محمود طرزی برای هویت ملی، عناصر درهم تنیدهای چهارگانه را تعریف کرد. اول: دین که مراد از آن مذهب فقهی حنفی بود. دوم: میهنپرستی. سوم: سرزمین پدری یا وطن. چهارم: ملت که ترکیبی است از عنصر یاد شدهی قبلی.
- جاناتان اِل. لِی
- ترجمه: محمدحسین حسرت
افغانیتِ طرزی اما خیلی فراتر از تقویت محض زبان و فرهنگ پشتو رفت و او بر این استدلال پای فشرد که «افغان» میباید تنها انتخاب رسمی ملی تمام شهروندان افغانستان باشد، غافل از اینکه این کشور دارای ملتی است با تنوع فرهنگی و قومی و اکثریت جمعیت آن مرکب از مردمی بودهاند که از لحاظ قومی، افغان نیستند. به این ترتیب، محمود طرزی، در جستوجوی تحمیل هویت ساختگی و ناآشنا بر گروههای قومی ـ زبانی غیرافغان برآمد که با آن کارش، اختلافها و گسستهای مذهبی، منطقهای و قومی زیادیِ را به طور غیرمستقیم دامن زده و وخیمتر ساخت و بخش وسیعی از جمعیت را عملاً به غیرخودی و اقلیت تبدیل کرد. این کار شبیه اعلام حکومت انگلیس بود که مردمان اسکاتلند، ویلز و ایرلند را واداشت تا رویِ پاسپورتهایشان، فقط نام انگلیسی را برگزینند.
محمود طرزی برای هویت ملی، عناصر درهم تنیدهای چهارگانه را تعریف کرد. اول: دین که مراد از آن مذهب فقهی حنفی بود. دوم: میهنپرستی. سوم: سرزمین پدری یا وطن. چهارم: ملت که ترکیبی است از عنصر یاد شدهی قبلی.
اغلب این تِرمها از گفتمان ناسیونالیستهای تُرک برگرفته شده بود، اما در افغانستان تفاوت مفهومی ظریفِ داشتند. برای نمونه درگویش عامیانهی کابلی، وطن به معنایِ سرزمین پدری یا ملت نیست؛ به مفهوم زادگاه است، مانندِ پنجشیر، هرات، وردک و مزار. حالآنکه مفهوم تُرکی ملت که حتا بخشِ قابلتوجه جمعیت غیرمسلمان را نیز در بر میگرفت، در افغانستان در نگاه همه، به استثنای تعداد محدود افغانهای دانشآموخته، کلاً رنگ باخت. در رابطه به مفهوم دولت ـ بسته به زمینهی استفاده آن ـ میتواند معنای پادشاهی، قلمرو، حکومت، دودمان و حتا دولت و ملکیت را افاده کند. حالآنکه تِرم دولتدوستی یا میهنپرستی که اصطلاحاً عشق به کشور است، احتمالاً توسط خود طرزی ابداع شد.
برعکس ترکیهی اوایل سدهی بیستم، هیچ درکِ از هویت ملی، دستکم به معنای اروپاییاش در افغانستان وجود نداشت. رهبران قومی و مذهبی به صورت سنتی با تعهد و سوگند از جانب قوم یا پیروان خویش، به صورت فردی به امیر بیعت میکردند، بیآنکه به دولت یا حتی سلطنت تعهد و بیعت کرده باشند. آنگونه که در اروپای قرون وسطی مرسوم بود، بعد از به قدرت رسیدن حاکمِ جدید یا وقوعِ شورش بزرگ، با حاکم یا زمامدار برآمده از شورش بیعت مجدد صورت میگرفت. در بدل از امیر به عنوان رییس روسا توقع میرفت تا با حمایت شاهانهی خود، بیعت و تعهد رهبران محلی را با تایید حق خودمختاریِ سنتی آنها جبران کند.
