیایی بازمانده از سالهای وحشت و شب شیشهای پر شده است. در موزه مدارکی از هویت به خاکسپردگان در گورستانهای یهودیان موجود است. کشتگان آن سالها و مردگان یهودیان در دو گورستان شهر به خاک سپرده شدهاند. گورستان قدیمی و گورستانی جدیدتر. نامی بر اغلب سنگهای گورستان قدیمی نیست. در سرتاسر شهر هم جز چند تابلوی کوچک راهنما بر سردر خانههای نوسازی شدهی یهودیان هیچ اثری از آنان نیست. انگار که آن محله و آن آدمها هرگز وجود نداشتهاند. از کریستال ناخت چند تابلوی کوچک بر سردر خانهها و چند گور متروک در شهر به جا ماند.
وقتی برای نوشتن این مطلب از بسیاری از ساکنان شهر دربارهی حوادثی که در شب شیشهای بر یهودیان شهر گذشت، سؤال میکردم، پاسخ همه این بود که نمیدانم، جز آن چند نفری که در ماه نوامبر مقابل ساختمان بیمه، محل قدیم کنیسه، شمعی به یادبود روشن کرده بودند.