خانم شاه گل رضایی
چند روز است كه جنجال ها و صف بندي هاي مرتبط به جنبش روشنايي محور اصلي بحث فضاي مجازي را تشكيل ميدهد. با وجوديكه ميدانم كه قضاوت در فضاي مجازي در افغانستان در خيلي از موارد شباهت به محكمه صحرايي دارد كه بدون تحقيق و حتي بدون خواندن كامل متن به مجازات افراد منجر ميشود؛ اما با آنهم با درك شرايط دشواري كه مردم ما و جنبش روشنايي با آن روبرو است موارد ذيل را لازم به تذكر ميدانم:
١- فعاليت و حضور جدي من در جنبش روشنايي دقيقا از روز ٣ اسد ١٣٩٥ يعني يك روز بعد از فاجعه خونين دهمزنگ آغاز شد. در جلسات پيهم قبل از دوم اسد به دليل موافق نبودن با كلمه نامحدود در تظاهرات و عدم پذيرفته شدن استدلال هاي مكرر من مبني بر اينكه تظاهرات نامحدود در گرماي ماه اسد امكان ندارد، اشتراك نميكردم .
من دقيقا در روز سوم اسد كه جز شهيد و زخمي، جز ماتم و روان زخمي جامعه نه پول ، نه شهرت، نه بحث انتخابات و نه تقسيم كرسي و مقام هيچ چيزي نبود و علاوه بر آن تلاش هاي نيز از آدرس حلقات مشخص مبني بر اتهام بر كساني كه در شب دوم اسد در تصميم گيري تظاهرات شركت داشته اند، به شدت جريان داشت، وارد فعاليت جدي در جنبش روشنايي شدم.
شرايط سخت روز سوم اسد را كه در آن كمر جامعه و مردم ما شكسته بود، همه به ياد داريم. هيچ منطق بيطرف و سالم نمي پذيرد كه يك شخص در چنين روز دشوار كه هنوز نه از پول هاي كمكي براي خانواده شهيد و زخمي خبري بود و نه روز شهرت و منزلت اجتماعي بود، به خاطر شهرت يا سياست وارد ميدان مبارزه جدي شود. روز سوم اسد ١٣٩٥ نه روز شهرت و استفاده جويي بود نه روز سودجويي براي انتخابات دور بعد. سوم اسد روز ماتم ملي و مواجهه يك جامعه با يك فاجعه انساني بود.
من بعنوان يك شهروند مسئول دقيقا در همين روز سخت با يك استدلال خيلي ساده كمر به دادخواهي جدي بستم و آن اينكه وقتي در روز دوم اسد ١٣٩٥ براي داعيه عدالت خواهانه و برحق مردم، مادراني فرزند جوانش را، دختراني پدرش را و خواهراني برادرش را براي مطالبات برحق مردم ازدست داده و عده اي هم پاره اي از وجودش را در دهمزنك مانده تا درد مردمش را فرياد كنند، كمترين كار شريك شدن در غم روان زخمي جامعه بود. روز سوم اسد كسي نميدانست چند نفر زخمي و در كجا ها هستند.
٢- زمان گذشت بعد از آن به مرور زمان عده اي شارلاتان خطاب مان كردند، جمعي قاتل مان خواندند، برخي ديگر شهرت طلب و استفاده جو لقب دادند و عده اي ديگر به استفاده جويي از پول كمكي به خانواده شهدا و زخمي ها متهم مان كردند. عده اي حتي در اين اواخر پا فراتر گذاشته و بي خبر از همه چيز اعلاميه صادر كرده و با بي انصافي تمام همه را به باد تهمت و دشنام گرفته اند. اين در حالي است كه روز چهارم يا پنجم اسد وقتي شفاخانه به شفاخانه در صدد تهيه فهرست زخمي ها بوديم، به هيج كس حتي اجازه عكس گرفتن به خاطر تبليغات فيسبوكي را ندادم. آنروز ها بيشترين مصروفيت من جنجال با شفاخانه هاي دولتي به خاطر عدم رسيدگي درست به زخمي ها يا تلاش به خاطر سرعت بخشيدن به روند گرفتن پاسپورت براي زخمي ها بود و تنها آرماني كه شب و روز ما با او سپري ميشد، خبر نجات يك زخمي بود.