در مورد سران مذهبی، آنها از امیر توقع داشتند تا بر مبنای قانون اسلامی و راهنمایی شورای علما، حکمرانی نماید. تخطی جدی از شریعت توجیه کافی برای شورش و محکومیت، تکفیر امیر و زمامداریاش فراهم میکرد. بر اساس قانون اسلامی، مسئولیت شرعی تمام مؤمنان است تا در براندازی حاکمی که رسماً از طرف علما محکوم شده و یا از قوانین اسلامی سرپیچی کرده و مرتکب اعمال گناهآلود بدعت، نوآوری یا ارتداد از دین شده باشد، سهم بگیرند. زمانیکه کشور درگیر جنگ میشد، امیر نه به میهنپرستی، منفعت ملی یا دفاع از تمامیت ارضی و قلمرو توسل میجُست که بر عکس رجوع میکرد به بیعت و تعهدی که به وی شده بود. به صورت سنتی، پیش از آغاز هرگونه کارزار نظامی، امیر برای بهدست آوردن فتوای شرعی تلاش میکرد تا جنگ را مشروع جلوه دهد. در رابطه به مالیات و خراج قبایل برای تامین نیازهای اردوی امیر، وفاداری آنها به امیر نه بر پایهی ملت، حکومت و یا رییس دولت که بیش از همه با تکیه بر رهبران و سران مذهبی و قومی صورت میگرفت.
افغانیتِ طرزی ملغمهی از ایدههای ناقص، گسسته و کاپیبرداری ناسیونالیسم تُرکی بود و از درک اندکی نسبت به سیالیت جامعهی پشتون و کشور افغانستان برخوردار بود. این کار طرزی نیز با اعجاب و شگفتی مواجه شد؛ یعنی کسی که خود متعلق به قوم افغان بود، نه میتوانست به زبان پشتو حرف بزند و نه هم قادر به خواندنِ متنِ پشتو بود، کارها و تولیدات ادبی وی و پدرش هر دو به زبان فارسی صورت گرفته بود. به جای اینکه پشتو زبان ادبیات و یا کل ملت به شمار رود، گویندگان بومی اولیهی زبان پشتو، اغلب دهقانهای بیسواد، کوچیهای صاحب مواشی و گروههای قومی نیمهخودمختار مناطق سرحدی میان افغانستان و هندوستان بود. به استثنای کارها و دستآوردهای قابل ملاحظهی خوشحال خان ختک و چند تای دیگر، پشتو در اوایل قرن بیستم، زبان ادبی که هیچ، به ندرت حتی یک زبان مکتوب به حساب میآمد. آغاز ظهور زبان پشتو به مثابهی زبان مکتوب بر میگردد فقط به بعد از تصرف پنجاب توسط نیروهای انگلیس، زمانیکه کارمندان مرزی نیازمندِ آموزش زبان پشتو بودند و مبلغان مذهبی نیز کتاب عهد عتیق (کتاب مقدس) و مقالههای دیگر مذهبی را به این زبان ترجمه کردند. از این رو، تلاشِ محمود طرزی برای قراردادن زبان پشتو در جایگاه زبان ملی شبیه این بود که حکومت انگلیس، زبان اهالی ایالت وِلز را به عنوان زبان ملی بریتانیا برگزیند. با این حال، افغانیت محمود طرزی، سنگبنایِ شد برای تمامیِ گفتمانهای ملی- سلطنتی. تعداد زیادی از افغانهای جوان، همانند همباوران ترکهای جوان، از این فراتر رفت و گفتمان افغانیت را با داروینیسم اجتماعی، ایدههای آلمانی برتری نژادی و آریاییباوری تلفیق کردند. آریاییگرایی، گفتمان جذابی در اوایل قرن بیستم بود و ناشی میشد از کژفهمی و کژخوانی کتابهای مقدس شرقی، مطالعهی تطبیقی ویداها و اوِستا توسط شرقشناس آلمانی، ماکس مولر. براساس شباهتهای زبانی و مذهبی در متون مقدس هندی و فارسی، مولر فرضیهای را پیش کشید که گویا نژاد کهن و باستانیِ وجود داشته است که وی آن را نژاد آریایی نام گذاشت، یعنی نژادِ که در منطقهای از آسیای مرکزی میزیسته و به زبانی که نیایِ زبان سانسکریت، یونانی و فارسی است، صحبت میکردند.
