نگارنده: محمد اسلم جوا


جنبش‌های اجتماعی هم در تأسیس و هم در تداوم و استمرار خود با مسایل و پیچیدگی‌های زیادی روبه‌رویند؛ از مسألة سازمان‌دهی و هماهنگی گرفته تا مسألة تأمین لوجیستیک و برنامه‌ریزی برای ادامة فعالیت جنبش. در این میان دو مسألة اساسی برای جنبش‌های اجتماعی وجود دارد که در صورت حل این دو مسأله، می‌توان به بقا و استمرار آن‌ها امیدوار بود.

 

دوم: مسألة دوزیست‌ها (the problem of amphibians)
«دوزیست‌ها» استعارة بیولوژیکی است. این مفهوم در بحث از جنبش اجتماعی ناظر به مجموعه افراد یا نیروهایی است که رفتار دوگانه دارند و نقش‌های متضاد بازی می‌کنند. دو‌زیست‌های جنبش اجتماعی همانند حیوانات دوزیست در شرایط مختلف نقش‌های متفاوت بازی می‌کنند. رفتار دوگانه و بازی‌کردن نقش‌های متضاد، به این افراد هویت متناقض‌نما و پارادوکسیکال می‌بخشد. آن‌ها هم بخشی از جنبش‌ اجتماعی‌اند و هم ضد آن. در یک‌سو موقعیت واقعی و وابستگی‌های جدی این افراد با بدنة جنبش اجتماعی و خواست‌ها و مطالبات آن، آن‌ها را به بخشی از حامیان و هواداران جنبش اجتماعی تبدیل می‌کند. آن‌ها با خواست‌ها و مطالبات جنبش اجتماعی احساس یگانگی می‌کنند و این خواست‌ها و مطالبات را خواست‌ها و مطالبات خود نیز می‌دانند. از سوی دیگر، این هم‌نوایی با جنبش اجتماعی تنها یک میل باطنی و کشش وجودی است؛ میلی که می‌تواند در محاسبة عقلانی سود و زیان، سرکوب شود و یا نادیده گرفته شود. این افراد جدا از تمایلات باطنی و وابستگی‌های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی با بدنة جنبش اجتماعی و مطالبات مطرح در آن، از منافع و پیوندهای انضمامی اقتصادی و سیاسی با مخالفان جنبش‌ اجتماعی نیز برخوردارند. اقتضای منافع اقتصادی و سیاسی این است که نه‌تنها صف خود را از صفوف جنبش اجتماعی جدا کنند، که در مواردی بر ضد آن نیز وارد عمل شوند.


میل باطنی و کشش وجودی برای پیوستن و هم‌نوایی با جنبش اجتماعی از یک‌سو و اقتضائات منافع اقتصادی و سیاسی از سوی دیگر، این دسته از افراد را در موقعیت دشوار و متضاد قرار می‌دهد. فشار موقعیتی ممکن است آن‌ها را به موضع‌گیری‌های رسمی علیه جنبش اجتماعی و مخالفت با آن وادار کند. این اقدام جدا از پیامدهای بیرونی که در پی دارد، فرد را به لحاظ پا‌گذاشتن بر ‌احساسات، علایق و وجدان اجتماعی و تاریخی که دارد نیز با مشکل روانی روبه‌رو می‌کند. در یک جدال درونی آن‌ها باید میان پاگذاشتن بر ‌شرافت، وجدان تاریخی و اجتماعی‌ خویش و مهم‌تر از همه پشت‌‌کردن به خواسته‌ها و مطالباتی که برای آن‌ها نیز اهمیت حیاتی دارند و دل‌کندن از منافع اقتصادی و سیاسی یکی را برگزینند. معمولاً دوزیست‌ها بدترین گزینه را انتخاب می‌کنند. آن‌ها به اقتضای موقعیت سیاسی و اقتصادی و فشار ناشی از آن، به کاری مبادرت می‌کنند که حتا از دید خودشان رفتاری غیرشرافت‌مندانه و غیرقابل توجیه به شمار می‌آید. آن‌ها ناگزیر چراغ‌های اخلاق و وجدان انسانی را در درون خویش خاموش می‌کنند و به جای پیوستن به جنبش اجتماعی و کمک به بقا و استمرار آن و به بهای دل‌کندن از منافع اقتصادی و سیاسی به مخالفت علنی و آشکار با جنبش اجتماعی و مطالبات آن‌ها وارد عمل می‌شوند. آن‌ها حتا از دید خودشان شرافت و وجدان‌شان را گرو منافع‌شان می‌گذارند و برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی مواضعی را اتخاذ می‌کنند که بیش از هرکسی برای خودشان توجیه‌پذیر و اخلاقی به نظر نمی‌رسد. در هرحال، آن‌ها تنها صف خود را از صف جنبش اجتماعی و هواداران آن جدا نمی‌کنند، که به مخالفت علنی و ستیزه با این جنبش روی می‌آورند.