٣- در مورد مسايل مالي جنبش كه اين روز ها بحث داغ فضاي مجازي است، به صراحت اعلام ميدارم كه نه در دريافت كمك ها نقش و حضور داشته ام و نه در مصرف آن. در اولين روز هاي بعد از فاجعه دهمزنگ واضح گفتم كه من توانايي و فرصت رسيدگي به مسايل مالي را ندارم.
ادعاي حمايت مالي ازبعضي از اعضاي شوراي عالي را هم كه عده اي مطرح كرده اند؛ من به هيچ عنوان شامل اين حمايت ها نبوده ام و اين تهمت ها را بي انصافي جدي و آشكار در حق خود ميدانم. اگر احتمالاً بعضي از اعضاي شوراي عالي را حمايت مالي كرده اند، نبايد اين تهمت را به همه بزنند.
دراينكه كمك دهنده ها به اعتبار اشخاص مشخص كمك فرستاده طوريكه گفته ميشد يا به اعتبار جنبش، و آيا گزارش مالي كه نشر شده، براي كمك دهنده ها قابل قبول است يا نيست و يا اصلا نفس اين گزارش درست است يا نادرست، من هيچ قضاوتي نميتوانم؛ اما ياد آور ميشوم كه من در تهيه و تصويب گزارش مالي كه اخيراً نشر شد، نقش نداشته ام و خوب بود كه طبق روال گذشته از آدرس شخص يا كميته مالي نشر ميشد نه از آدرس شوراي عالي مردمي.
از سفرهاي اعضاي شوراي عالي به خارج بحث ميشود، من فقط يك سفر به اروپا به دعوت دوستان اتريش به مناسبت اشتراك در سالگرد شهيد مزاري درماه حوت ١٣٩٥ داشتم كه هزينه سفر را دعوت كننده ها متقبل شدند و در همان سفر دوستاني از بقيه كشورهاي اروپايي نيز به خاطر سالگرد شهيد مزاري دعوت كردند.
٤- در مذاكرات جنبش روشنايي كه در ماه اسد سال ١٣٩٦ ميان هيأت حكومت و جنبش روشنايي آغاز شد و چندين ماه طول كشيد كه خود داستان پرماجراي ديگر دارد، واضح گفتم كه چون تخصص و دانش لازم را در مورد برق و مسايل تخنيكي مرتبط به آن ندارم، عضو هيأت مذاكره كننده نمي باشم.
٥- بحث اساسي ديگر مشورت جمعي با نخبگان فكري يا كنگره جنبش روشنايي است. با توجه به فلسفه وجودي شوراي عالي مردمي كه در نخستين روز هاي شكل گيري جنبش روشنايي جهت تنظيم و برنامه ريزي تظاهرات شكل گرفت، ضرورت يك مشوره جمعي را با توجه به ماهيت مردمي جنبش روشنايي يك امر فوق العاده مهم ميدانستم كه در مورد اين ديدگاه نيز عده اي نظر موافق و عده اي ديگر نظر مخالف داشتند. ميخواهم كلي و مختصر بيان كنم كه با توجه به فلسفه وجودي و تركيب شوراي عالي كار در آنجا واقعا دشوار شده بود و ايجاد توافق بر مسايل هم چنان با مشكلات جدي همراه بود. تلاش هاي فراوان انجام شد اما نتيجه بخش نبود. روند ها تغيير يافته بود عملا جاي شوراي عالي را فراكسيون ها وموج سواري ها گرفته بود. در خلق اين وضعيت يك تعداد از جوانان عزيز اهل فيسبوك و صفحات با نام و عنوان هاي مختلف هم نقش بارز داشتند. حس ميشد كه شوراي عالي مردمي كم كم از مسير اصلي انحراف يافته و روند رهبر سازي عده اي و توطئه و تهمت سازي بر ضد عده اي ديگر جانشين هدف اصلي ميشود. تلاش هاي زيادي شد تا با ميكانيزم روشن، مردم و نخبگان بتوانند در فرايند تصميم گيري دخيل شوند اما نشد.
