نبی احمدی یکی از اعضای ارشد شورای عالی مردمی جنبش روشنایی

به نام خداوند دانایی و روشنایی!

نقدی بر کتاب "پاسخ های من" افشای رازهای پشت پرده حادثه خونین دوم اسد
جنبش روشنایی خیزش و حرکت بزرگی در راستای مبارزه با تبعیض سیستماتیک و تاریخی در کشور می باشد. دقیقاً یک ماه دیگر یعنی 14 ثور این جنبش وارد سومین سال فعالیت علنی و رسمی خود می گردد. هر چند تاریخچه شکل گیری جنبش روشنایی به زمانی قبل تر از این تاریخ یعنی در زمستان 1393 توسط استادان دانشگاه و متخصصین انرژی برق ( معروف به تیم تخنیک) بر می گردد.


این جنبش عظیم و پر خروش مدنی در این مدت کم با فراز و فرودها، ریزش و رویش های زیادی روبرو گردیده و تاکنون از حرکت باز نایستاده و آرمان و اهدافی را که از آوان شکل گیری مد نظرداشت، فراموش نگردیده است. در واقع تاکنون نه طرح بدیل که به طرح فریب معروف شد*، اجرایی گردیده و نه طرح انحراف یافته 500 کیلوولت.


قدر مسلم اینکه این جنبش با این عظمت و گستردگی زوایای پیدا و پنهان فراوانی دارد. ده ها، بل صدها کتاب و مقاله و رساله می توان در این راستا نوشت. نگارش و پرداختن و پژوهش در باره این حرکت تاریخی می تواند درس ها و عبرت ها و تجریبات فراوان و آموزنده برای جامعه ارائه نماید. بررسی نقاط قوت، ضعف، فرصها و چالشها می تواند برای نسل کنونی و آیندگان فواید غیر قابل کتمان و انکاری داشته باشد که با بهره گیری و کاربست آن بر بسیاری از مسائل و مشکلات موجود در جامعه غلبه پیدا کنیم.

 


یکی از کتابهایی که درباره جنبش روشنایی به تازگی توسط یکی از اعضای اسبق شورای عالی مردمی جنبش روشنایی جناب آقای وکیل سعادتی چاپ شده کتابی است تحت عنوان ِ پاسخ های من ( افشای رازهای پشت پرده حادثه خونین دوم اسد). ایشان در این کتاب، سعی کرده در مورد دوم اسد و به قول خودش، رازهای پشت پرده جنبش روشنایی را افشا و عمومی بسازد. آقای سعادتی سیاستمداری زیرک، پرتلاش، جدی و با انگیزه است. در طول مدت کوتاهی که با جنبش روشنایی همراه وهمنوا بود، جزو فعالترین و پرتلاش ترین عضو شورای عالی محسوب می گردید.


کتاب ایشان دارای نکات و معلومات ارزشمند و تاریخی است. لذا ارزش مطالعه و نقد را دارد. ایشان با اینکه عضو حزب خلیلی می باشند و در آن حزب اصل بر فرد محوری و نه خرد جمعی است، اما جناب سعادتی علیرغم سانسور و جانبداری، اعترافات خوبی نیز نموده و زوایای پنهانی را گشوده که مهم و قابل توجه است.