مشکل دوزیست‌ها برای جنبش اجتماعی در کجاست؟
بسته به وضعیت‌های تاریخی و اجتماعی و به تناسب جدی‌بودن و درجة انسجام در جنبش اجتماعی دوزیست‌ها، می‌توانند مشکلات متعددی به وجود آورند. چند مورد را می‌توان به ‌صورت فهرست‌وار مطرح کرد:

الف ـ جنگ روانی
نخستین حربة دوزیست‌ها بر ضد جنبش اجتماعی و هواداران آن، جنگ روانی است. دوزیست‌ها برای تحت فشار قراردادن هواداران جنبش اجتماعی و سرکوب آن‌ها، به جنگ‌ روانی روی‌ می‌آورند. جنگ روانی معمولاً از آدرس واحدی صورت نمی‌گیرد و قالب و فرم بیانی آن از تنوع و گوناگونی برخوردار است. از مخالفت علنی، توهین، دشنام و تحقیر گرفته تا صدور فتواهای مذهبی و تحلیل‌هایی که از چشم‌انداز شخص سوم صورت می‌گیرد و در نهایت به نفع مخالفان جنبش اجتماعی و محکومیت هواداران این جنبش می‌انجامد. چنین رفتاری در فضای پر از هیجان «رخداد آغازکننده» جدا از سایر کارکردها، هواداران جنبش را تحت فشار روانی قرار می‌دهد. دامنة تأثیرات جنگ روانی لزوماً به واردکردن فشار روانی بر هوداران جنبش محدود نمی‌شود. جنگ روانی عملاً انرژی و توان نیروهای جنبش اجتماعی را در یک درگیری کاذب و ساختگی به تحلیل می‌برد و از این طریق هم برای مخالفان اصلی جنبش اجتماعی حاشیه امن ایجاد می‌کند و هم دل‌مشغولی‌های کاذب برای نیروهای سازمان‌نیافتة جنبش به وجود می‌آورد.

