نویسند: جلال اوحیدی 


اولین کتابی که در آسیایی میانه در عهد باستان نوشته شده است، به نام اویستا است. کتاب اویستا گرچه یک کتاب مذهبی است، نه کتاب تاریخی باآن‌هم از نژادها و قبایل انسانی و سر زمین های دور و اطرافش اسم برده‌است. گرچه تا بحال دقیق معلوم نیست که کتاب اویسا در چه زمان و به چه زبان و رسم الخط نوشته است. در این باره نظرات گوناگون و متضاد وجود دارد که از همه آن نظرات گذشته و یاد آورم می‌شوم که اویستای که بدست ما رسیده است به رسم الخط پهلوی است که توسط ولاش و یا بلاش، یکیاز خاقانان پهلوی در قرنی قبل از میلاد جمع آوری و به زبان پهلوی تدوین شد دیده است.

 

بناء با توجه به اویستا و ماخذ پهلوی و داستانهای پهلویان که شعبه‌ی از ساکا بودند کیومرث اولین انسان روی زمین بوده است، طبق حکایت همین پهلویان چهل سال نطفه او پنهان ماند. تا این‌که اولین جفت انسانی از او به هیات گیایی بیرون آمدند و از این جفت هوشنگ و یا هئوشینگهه به و جود آمد. و مدت چهل سال سلطنت کرد.این هوشنگ اویستا، مثل آدم در تورات و حکایات سامیان می باشد و همان حیثیت را دارد.
بعد از هوشنگ تا اتمام هزاره اول تاریخ بشر پادشاهان چندی حکومت کردند که از نظر تاریخی آمیخته به افسانه هاست و نمی‌شود که بر آن مبنای کامل تاریخی داد.