براساس تیوری مولر، آریاییها سرانجام به طرف جنوب و غرب کوچیدند که برای هندوها مذهب ویدا را به ارمغان آورد و برای فارسیزبانها مذهب زرتشتی و در اروپا نیز نیاکان نژاد جرمن و مردمان اسکندیناوی را تشکیل میداد. تیوری مولر بعدها قاپیده شد تا توجیهکنندهای نظریههای نژادباوری حزب نازی آلمان و جنبشهای فاشیستی دیگر باشد. این نظریه ضمن اینکه تاثیر شگرفِ بر ناسیونالیسم ترک و افغان داشت، در هندوستان نیز به عنوان محلی برای پذیرش نظریهی آریایی سبب شد تا اصطلاح هندو در نوشتههای تاریخی ناسیونالیستها، مورد تاکید قرار بگیرد. محمود طرزی بدون تردید، برای اولین بار نظریهی آریایی یا آریاییگرایی را از انقلابی و پناهندهای هندی، ماهِندرا پراتاب شنید که عضو ماموریت آلمان در سال ۱۹۱۵ بود. بعد از ختم ماموریت، مَهِندرا پراتاب در کابل سکنا گزید و محمود طرزی چندین مقالهی وی را در سراجالاخبار منتشر کرد. چند سال بعد، زمانیکه ماهِندرا پراتاب کتاب خاطراتش در موردِ افغانستان را نشر کرد، عنوان آن را افغانستان؛ قلب آریا نام گذاشت.
هنگامیکه ناسیونالیسم افغانستان هرچه بیشتر با آریاییگرایی همبسته میشد، روشنفکران افغان مدعی شدند که زبان پشتو یک زبان اصیل آریایی است. هرچند این نظریه بر بنیاد مدارک اندک و نابسنده استوار بود، اما زمینهساز تاکید حامیان و هواداران پشتون بر زبان پشتو شد که زبان پشتو را کهنتر از زبان فارسی پنداشته و مدعی شدند که سلسهی هخامنشیِ که خود را آریایی اصیل میشمردند و برای اثبات آن به متون مرتبط به خویش متوسل میشدند، در واقع افغان بودند. سپس در قرن بیستم، اعضای پشتو تولنه، شهر بلخ یا باختر کهن را زادگاه اصلی آریاییها شمرد و در عین حال برخی از افراطیترین پشتونیستها مدعی شدند که نژاد پشتون، بخش از (Herrenvolk) یا نژاد برتر است. بعد از دههی ۱۹۴۰ میلادی، حکومت شروع کرد به کاربُرد تِرم یا عنوان آریا برای نامگذاری نهادهای دولتی به شمول خط هوایی و انتشارات دولتی. سپس، آریانا بیکم و کاست به عنوان مترادف افغانستان استفاده میشد. پیامدِ دیگر «افغانیت« طرزی، ظهور جنبشِ پشتونستان یا پختونستان به منظور احیا و وحدتِ سیاسی تبارها و گروههای قومی پشتون دو سوی خط دیورند بود. ایجاد پشتونستان به سیاست رسمی دولت در دههی ۱۹۶۰ میلادی مبدل شد، اما ریشهی این سیاست بر میگردد به اندیشههای داکتر اورنگ شاه، یکی از اولین افغانهای که در کالیفورنیا تحصیل کرد و انجمن پختونستان آزاد را در آنجا بنیان گذاشت. در دو موردِ مهم، طرزی از دیدگاهِ ناسیونالیستی ترکهای جوان فاصله گرفت. او حامی پر و پاقرص سلطنت بود و به نفع تداوم شریعت به عنوان بنیاد نظام حقوقی/ قانون دولت سخن میگفت. به عنوان یک محمدزایی که دو دخترش با فرزندان حبیبالله خان ازدواج کرده بود، محمود طرزی علاقهمند بیقید و شرط حفظ وضعیت موجود به نفعِ سلسلهی حاکم (سلسهی شاهی) بود و حتی عنوان سراجالاخبار تاکید و تاییدی بود بر ادامهی سلطنت. تا آنجا که به طرزی ارتباط میگرفت، وطندوستی فقط عشق محض به وطن یا دین نبود، ضمناً وفاداری به امیر، سلسلهی درانی و نظام سلطنت را به صورت کل نیز در بر میگرفت. مادامی که مسألهی حاکمیت قانون اسلامی (شریعت) پیش آمد، محمود