ب ـ انحراف و سردرگمی
جنگ روانی دوزیست‌ها با هواداران جنبش اجتماعی کارکرد گمراه‌کننده نیز دارد. آن‌ها با طرح مسایل کاذب سعی در انحراف توجه هواداران جنبش اجتماعی از مطالبات و خواسته‌های اصلی به خواسته‌ها و مطالبات حاشیه‌ای و غیرمهم دارند. این کار به شیوه‌ها و اشکال مختلفی صورت می‌گیرد، اما مهم‌ترین آن طرح مسایل و موضوعاتی است که امکان انسجام نیروهای فعال در جنبش اجتماعی را به حداقل برساند. بحث سؤاستفادة افراد مشخص از جنبش، برجسته‌سازی برخی از کاستی‌ها و نواقص غیرمهم جنبش، به‌خصوص در مورد نخستین حرکت اعتراضی پس از «رخداد آغاز‌کننده» (initiating event)، مسألة رهبری و سایر موضوعات غیرجدی که فقط می‌توانند دل‌مشغولی کاذب برای اعضا و هواداران جنبش ایجاد کنند، در همین راستا صورت می‌گیرند. طرح چنین مسایل، در کنار دل‌مشغولی کاذب، به امکان انسجام نیروهای عموماً پراکنده، نامنظم و غیرسازمان‌یافتة جنبش اجتماعی نیز آسیب می‌زند. انحراف توجه از مسایل اساسی به مسایل فرعی، به سردرگمی، فرسایش نیرو و پراکندگی نیروهای نامتجانس جنبش اجتماعی می‌انجامد.
در جنبش استقلال‌طلبی هند به رهبری مهاتما گاندی، بخشی از نیرو و انرژی هندی‌ها و شخص مهاتما گاندی برای مبارزه و جنگ با نیروهای خودی از جمله مسلمانان، به رهبری محمدعلی جناح، به تحلیل می‌رفت. این نیروها هم از استقلال‌طلبی حمایت می‌کردند و هم از درون انرژی آن را به تحلیل می‌بردند. به‌رغم آن‌که جنبش استقلال‌طلبی به پیروزی رسید و استعمار بریتانیا را شکست داد، اما در نهایت ناگزیر از پذیرش تجزیة هند شد. تجزیة هند و تن‌دادن به شکل‌گیری کشور پاکستان، بهای سنگینی بود که جنبش استقلال‌طلبی برای پیروزی خویش پرداخت کرد. منازعة دامنه‌دار کشمیر و جنگ‌های هند و پاکستان در دوره‌های متوالی، پیامد حضور نیروهایی بود که در نهایت به جنبش استقلال‌طلبی هند وفادار نماندند و ساز مخالفت با این جنبش را از طریق به استحاله‌کشانیدن نیروی این جنبش از درون و به عبارت دیگر، «فروکردن خنجر از پشت»، کوک کردند. بسته به شرایط تاریخی و نوع رفتاری که دوزیست‌ها برای سرکوب جنبش اجتماعی روی دست می‌گیرند، دامنه و درجة تأثیرگذاری اقدامات آن‌ها متفاوت است.

سوم – ایجاد اختلاف و چنددستگی در جنبش
از جنگ روانی دوزیست‌ها اگر بگذریم، پیامد مهم‌تر اقدامات آن‌ها ایجاد دودستگی در میان اعضا و هوداران جنبش است. با توجه به وجهة گمراه‌کننده‌ای دوزیست‌ها، بخشی از هواداران جنبش تحت تأثیر تبلیغات و اقدامات مخرب آن‌ها قرار می‌گیرد. این عده از هوداران که، به دلایلی، قادر به درک نیت دوزیست‌ها نیستند، عملاً در دام تزویر آن‌ها سقوط می‌کنند. این دسته از افراد تحت تأثیر القائات دوزیست‌ها برخی از رفتارهای نیروهای محوری جنبش را سودجویانه یا حرکت‌های رادیکال غیرضروری تلقی می‌کنند. از دید آن‌ها این نیروها با زیاده‌روی جنبش را در مسیر رادیکالی هدایت می‌کنند که لزوماً خواستة تمامی اعضا و هواداران جنبش نیست. قرارگرفتن نیروهای محوری جنبش در معرض اتهام رادیکالیسم و منفعت‌گرایی شخصی، آن‌ها را در موقعیت دشوار قرار می‌دهد. بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی و نوع تبلیغات مواجهه متفاوتی صورت می‌گیرد. برخی از نیروها برای حفظ انسجام هواداران جنبش به سکوت و حاشیه‌نشینی پناه می‌برند. عده‌ای دیگر، تلاش می‌کنند تا پیامدهای این نوع القائات را به حداقل برسانند و نگذارند که جنبش از مسیر واقعی و طبیعی خویش منحرف شود. در هرحال، دوزیست‌ها به خصوص در کوتاه مدت می‌توانند مسیر هیجانات را به صورت نسبی از مخالفان اصلی جنبش اجتماعی به سمت نیروهای خودی منحرف کنند و در عمل نوعی از چنددستگی و اختلاف را در میان آن‌ها ایجاد کند. تغییر مسیر هیجانات جنبش از بیرون به داخل دستاورد بزرگ تلاش‌های دوزیست‌هاست.