شروع هزاه دوم از تاریخ بشر، دوره خاقانی اژدهاک در منطقه به وجود می‌آید. اژدهاک که در زبان تازی بعد از تسلط تازیان ضحاک شده است، در حقیقت نام یک سلسله پادشاهانی بودند که یک پاد شاه پشت پادشاه دیگر حکومت را بدست گرفته پاد شاهی می‌کردند. این باد شاهی هزار سال تداوم داشته است. در اویستا هم اژدهاک را حثیت بادشاهی داده است؛ اما او را که پیرو اویستا نبوده‌است به شدت نکوهش کرده‌است. و ایرانیان او را مار بدوش خوانده و در اطراف او افسانه سرایی‌ها کرده‌اند. شهر او که به‌نام بوری یاد می شده است بعدها در تسلط فرهنگ تازیان نام شهر ضحاک گرفته‌است تا قرن سوم قبل از میلاد در بامیان آباد بوده است که توسط سکندر مقدونی تخریب شده است. و ویرانه های آن موجود است.
بهر صورت بر گردیم به هوشنگ یا هئوشینگهه اولین بشر، Arthur Chistensen در اثرش (اولین بشر و اولین شاه در تاریخ داستانی ایران)می‌نویسد:که هئوشینگهه در اصل و اساس بداستانهای ملت اویستایی ارتباطی نداشته و از قدیم از اقوام ساکا گرفته شده است. که در اویستا فقره 137 از یشت13 ذکر شده است.
اگر این نظریه درست باشد داستان هوشنگ داستان ایرانی نبوده، بلکه سکایی تورانی است که بر غلط ایرانیان منسوب بخود می‌کنند.
متاسفانه همانطور که گفتم اویستا یک کتاب مذهبی است. از اسامی اقوام و قبایل و جاهایی که بصورت تلمیح یا کمی به توضیح در آن تذکر داده شده است چیزی واضح بدست نمی‌آید. مثلا در بندهای 125، 127، 143، 144 از یشت 13 اسامی قبایل و جاهای که ذکر شده ما چیزی دقیق در باره آن‌ها نمی‌دانیم.
در بندهای 143 و 144از اقوام بنام اریه و توریه و داهه و غیره را ذکر می‌کند. اما تا بحال محققان اریه را بر نژاد ایرانی و اریا و توریه را به نژاد ترک و تورانی اطلاق کرده اند. و در بین تمام محققان تاریخی در این باره و تا این حدود اختلاف نظر نبوده است.
قوم تور در کاتاها هم ذکر شده است در یسنای46 بند12 و هم چنین در یشت 13 بند 120 ذکر شده است. از این‌که قوم اریا و توریا در اویستا در موازی هم ذکر شده است، این را نشان می‌دهد که دو قوم در .آن عصر در آسیای میانه حضور داشته اند
اما، اقوامی که در اویستا ذکر شده اند کدام اقوام اریه و یا ایرانی و کدام اقوام توریه و یا تورانی بوده است. در این باره اختلاف نظر جدی وجود دارد. و نژاد گرایان از ابهامات اویستا به نفع خود استفاده کرده و هر کدام مدعی بر ایرانی بودن و یا تورانی بودن آن‌ها فقط به ادعا می‌شوند بدون این‌که کدام سندی را ارائه کنند. برای مثال: ساکه‌ها را ایرانیان مدعی اند که اریایی بوده اند. ولی ترکان اجداد باستانی خود می‌خوانند.
همچنین جایگاه اریا در اویستا کاملا مبهم بوده و مشخص نیست. برخی مثل غفوروف آن را خوارزم میداند. مورخان افغانستانی افغانستان را میخوانند. اما از خود اویستا درک میشود که بلخ باوجود که در روایت فرکرداول از وندیداد چهارمین کشور از بهترین کشورهای اویستایی است در مهر یشت بندهای 13و 14 در شمار کشورهایی که مسکن اقوام اریایی ذکر شده است، بلخ در آن شامل نیست و این موضوع می‌رساند که در بلخ در آن عصر اریایی‌ها سکونت نداشته اند. گرچه اریا گرایان افغانستانی روی این موضوع پا فشاری دارند و بلخ را مسکن اریایی می‌خوانند.
ولی اگر اغراض را کنار گذاشته و موضوع را بی غرضانه و انسانی از دید مورخان باستانی به ارزیابی بگیریم در اینجاست که یک سلسله سر نخ بدست آمده و در یافت کرده می‌توانیم که اریه کدام اقوام انسانی بوده و توریه کدام اقوام انسانی بوده اند.
متاسفانه راجع، به اسناد باستانی به‌جز از مورخان یونانی و چینایی و ار منی ما از اسناد خود منطقه که بدست پهلویان به‌ رسم الخط پهلوی نوشته شده بوده است، امروز بی بهره ایم. چون حملات و غارت اعراب همه را ازبین بردند. عبدالله بن طاهر دستور داده بود که تمام کتب زبان پهلوی را پالیده از بین ببرید. می توان گفت که اگر اعراب کتابخانه خوارزم را به آتش نمی کشیدند و دیگر کتب را پالیده از بین نمی بردند، شاید اسناد قابل ملاحظه‌ای بدست ما می‌رسید. امروز، ما فقط بر اسنادی متکی هستیم که بیشتر بدست یونانیها نوشته و آنهم تراجمی که توسط اروپائیان به انگلیس بر گردانیده شده است.
از عصر اویستا تا حملات اعراب، ما اسناد قابل ملاحظه از خود مردم منطقه بدست نداریم. مورخان اسلامی از قرن هفتم میلادی هم بیشتر حملات و لشکر کشی اعراب را نوشته و بسیار کم بر مسایل نژادی و غیره توجه کرده اند. آن‌هم به فاصله قرن‌ها بعد. بناء ما امروز بر نوشته یونانیها و چینانیها و آن‌هم ترجمه اروپایی آن‌ها که هرچه است برای انسان شناسی مردم باستان و عصر اویستا باید اتکا کنیم.
همین اسناد هم ناکافی بوده و ما را بر شناحت تمام اقوام و قبایل که در اویستا آمده است کاملا یاری نمی‌کند.
بهر صورت ما از عدم اسناد دیگر که در دست نداریم مجبوریم که بر آنچه از یونانیان و چینائیان .وغیره در اختیار داریم توجه کنیم.