وکیل سعادتی در ابتدای کتاب در صفحه 22 کتابش می نگارد که هدف او انگیزه خوانی افراد نیست. آنچه را مستقیم دیده و شنیده را به رشته تحریر می آورد. اما باربار در جاهای مختلف کتاب، ایشان انگیزه خوانی کرده و اعضا و همکارانش را متهم به عبور از رهبران سنتی، رهبر شدن، مطرح شدن و به قدرت رسیدن متهم می کند. همچنین فکت هایی که آورده مستدل و مستند و دقیق نیستند؛ بلکه فرافکنی به نظر می رسد. او درباره هدف و وسیله بودن تظاهرات و مذاکره بسیار بحث کرده و در این رابطه نیز با پیشداوری و برساخته های ذهنی اش اکثر اعضای شورا را متهم به این می کنند که تظاهرات برای آنان هدف بود نه وسیله. در حالی که جناب استاد خلیلی چند روز مانده به تظاهرات 27 ثور 1395موقع آمدن به مسجد باقرالعلوم، از مسجد شهرک حاجی نبی( مسجد نبی اکرم) با جمعی از وکلا و شخصیت ها از جمله استاد محقق و آقای بهزاد؛ در سخنرانی کوتاهش گفت: " مذاکره یعنی چه؛ گپ مشخص است" حرف دقیقی بود. حکومت می گفت دو جمع دو می شود شش و ما و تمام دنیا می گفتیم و می گوییم چهار می شود. در ضمن حکومت هر روز یک بازی در می آورد؛ یک روز از استادان دانشگاه از جمله از بنده نیز دعوت کردند که شما جزو استادان نخبه کشور هستید، فردا فلان ساعت با رئیس جمهور نشست خواهید داشت. شورای امنیت با صرف پولهای اپراتیفی کلان، صدها نفر را به عنوان فیسبوک چلونکی( کاربران مزدور ) استخدام کرده و علیه جنبش از آنان کار می گرفتند. مقامات سکتورهای مربوطه، در رسانه ها و مناظره ها فقط و فقط متوسل به فریب و دروغ می شدند و حرفی برای گفتن نداشتند.


نکته دیگری که بسیار مهم بود و ایشان یادی از آن نکرده اینکه محقق و دانش وقتی به مسجد رسول اکرم در غرب مصلا آمدند، اذعان کردند که تحت فشار سفارتخانه ها هستند و چند سفیر را دیده اند و قرار است بعد از جلسه نیز ببینند. سفرای هند، ایران و آلمان ظاهرا به آنها هشدار داده بودند که مابین دولت و جنبش، بدون در نظر داشت حق و ناحق طرفدار حکومت هستیم. البته در چندین دیدار که در تعدادی از آنها بنده نیز حضو داشتم، هم مقامات سفارت امریکا و هم انگلیس و هم نمایندگی سازمان ملل و اتحادیه اروپا به صراحت گفتند که ما در این امور هرگز مداخله نمی کنیم. در قضیه دستگیری علیپور نیز استانکزی رئیس امنیت ملی ادعا کرد که امریکایی ها ایشان را دستگیر کرده، اما با تماسی که با مقامات ناتو گرفته شد؛ آنها رسما اعلام کردند که در دستگیری نقشی نداشتند اما در آزادی آری. فردای آن روز ناتو تویت زد و سخنگوی ناتو رسما اعلامیه صادر کرد و واشنگتن پست، مقاله ای به طرفداری و محکومیت حکومت نگاشت؛ " دستگیری فرمانده ضد طالبان، ملتی سرفراز و دولتی ناتوان".


با این وجود این را هم بایستی پذیرفت که جنبش روشنایی وقتی در واکنش به فیصله قبیله گرایانه و تبعیض آمیز کابینه در 11 ثور 1395 آغاز به کار کرد، شورای عالی مردمی را در یک وضعیت اضظرار و از سر ناگزیری ایجاد کرد و چون از احزاب، جریانات، طیف ها و روند های متفاوتی بودند؛ اختلافات و تنش ها و کشمکش ها نیز طبیعی بود. در واقع جنبش روشنایی برای اتحاد و همسویی و وحدت هزاره ها شکل نگرفت؛ بحث بر سر یک داعیه بود که همه را از هر قشر و طیف و جریانی گرد هم جمع و وقتی شرایط سخت و نفس گیر و فرسایشی و طولانی شد. تعداد کثیری راهشان را جدا کردند؛ عده ای هم ماندند و از درون به تخریب شروع نمودند.**