در فبروری ۱۹۰۸ مسلمانان مقیم آفریقای جنوبی گاندی را، به خاطر ثبت‌نام و انگشت‌نگاری داوطلبانه متهم به سازش با حکومت و خیانت به جنبش کرد و در نتیجه میرعلم پتان، گاندی را تا سرحد مرگ لت‌وکوب نمود. گاندی هرچند لت‌وکوب خودش را با لبخند جواب داد و آن را تجربة آموزنده خواند که با عث یگانگی بیشتر جسم‌ و روح او شده است و از این طریق ترس از وجود او بیرون رانده شده است، اما در نهایت نتوانست شکافی به‌ وجود آمده میان مسلمانان و پیروان واقعی خویش را به صورت جدی پر نماید. ظهور پاکستان از این زاویه نتیجة تلاش دوزیست‌هایی است که می‌خواستند بر تن جنبش استقلال‌طلبی هند از پشت خنجر فروکنند. زخم‌های این خنجر هنوز کاملاً التیام نیافته است. این اتفاق هم در جنبش ضدآپارتاید آفریقای جنوبی و هم در جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان امریکا تجربه شده و پیروزی جنبش را، اگر نگوییم دهه‌ها، سال‌ها به تأخیر انداخت. ایجاد اختلاف و چنددستگی، به خاطر موقعیت گمراه‌کنندة دوزیست‌ها، کاری زیاد دشوار نیست و تجربة سایر جنبش‌های اجتماعی نشان داده است که در بسیاری از موارد کارکرد مخرب اقدامات دوزیست‌ها از سرکوب دستگاه حاکم به مراتب بیشتر بوده است.


چهارم- کاهش هزینة مخالفت و سرکوب جنبش
با توجه به وابستگی‌ها و اشتراکات دوزیست‌ها با هواداران و حامیان واقعی جنبش، صف‌آرایی دوزیست‌ها در برابر جنبش کار را برای مخالفان جنبش آسان‌تر و کم‌هزینه‌تر می‌سازد. در وهلة اول نوک پیکان اعتراضات و فشار از مخالفان اصلی جنبش به سمت نیروهای داخلی جنبش منحرف می‌شود. در وهلة دوم، با درگیری داخلی در میان هواداران جنبش حاشیة امنیتی مخالفان بیشتر می‌شود و آن‌ها با اعصاب آرام و اقدامات‌ هدفمندانه‌تر برای کنترل و مهار جنبش دست به عمل می‌شوند. در وهلة سوم، ترس روانی مخالفت با جنبش از میان می‌رود و دولت و دستگاه حاکم به راحتی می‌تواند هم با خواسته‌های جنبش مخالفت کنند و هم علیه نیروهای محوری و فعال جنبش وارد عمل شود. پیشگام‌شدن نیروهای خودی در اقدامات بر ضد جنبش، برای اقدامات سرکوب‌گرانة دولت و دستگاه حاکم مشروعیت روانی نیز ایجاد می‌کند و در نتیجه دولت هم می‌تواند با خواسته‌های اصلی جنبش مخالفت کند و هم فرمان تحت تعقیب چهره‌های فعال و محوری جنبش را با خیال راحت صادر کند.


چکار می‌شود کرد؟
بسته به شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی جوامع اقدامات متفاوتی برای مهار پیامدهای اقدامات دوزیست‌ها صورت می‌گیرد. در جنبش‌هایی که از رهبری نسبتاً متمرکز برخوردار است، تصمیم در مورد چگونگی مهار تبلیغات و اقدامات مخرب دوزیست‌ها آسان است. گاندی در جنبش استقلال‌طلبی هند از هر نوع موضع‌گیری شخصی با مخالفان اجتناب می‌کرد. او عقیده داشت که: «وظیفة واقعی من رفع اتهام از خودم است. این امر به زمان بیشتری نیاز دارد. در عین حال، براساس تجارب بشری، مردم بر روش‌های خشن اصرار خواهند کرد. در چنین شرایطی وظیفة انسان خردمند این است که این رنج را با شکیبایی تحمل کند. من خودم را فرد هوشمندی می‌دانم. بنابراین، راهی ندارم جز این که این رنج تحمیل‌شده را تحمل کنم.» نیلسون ماندیلا، در اوایل ترجیح می‌داد با سیاه‌پوستان وفادار به حکومت و سیاهان مخالف جنبش ضدآپارتاید تصفیة خونین نماید. مارتین لوترکینگ با الهام از گاندی مردم را بر اساس آیین مسیحیت و باپتیسم به خویشتن‌داری فرا می‌خواند.