شوراي عالي مردمي جنبش روشنايي در سالگرد شهادت مزاري بزرگ در مصلي در سال ١٣٩٥ كنگره را رسماً به مردم نويد داد. من نيز در ماه حوت ١٣٩٥ دقيقا به اين نتيجه رسيدم كه كار در شوراي عالي به نتيجه نمي رسد و راهكار هم اين است كه در مشوره با جمع بزرگتر از نخبگان و چيزفهمان جامعه بايد به خاطر تداوم مقتدرانه جنبش روشنايي راه حل اساسي سنجيده شود. بعد ها در اين مورد دو روز پيهم ساعت ها بصورت مفصل بحث كرديم اما متاسفانه گامي در اين راستا برداشته نشد. من نگراني از آينده جنبش روشنايي را در سفر اروپا با يك تعداد دوستان جنبشي به صراحت و در بعضي از سخنراني ها بصورت ضمني شريك ساختم. سخنراني در فنلاند در سال ١٣٩٥ شايد در صفحات مجازي هنوز وجود داشته باشد.
هم چنان به مناسبت سالياد شهيد مزاري در حوت ١٣٩٦ نيز مقاله اي نوشتم كه بخشي از آن را بعضي ها در اين روز ها درصفحات مجازي دست به دست مي كنند و نگراني خود را در مورد آينده جنبش روشنايي با مردم شريك كردم؛ اما كمتر كسي اين نگراني ها را به رسميت شناخت و كساني هم ممكن آنرا با ديد توطئه و دسيسه سازي تعبير كردند. بنابراين به دليل مصلحت كلان جامعه سكوت تلخ پيشه كردم چون تحليل من اين بود كه نبايد در پراكنده شدن بيشتر جامعه چند پارچه هزاره نقش گرفت.
در اخرين مورد در اواخر خزان سال ١٣٩٦ تعدادي از اعضاي شوراي عالي عمدتا وكلاي عضو جنبش در يك نشست سه ساعته در مورد ضرورت برگزاري كنگره و يا مشوره در مورد آينده جنبش روشنايي قبل از انتخابات پارلماني به تفصيل بحث شد اما برگزاري كنگره هزاره ها مورد توافق قرار نگرفت.
قرار نيست من گزارشگر ديدگاههاي مخالف و موافق در مورد كنگره و يا ساختارمندي جنبش روشنايي باشم؛ اما من به دلايل واضح ذيل از طرح برگزاري كنگره هزاره ها قبل از شروع جنجال هاي انتخابات پارلماني همزمان با سالياد شهادت شهيد مزاري در ماه حوت ١٣٩٦ حمايت ميكردم:
الف- جامعه چند پارچه هزاره با صد ها دسيسه و كشتار مواجه است، با الگو گيري و پيروي از پير فرزانه و رهبر شهيد استاد مزاري؛ نخبگان فكري، داكتر و ماستر و تا حد ممكن نمايندگان دلسوز از اقشار مختلف جامعه و صاحب نظراني از طرفداران جنبش روشنايي را كه عضويت شوراي عالي را ندارند، بايد دعوت ميشدند. با اين كار هويت مردمي بودن جنبش را حفظ كرده و مهمتر از همه جلو تك روي ها و موج سواري ها و انحصار جنبش توسط افراد هم گرفته ميشد.
