تاریخ انتشار: 
1398/01/13
اِچه تِمِلکوران
 
برگرادان: عرفان ثابتی
 
در سال 2011، در اوج بهار عربی، هزاران نفر در میدان تحریر شعار می‌دادند: «نان! کرامت! آزادی!» من تنها در میان جمع ایستاده بودم و به کارگر میان‌سالی فکر می‌کردم که ده سال قبل در بوئنوس آیرس به من گفته بود چرا او و همکارانش در دوران فروپاشی اقتصادی آرژانتین، کارخانه‌ای را اشغال کرده بودند. او تند و تند دلایلی مثل گرسنگی، فقر و نابرابری را برمی‌شمرد. اما ناگهان لحنش تغییر کرد: «و]دلیل دیگر این که[رئیس هیچ‌وقت به ما سلام نمی‌داد، و با این کار کرامت ما را نقض می‌کرد.»

کرامت واژه‌ای مبهم، و مفهومی پیچیده‌تر از آن است که در قرارداد اجتماعی بگنجد یا یک جنبش سیاسی جدید آن را مطالبه کند. اما بهترین کلمه‌ای است که نشان می‌دهد خشم فقرا تنها ناشی از دست و پنجه نرم کردن با مشکلات اقتصادی نیست. مورد تمسخر و بی‌احترامی قرار گرفتن تحمل فقر را دشوارتر می‌کند. این را چه کسی به من آموخت؟ مادر مجرد چهار فرزند که در یکی از فقیرترین محله‌های استانبول، بر فراز تپه‌ای مُشرف به تنگه‌ی بُسفُر، زندگی می‌کرد. وقتی می‌گفت بچه‌هایش بعضی شب‌ها گرسنه می‌خوابند، خشمگین نبود؛ وقتی عصبانی شد که یادش آمد که رئیسش با استهزاء به او گفته «در عوض، از منظره‌ی دریا لذت می‌بری.» او هم در جواب گفته بود، «آره، برای شام نون رو توی دریا تیلیت می‌کنیم!» و شغلش را ترک کرده بود. وقتی این را می‌گفت، غرور در چهره‌اش نمایان بود. فهمیدم که گاهی-حتی اگر گرسنه باشیم- دفاع از کرامتِ خود از نان شب هم مطبوع‌تر است.

زمانی نه چندان دور، میدان تحریر در قاهره، میدان گزی در استانبول، میدان پوئِرتا دِل سول در مادرید و جاهای دیگر محل اعتراض و ابراز امیدواری نسبت به جنبش‌های دموکراتیکِ پیشرویی بود که هدفی جز بازسازی سیاست و احیای کرامت مردم نداشتند. این جنبش‌ها با خشونت سرکوب شدند یا]از آرمان‌های خود عدول کردند و[در سیاست متعارف جهانی جذب شدند.

حالا، بار دیگر، میلیون‌ها نفر در سراسر جهان سرگرم اعتراض‌اند. اما حال و هوا و پیام عوض شده است. این بار معترضان خواهان آن‌اند که دیگران به «حقایق» آنها و انتخاب‌های سیاسیِ تفرقه‌انگیزشان احترام بگذارند. مبارزه برای کرامت جای خود را به تأکید ستیزه‌جویانه بر غرور و افتخار داده است-افتخار به ملت یا نوع خاصی از «مردم».

تفاوت میان «کرامت» و «غرور» از زمین تا آسمان است. و همین تفاوت عامل اصلیِ آشفتگی کنونی در اخلاق و سیاست جهانی است. کرامت یکی از نیازهای ذاتیِ انسان است و به عشق به انسانیت ربط دارد. اما غرور فریبنده است و با برتری‌طلبی و میل به تأیید و تصدیق انحصاری ارتباط دارد. غرور تفرقه‌انگیز است. اما وقتی مردم به اندازه‌ی کافی مستأصل باشند، سیاستمداران به آسانی می‌توانند نیاز به کرامت را به هیاهوی انتقام‌جویانه درباره‌ی غرور تقلیل دهند. این همان کاری است که پوپولیست‌های راست‌گرا انجام می‌دهند.

خطرناک و مایه‌ی تأسف است که پوپولیست‌های راست‌گرا و مستبدانی مثل دونالد ترامپ، ویکتور اوربان، رجب طیب اردوغان و ژائیر بولسونارو دارند به خشم مردم سمت‌وسو می‌دهند و از آن سوءاستفاده می‌کنند. آنها به روزنامه‌نگاران، دانشمندان و سیاستمداران متعارف اشاره می‌کنند و می‌گویند: این‌ها همان‌هایی هستند که کرامت مردم را نادیده گرفته‌اند. این رهبران معمولاً خودشان هم به طبقه‌ی ممتاز و مرفه تعلق دارند اما به مردم چنین می‌قبولانند که نخبگان حاکم را به زانو درخواهند آورد و کرامت مردم را احیا خواهند کرد. به همین دلیل است که در تجمعات هواداران ترامپ و تظاهرات طرفداران برگزیت، چهره‌ی فقرا از خوشحالی برق می‌زند و قبراق و سرِحال به نظر می‌رسند. آنها دوباره دارند تواناییِ مخالفت با دنیا را پیدا می‌کنند، دنیایی که دهه‌هاست تسلیم سرمایه‌داری شده و پذیرفته است که «هیچ آلترناتیوی وجود ندارد.»