طرزی موضع دوگانهای اختیار کرد. از یکسو، طرزی بر رهبران مذهبی به دلیل تاریکاندیشی و خرافهپرستی آنها تاخت و از سویی هم بر حفظ مذهب حنفی به عنوان یکی از محافظهکارترین مکتب فقهی در دین اسلام تاکید داشت تا به مثابهی سنگبنای نظام اجتماعی و حقوقی جامعه باقی بماند. بنابراین، محمود طرزی بر وضعیت موجود سیاسی و فرقهای در عصرِ صحه گذاشت که ناسیونالیستهای مسلمان در ترکیه، ایران و کشورهای عربی خواهان اصلاحات شکلی و محتوایی در نظام اجرایی و حقوقی خویش به شمول قانوناساسی مبتنی بر هنجارهای قانونیِ اروپایی، به حاشیه راندن اسلام، ایجاد تجمعات مردمسالار و نظام جمهوریت بودند. از نگاه این اصلاحطلبان، منشِ خودکامهی نظام سلطنت و استیلای علما بر قانونگذاری رسمیِ دولتی دو مانع جدی و مهم روندِ مدرنیزاسیون به شمار میرود. برای طرزی اما مفهوم آزادی و استقلال پیش از همه، رهایی از قید بریتانیای کبیر بود، نه ایجاد نهادهای مردمسالار و حکومت انتخابی. هر شماره از سراجالاخبار پُر بود از تمجید متملقانهای از اصلاحات امیرحبیبالله خان و جزییات زیادی از فعالیتهای امیر را پوشش میداد. فراتر از آن، به استثنای نشر خبر رسمی شورش سال ۱۹۱۲ خوست، سراجالاخبار با جدیت تمام از بازتاب نارضایتی و آشفتگی سیاسی جلوگیری میکرد. در یکی از سرمقالهها طرزی فراتر ازین رفت و مدعی شد که در افغانستان کوچکترین مثال و نشانهای از استبداد وجود ندارد. وطندوستی معطوف به سلطنت یا سلطنتپرستی محمود طرزی سبب شد تا وی به بازنویسی تاریخ افغانستان به عنوان دستگاه تبلیغی خاندان سلطنتی روی بیاورد. به عنوان نمونه، محمود طرزی حاکمیت امیرعبدالرحمن خان را به عنوان عصرطلایی یاد کرد، هرچند این همان امیری بود که خانوادهی وی را زندانی و تبعید کرد. آنچه که به کشتار، سازوکار و برنامههای مذهبی احمدشاه ابدالی علیه سیکها و جَتها ارتباط میگرفت، محمود طرزی می گفت اینها تماماً بهخاطر آزادی، یکپارچگی و وحدت ملی صورت گرفتهاند. با نگاه به گذشته، «افغانیت» محمود طرزی، بیش از همه مصیبت به بار آورده تا خیر و شگوفایی و این را بیشتر از همه کسانی میفهمند (خواهند فهمید) که در کنفرانسهای مربوط به آیندهی افغانستان شرکت کردهاند. تا اکنون شهروندان افغانستان با تلخی درگیرند با مسایلی چون حاکمیت قانون اسلامی (شریعت)، حقوق اقلیتهای غیرپشتون، ارزشهای جمهوری، احیای دوبارهی سلطنت درانی و جایگاه قوهی اجراییه و قانونگذاری. به جای یکپارچگی و وحدت ملت، سرانجام افغانیت طرزی نظم شاهی را حتا بیشتر در درون خودش، متلاشی کرد.
یادداشت مترجم: جاناتان اِل . لی، تاریخنگار معروف انگلیسی است که در چند دههی اخیر، پیوسته در مورد افغانستان پژوهش کرده است. «برتری کهن: بخارا، افغانستان و جنگ بلخ، ۱۷۳۱-۱۹۰۱» و «افغانستان: تاریخِ از ۱۲۶۰ میلادی تا اکنون»، دو کتاب معروف آقای لِی در مورد افغانستان است. کتاب اخیرش در اواسط ماه نوامبر سال ۲۰۱۸ به نشر رسیده است. پارهی ترجمه شدهای بالا برگرفته شده از «کتاب افغانستان: تاریخِ از ۱۲۶۰ میلادی تا اکنون» و شامل صفحات ۴۳۶- ۴۴۳ این کتاب است.
Resorce:
https://etilaatroz.com/72563/seraj-al-akhbar-afghani-afghan-nationalism-2/#ixzz5fCTVvKbY