بصورت جدي و صادقانه هم از موفقيت ها و دستاورد ها و هم از ناكامي ها و ضعف هاي شوراي عالي گزارش ميداديم و كميته مالي هم فرصت مي يافت تا در مورد ميزان دريافت و چگونگي مصرف كمك ها گزارش دهد.
ب: آرمان داشتم كه با برگزاري اين نشست بزرگ از يكطرف به دشمنان مردم خود نشان دهيم كه ما ظرفيت اين را داريم كه در شرايط دشوار كنار هم قرار گرفته و راه حل پيدا كنيم و مهمتر از همه با استفاده از ديدگاهها و طرح هاي نخبگان؛ چالش ها و آسيب هاي موجود جامعه را شناسايي، فرصت ها را تحليل و در نهايت به يك نقشه راه براي كاهش مشكلات دست مي يافتيم. قرار نبود طرح و يا ساختاري از پيش ساخته شده بر مردم تحميل شود، حد اقل تحليل ذهني من اين بود كه مردم تعريف كنند كه آيا برنامه هاي آينده جنبش با همين شوراي عالي قابل مديريت است يا ساختار برايش تعريف شود. چگونگي اين ساختار، امكان يا عدم امكان ايجاد آنرا همه بايد با تحليل دقيق در همين كنگره به نتيجه ميرسيدند.
ج: با توجه به درك من از وضعيت حاكم در شوراي عالي مردمي كه قبلا تشريح گرديد، راه حل آبرومندانه نيز همين بود كه پيش از اينكه صف آرايي هاي دروني شكل گرفته و رونمايي شود، به نخبگان جامعه فرصت داده ميشد تا براي تداوم مقتدرانه جنبش روشنايي راه حل پيدا كنند با اين كار ما عملا نشان ميداديم كه نه داعيه رهبري در سر داريم و نه در صدد اين هستيم كه جنبش روشنايي را هزينه انتخابات پارلماني و رياست جمهوري بسازيم و نه در صدد سودجويي از جنبش روشنايي هستيم. ما با اين كار الگوي متفاوت تر از احزاب را در دهه هاي اخير به يادگار ميگذاشتيم و نشان ميداديم كه در صدد انحصار جنبش روشنايي و بهره برداري انتخاباتي از آن نمي باشيم.
عده اي به شدت علاقمند برگزاري كنگره بود اما براي عده اي ديگر هيج كدام اين دلايل قناعت بخش نبود و اين نگراني ها را گاهي دسيسه تعبير كردند گاهي توسط نهضت فيسبوكي توطئه نام نهادند.
آخرين انتظار من اين بود كه به مردم اعتماد كاذب ندهيم به صورت دسته جمعي به مردم بگوييم كه وضعيت به خوبي پيش نميرود. اما بر عكس براي عده اي هنوز هم وضعيت قابل نگراني نيست و جنبش روشنايي با وضعيت كاملا مطلوب به پيش ميرود.
فرصت ها براي اينكه جنبش روشنايي را مقتدرتر از پيش بسازيم، گذشت. انتخابات پارلماني پيشرو است و هركس به راه خود ميروند. با توجه به جنجال هاي پيش آمده در مورد جنبش روشنايي و انتخابات پارلماني حالا برگزاري كنگره هم عملاً امكان ناپذير شده است.
فقط در اين ميان، جنبش روشنايي به وسیله اي براي رسيدن به نام و نان، سیاست و وکالت براي عده اي تبدیل شده و در همه برنامه ها حتي شايد در تبليغات انتخابات پارلماني عنوان جنبش روشنايي و عضويت ارشد شوراي عالي مردمي را وسيله تبليغات انتخاباتي خود قرار دهند. فراتر از آن حتي ممكن است كه موضوع مسير برق ٥٠٠ كيلو ولت شبيه داعيه ولايت جاغوري و مشكل كوچي در تعاملات انتخابات رياست جمهوري هم به خاطر جلب آراي مردم بحيث يك ابزار به كار گرفته شود. اما در جانب مقابل تعداد ديگر كه شهرت و جايگاه و فرصت هاي لازمه را نيز داشتند، هزينه هاي كلان سياسي پرداخت كردند.