مسئله ی دیگری که مهم است و سعادتی سعی کرده به آن نپردازد، اینکه چرا کار به اینجا رسید؟ چرا ملت به خیابان ها آمدند و چرا اعتراضات خیابانی؟! پرواضح بر می خوریم و درمی یابیم که رهبران ما در 14 سال گذشته درست کار نکردند و فرصت های طلایی را در عصری که پول های کلانی به کشور سرازیر شده بود و جامعه جهانی حمایت قاطع و گسترده ای داشت، از دست دادند. باید بگوییم که استادان دانشگاه یا همان کمیته تخنیکی عضو شورای عالی مردمی قبل از شکل گیری جنبش روشنایی به رهبران و مقامات مردم ما واضح گفته بودند که این مسئله را خیابانی نکنید، در پستوهای ارگ و سپیدار حل کنید. چون اسناد و مدارک و مباحث تخنیکی و علمی بسیار واضح و روشن است. در قدم اول با دانشی که اشرف غنی دارد و رای بلندی که هزاره ها به داکتر عبدالله داده و نیز سواد و دانش استاد دانش و قاطعیت استاد محقق و منفعت کلان ملی که این پروژه برای کل مردم کشور دارد بعید است که منجر به تنش و تظاهرات و اعتراض ها گردد. پس از گذشت بیشتر از یک سال در 11 ثور فیصله ضد ملی و فاشیستی اش را رسمی و علنی کرد و اعتراضات و به خیابان ها آمدن ها آغاز گردید. اگر سیاسیون ما اتوریته و بازیگری سیاسی را درست یاد می داشتند و کمی قاطعیت به خرج می دادند، گپ به تظاهرات و اعتراضات خیابانی نمی رسید.


لذا به طور قطع تظاهرات هدف نیست، اما مذاکرات هم مستلزمات خود را دارد؛ شرایط و بستری می خواهد. درشب دوم اسد آخرین حرف آقای سعادتی این بود که " استاد را قول نمی دهم اما خودم فردا در تظاهرات شرکت می کنم" این یعنی چه؟! یعنی که دل با شما اما عقل سنجشگر و منفعت گرا در سوی دیگر. او در جدال بین دل و عقل، در نهایت با دشواری به سمت منفعت و حزب می رود، زیرا به گونه عمیق درک کرده بود که ایستادن تمام قد در مقابل حکومتی که تمام قد در برابر این داعیه ایستاده چقدر هزینه بردار و دشوار و نفس گیر است.


نکته بعدی اینکه باید بین مبارزه و سیاست فرق قایل شد؛ مبارزه یعنی اینکه شما به آرمان و اهداف تان می اندیشید و تمام زندگی تان را در آن راستا عیار می سازید. اما سیاست و بازیگری سیاسی یعنی اینکه خط قرمز شما تنها منفعت و منافع شخصی و باندی تان است و بس. لذا خط قرمزها و جنگ دادن سر با فولاد در دنیای سیاست، شعار است و فاقد ضمانت اجرایی.


گپ دیگری که وکیل گرامی به آن هیچ اشاره ای نکرده و قبل از دوم اسد به دغدغه ذهنی اش بدل شده بود و بارها از آن یاد می کرد و یک بار در سفارت امریکا نیز از مقامات سفارت پرسید، اینکه آیا ایمیلی که به استاد خلیلی از طرف سفارت آمریکا آمده موضع رسمی سفارت است؟! آن مقام نیز در جریان نبود و توجهی نیز نکرد، اما خلیلی و حزب اش آن را جدی گرفته بود. اما آن ایمیل از سوی یک کارمند افغانی سفارت زده شده بود و از آقای خلیلی خواسته بود که علیه دولت قرار نگیرد.