اما در مواردی که جنبش‌های اجتماعی فاقد محوریت جدی‌اند و میکانیسم تعریف‌شدة تصمیم‌گیری در آن وجودندارد واکنش‌ها در برابر دوزیست‌ها متفاوت اند. عده‌ای فشار بر دوزیست‌ها و بالابردن هزینة اجتماعی و فرهنگی مخالفت با جنبش از سوی دوزیست‌ها را ترجیح می‌دهند و گروهی دیگر سکوت و حاشیه‌نشینی پیشه می‌کنند و عده‌ای هم با خونسردی در صحنه می‌مانند و برای تداوم و استمرار جنبش برنامه می‌ریزند. این اقدامات البته در شرایط مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جوامع مختلف فرق می‌کند. در کشورهای عربی، به دلیل تراکم هیجانات زیاد و به دلیل بالابودن سطح فشار بر دولت و دستگاه حاکم، اقدامات دوزیست‌ها چندان دستاوردی در پی نداشت و در نهایت جنبش اجتماعی توانست حاکمان سیاسی را به زیر بکشاند. اما همین امر در افریقای جنوبی و در جنبش حقوق مدنی سیاهان امریکا، به تعبیر گاندی، با گذر زمان و استمرار جنبش حل شد. بقا و دوام جنبش امکانی را فراهم کرد که حامیان و نیروهای هوادار جنبش از انسجام و آگاهی بیشتری برخوردار شوند. گذشت زمان در سوی دیگر، انرژی دوزیست‌ها را نیز به تحلیل برد و در نهایت دوزیست‌ها با تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم هزینه‌های سنگینی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پرداخت کردند. بعد از پیروزی جنبش حتا عفو عمومی هم نتوانست لکة بی‌اعتباری و خیانت را از جبین دوزیست‌ها پاک نماید و آن‌ها باقی ماندة عمر سیاسی و اجتماعی خویش را در انزوا و مهم‌تر از همه در ندامت و پشیمانی بی‌حاصل سپری کردند.

گذشت زمان، ماهیت فریبندة اقدامات دولت و دستگاه حاکم و مخالفت سازش‌ناپذیر آن با خواسته‌های اساسی جنبش اجتماعی را نیز افشا می‌کند. این امر به آرایش مجدد صفوف جنبش اجتماعی و تراکم و انسجام نیروهای نامتجانس و حتا شکل‌گیری محوریت سازمان‌یافته برای تداوم و استمرار جنبش نیز کمک می‌کند. برحسب تجربیات سایر جوامع، راز اصلی پیروزی جنبش اجتماعی، بر بسیاری از دشواری‌های داخلی و بیرونی، بقا و استمرار جنبش است. تداوم جنبش اگر با برنامه و محوریت سازماندهنده همراه باشد، زودتر به نتیجه می‌انجامد. اما اگر شرایط برای شکل‌گیری محوریت جدی و تنظیم سازوکار ادامة جنبش فراهم نباشد، جنبش با فراز و نشیب زیادی مواجه می‌شود و پیروزی آن برای مدت نامعلومی به تأخیر می‌افتد. آنچه مسلم است در بسیاری از موارد جنبش‌ها به رغم همة موانع و مشکلات مسیری را که آغاز می‌کنند به پایان می‌رسانند. قبض و بسط جنبش‌ها بخشی از روندی است که جنبش در بستر آن امکان‌پذیر شده است. اما جنبش متکی به فرد نیست تا با زوال و سقوط فردی تغییر مسیر دهد و از پی‌گیری‌ خواسته‌ها و مطالبات باز بماند. جنبش فقط در پایان راه از حرکت باز می‌ماند. آن که محکوم به زوال، فنا و در مواردی محکوم به سقوط ذلت‌بار سیاسی، اجتماعی و اخلاقی است نیروهای مخالف جنبش و دوزیست‌هایی است که چراغ وجدان خود را خاموش کرده و بر شرافت و کرامت انسانی خویش پا می‌گذارند. این نیروها فرجامی ذلت‌بار و پر از ندامت و شرمساری خواهد داشت.

منبع: صفحه علی اصغر سروش