با وجود همه اين چالش ها شخصاً دو راه بيشتر نداشتم يا ميرفتيم به سمت جنجال و جامعه چند پارچه هزاره بيشتر دچار پراكندگي ميشد يا با تلخي تمام سكوت پيشه ميكردم. بيش از يك سال است كه در مورد جنبش روشنايي با تلخي تمام سكوت پيشه كرده ام و بيش از يك سال است كه در جلسات شوراي عالي مردمي حضور و اشتراك نداشته ام.
با تأسف بايد گفت كه تجربه عدالت خواهي در دوسال اخير نشان داد كه هرسياست مداري كه براي مطالبات عدالت خواهانه مردم مبارزه كرده ، بيشتر دشنام و تهمت شنيده و هركسي كه منفعت شخصي را ترجيح داده و در قبال سرنوشت جمعي بي تفاوت بوده، ازگزند تهمت و دشنام نيز در امان مانده اند.
در آخرين تحليل براي مطالبات حق طلبانه مردم، پرداختن هر نوع هزينه سياسي براي من قابل قبول و ارزشمند است اما اگر نتيجه مبارزه من، افزايش چند داعيه دار ديگر براي رهبري هزاره ها بر شمار رهبران قبلي باشد، درآنصورت تجديد نظر و تعمق بيشتر براي من يك امر حتمي است.
در سوم اسد ١٣٩٥ نه بر اساس محاسبه سياسي بلكه بر اساس يك احساس صرفاً بشر دوستان وارد ميدان مبارزه شدم. حالا كه داعيه داري جنبش روشنايي تبديل به موضوع مورد منازعه شده و اختلافات دروني ممكن است جامعه ما را تكه تكه كرده و در سطح جامعه تبديل به نفاق اجتماعي گردد، در نفاق اجتماعي نقش نميگيرم و واضح بيان ميكنم كه با همه هزينه هاي سياسي و زحماتي كه در اين مسير متقبل شده ام، داعيه داري جنبش روشنايي را به بقيه اعضاي ارشد و غير ارشد شوراي عالي واگذار كرده و ادعاي داعيه داري جنبش روشنايي را هم نخواهم داشت.
با تشريح بخش كوچكي از چالش ها خواستم از يك طرف ديدگاه خود را در مورد جنجال هاي مرتبط به جنبش روشنايي كه اين روز ها بحث داغ فضاي مجازي است، بيان كنم و از طرف ديگر اين متن شايد سبب شود كه در مورداعتماد كاذب كه در رابطه به تغيير سرنوشت هزاره ها با شعارهاي كلان خلق شده ، تحليل عميق تر صورت بگيرد و واقعيت هاي تلخ موجود در جامعه با دقت بيشتر مورد ارزيابي قرار گيرد.
در اخير به كساني كه منصفانه و بيطرفانه به قضاوت مي پردازند، فراخوان ميدهم كه اين موضوع را دقيق ارزيابي كنند كه چندين نفر از چهره هاي شناخته شده و دلسوز كه عضو شوراي عالي مردمي بودند و در روز هاي دشوار بعد از فاجعه دهمزنگ نيز زحمات فراوان كشيدند، چرا مدت زيادي است در شوراي عالي حضور ندارند؟؟ روشنفكران و اساتيد دانشگاه كه حاميان جدي جنبش روشنايي بودند، فعلا چرا حمايت نميكنند؟ جواب اين سوال در يك قضاوت بيطرفانه و منصفانه، حكايتگر ريشه اصلي مشكل خواهد بود.
" شاه گل رضايي، ميزان ١٣٩٧ "
# نوت: متن ضميمه در عكس قسمتي از مقاله ماه حوت ١٣٩٦ به مناسبت سالياد شهادت رهبر شهيد است كه در صلصال نشر شده است.