مبحث دیگری که باید بدان اشاره کرد و ایشان درست به آن نپرداخته اینکه تیم تخنیک به دو قسمت تقسیم شد و خواست که با دو طرف موافق و مخالف بنشینند و از تفرقه و جدایی جنبش را نجات دهند؛ آنان مطابق فیصله شورا مبنی بر اینکه حکم با این شرایط قابل پذیرش می باشد و بس؛ همه را راضی کردند که اگر حکم از سوی دولت بدون تغییر آمد بدون بهانه ای می پذیریم، این حرف را تمام اعضا چه موافق تظاهرات و چه مخالفان قبول کردند. شب دیر وقت وقتی حکم آمد طوری که آقای سروش و خود سعادتی هم نگاشته است، دارای اشکالات جدی بود. آقای امینی و دوستان وقتی آن را خواند گفت خلاف فیصله شوراست و غیر قابل پذیرش. یعنی چه؟! یعنی اگر آن متن بدون تغییر و خط خوردگی می بود، تظاهرات بالاتفاق بدون حرف و حدیثی لغو می شد. لذا اینکه انگیزه خوانی کنیم که عده ای عاشق و دلباخته تظاهرات بوده و آن را هدف می پنداشته ادعایی است نادرست و ناصواب. " گرچند با کارهای نادرستی که در گذشته رهبران به اصطلاح سنتی ما کرده بودند، شاید برخی از دوستان ما در شورای عالی بدشان نمی آمد که جای آنها را بگیرند؛ اما این نیز درست و منطقی و راه حل نبود ".


حکم ها در ختم کتاب آمده است؛ گویی در یک مکتب یا لیسه نوشته شده باشد. هرگز به حکم نمی ماند. همچنان لازم به ذکر است که قبل از این سابقه نداشت که مخالفان حکومت، همسو و در راستای منافع حکومت دست به انتحار و انفجار بزند. کسی هیچ کسی تصورش را هم نمی کرد که گروه های تروریستی گارد و حامی دولت شوند. طوری که در کتاب نیز آمده، یک روز قبل از تظاهرات مقامات امنیتی آمدند و خواهش کردند که ده مسیر را به یک مسیر کاهش دهید، ما نیز قبول کردیم و آنها گفتند حالا صد فی صد امنیت شما تامین است.


لازم است در این بخش اشاره ای به دیدگاه و نگرش داکتر مدبر داشته باشم؛ ایشان ده روز یا کمتر و بیشتر مانده به روز تظاهرات دوم اسد، دیداری داشت با تیم تخنیک؛ مدبر گفت چون شما را صادق و غیر سیاسی و غیر وابسته یافتم، صادقانه با شما مطالبی را در میان می گذارم؛ " .واقعیت این است که ما از داعیه حمایم کردیم و خواهیم کرد، اما چون من شناخت زیادی از دولت و نخبگان و بزرگان پشتون دارم، کُنه مسئله این است که این قضیه آن قدر برای پشتون ها حیثیتی شده که حاضرند دولت سقوط کند اما لین برق را نمی گذارند از مسیر اصلی اش بگذرد، این حقیقت تلخی است. لذا مخالف تظاهرات در تاریخ تعیین شده هستیم و خوب است قدری به تاخیر بیاندازیم". آقای خلیلی سیاسی تر و دیپلماتیک تر اصرار به تعویق داشتند. آقای شفق حرفی از خود نداشت و حرف این دو را تایید می کرد.


هر قدر به روزهای دوم اسد و تظاهرات نزدیک تر می شدیم فشار و اضطراب و نگرانی ها افزایش می یافت؛ اینکه چه کنیم، آیا فقط آنها حیثیت دارند و همه چیز تنها برای قومی که خود را درجه یک می داند حیثیتی می شود؟ تا کی این وضع را تحمل کنیم؟ آیا طبق آنچه عزیز رویش و عده ای دیگر که معتقد بودند که دیگر زورمان نمی رسد، تسلیم شویم و هر کسی برود پی کار خودش، شتر دیدی ندیدی. دقیقا مثل شبها و روزهایی که مقاومت غرب کابل به رهبری شهید مزاری با آن مواجه شده بود؛ گروه طالبان از یکسو، شورای نظار، سیاف و... از سویی هم پول و سلاح و مهمات هم باقی نمانده است.
حال پس از حدود سه سال، وقتی نگاهی به گذشته می اندازم، وقتی عملکرد ها و کنشها و واکنشهای مان را بررسی و وارسی می کنم و اینکه ما مردم چرا در طول تاریخ بخصوص دو قرن اخیر نتوانسته ایم قدرتمند و مقتدر شویم که حداقل نگذاریم حق مان را بخورند و بر ما ستم روا ندارند. برداشت و درک من از تاریخ و درسها و عبرت هایش این است که در کنار بسیاری از نقاط منفی که داریم یک مسئله بسیار مهم و اساسی است اما ما آن را جدی نگرفته ایم. اگر می خواهیم سیاست کنیم باید به استقلال مالی برسیم، مارکس دقیق تر از هرکسی این مسئله را درک کرده که اقتصاد زیربناست. وقتی نان از خود نداشتی، فرمان هم در دست تو نیست. ما همه چیز داریم، اما اولویت و ضرورت این بخش و این بعد دارد؛ باقی ابعاد ساخته خواهد شد. اما اینکه چگونه و به چه شکل و با چه ظرفیت و با چه مکانیزم و اینکه آیا جامعه ی ما به آن بلوغ و رشد و آگاهی رسیده؛ شاید قدری زود باشد. اما باید دیر یا زود از جایی آغاز کرد.


جنبش روشنایی در قضیه مالی بسیار دست آورد کلانی داشت و با 600 هزار دالر کارهای بزرگی انجام داد و بعد از دو سال برای اولین بار گزارش مفصل و دقیق مالی را در طول تاریخ کشور نشر کرد. اما عده ای کوته نگر و عقده ای به خاطر حسادت و رقایت و بی ظرفیتی این سند افتخار تاریخی را کم رنگ و بدرنگ جلوه داد.


و حرف آخر اینکه معمولا در هر جامعه ای 99 درصد برای خویشتن خویش کار و فعالیت می کند، یک درصد یا کمتر از آن که می توان آنها را طیف تحصیلکرده، نخبه یا روشنفکران جامعه نامید نه تنها برای خود که برای دیگران و برای سعادت و بهروزی کل جامعه فعالیت می کند.
جنبش روشنایی به طور واضح و روشن ظرفیت و قابلیت و جسارت و دور اندیشی آن یک درصد جامعه را آشکار ساخت؛ با تاسف تحصیلکردگان و چیزفهم ها و روشنفکران ما نقاظ ضعف و ایراد های اساسی و جدی دارند. آنان، به شدت محافظه کار، قدرت پرست، فرصت طلب، خودخواه، تافته جدا بافته از جامعه و سیاستهای کلان؛ سیستم چرخش نخبگان را با مشکلات بنیادی مواجه ساخته و یاس و سرخوردگی و ناامیدی را از این نسل و این طیف ها به بار آورده است. آنان تا کنون یک چشم انداز و یک دیدگاه مشترک برای برون رفت از مشکلات و مسائل نرسیده اند و این تشتت و پراکندگی در حل مسائل باعث شده وضعیت هر روز بدتر از دیروز شود. فقط تبعیض گرایان و ستم پیشگان مقصر نیستند، ما هم مقصریم؛ با نگاهی به رفتار و کنش و واکنش های مان و نقد و بررسی دقیق و عبرت و درس آموزی از آن می تواند موثر و مفید باشد.


پ. ن: در فرصتی مناسب کتابی جامع تر و مستند خواهیم نگاشت، زیرا تیم تخنیک جنبش روشنایی مسوول گردانندگی جلسات شورای عالی بودند و تمام فیصله ها معمولا با تاریخ و امضا در اختیار آنان می باشد. آنان مستقلانه و غیر سیاسی و غیر جانبدارانه؛ برای تاریخ این مهم را رسالت خود می داند.


* نوشته کوتاهی از من درباره طرح بدیل " چرا طرح بدیل را طرح فریب می گوییم" موجود است که جزییات بیشتر را می توانید در آنجا بخوانید.
** همچنین برای بررسی اوضاع جنبش بعد از دوم اسد، می توانید به نوشته ی دیگری از اینجانب" انشعابات در جنبش روشنایی" مراجعه کنید.
محمد نبی احمدی
کابل، 14 حمل 1398