برگزیت تجارت آزاد را تهدید می‌کند، و سیاست ترامپ مبنی بر حمایت از محصولات داخلی، اولین اصلِ اقتصاد نئولیبرال، «لِسه فِر»]عدم‌مداخله‌ی حکومت در معامله میان افراد[، را به خطر انداخته است.

یکی از مفروضات رایج اقتصادی این است که ترس از ضرر مادی و میل دائمی به جلب منفعت بیشتر، مهم‌ترین عامل بهبود عملکرد انسان است. اما روان انسان-عجیب و غریب‌ترین پدیده‌ی دنیا- به معنا هم نیاز دارد. (همان طور که در داووس دیدیم) حالا حتی سرسخت‌ترین هواداران نظام سرمایه‌داری هم می‌دانند که سازوکارهای اقتصادی نئولیبرالیسم معیوب است، روایت اصلی‌اش در حال فروپاشی است و دیگر الهام‌بخش نیست. در همین حال، مردم گوشه و کنار جهان از نقض کرامت رنج می‌برند و از این که آنها را فریب داده‌اند، عصبانی هستند. به همین علت، در به در به دنبال راه‌‌حل‌های سهل‌الوصول می‌گردند، به دنبال کسی که بتوانند خشم خود را سرش خالی کنند، و کسی که بتوانند به او امید ببندند. آنها حاضر و آماده‌اند تا از قهرمانان جدیدی که به آنها وعده‌ی عظمت می‌دهند، پیروی کنند.

پیروی از قهرمانی که آنها را به یاد قدرت بشریِ اساسیِ خودشان می‌اندازد چنان شادی‌آفرین است که حاضرند هر چیزی را در راهش فدا کنند. این امر به بخش پیچیده‌ای از روان آدمی ربط دارد که نظام اقتصادیِ حاکم مدت‌ها آن را نادیده گرفته است؛ حالا این نیاز انسانی همان نظامی را تهدید می‌کند که به آن شکل داده است: برگزیت تجارت آزاد را تهدید می‌کند، و سیاست ترامپ مبنی بر حمایت از محصولات داخلی، اولین اصلِ اقتصاد نئولیبرال، «لِسه فِر»]عدم‌مداخله‌ی حکومت در معامله میان افراد[، را به خطر انداخته است.

شمار اندکی از رهبران به طور علنی با ناسیونالیسم و برتری‌طلبیِ ملی مقابله کرده‌اند. تنها معدودی از آنها حاضرند که فعالانه از امکان ایجاد دنیایی بهتر حرف بزنند و بگویند که آلترناتیوی وجوددارد، آلترناتیوی نه مبتنی بر غرور انتقام‌جویانه بلکه مبتنی بر کرامت انسانیِ مسالمت‌آمیز. محبوبیت الکساندریا اوکاسیو-کورتِز، ستاره‌ی جدید چپ‌گرایان در عرصه‌ی سیاست آمریکا و جوان‌ترین زن عضو مجلس نمایندگان در تاریخ این کشور، ناشی از همین است. او سیاستمداری کمیاب است و می‌داند که مبارزه تنها بر سرِ نابرابریِ مادی نیست.

وقتی سرگرم تماشای ویدیوی یکی از سخنرانی‌های او بودم، «توافق‌نامه‌ی جدید اروپا» را که اخیراً منتشر شده است، ورق زدم. این تنها سند سیاسیِ متقنی است که تا کنون الگوی اقتصادی جدیدی برای اروپا ارائه کرده است. این سند که توسط جنبش «دموکراسی در اروپا»، به رهبریِ یانیس واروفاکیس، وزیر پیشین داراییِ یونان، تهیه شده به اهدافی همچون دموکراسی، شفافیت و کثرت‌گرایی اشاره می‌کند که هیچ آدم عاقلی با آنها مخالف نیست. اما در این بیانیه از روان انسان یا کرامت بشری اثری نیست. بنیان‌گذاران این جنبش از بین‌المللی‌کردن مخالفت با نظام حاکم، حمایت از برنی سندرز، سناتور آمریکایی، و وجود آلترناتیو حرف می‌زنند اما برای من-به عنوان یکی از حامیان این جنبش- معلوم نیست که چرا از کرامت انسانی سخن نمی‌گویند، همان کلمه‌ای که سبب می‌شود برق خوشحالی در چهره‌ی فقرا بدرخشد.

همان طور که در ترکیه، آمریکا و بخش‌هایی از اروپا دیده‌ایم، پوپولیست‌های دست‌راستی تفکر عقلانی را مختل می‌کنند و با ایجاد جنبش‌های پوپولیستی مردم را بسیج می‌کنند. اپوزیسیون صرفاً به این بسنده می‌کند که از موضع دفاعی متلک بگوید اما این واکنش به نفع پوپولیست‌ها است. آنها نهادها را برمی‌چینند و سرانجام شکل و شمایل تازه‌ای به کشور می‌دهند تا بتوانند از جنون سیاسی، بی‌دردسر بهره‌برداری کنند. این مشکلی جهانی است و راه‌حلی جهانی می‌طلبد. محافظت از کرامت انسانی در برابر غرورطلبیِ خطرناک پوپولیست‌ها و در عین حال مقابله با نظام اقتصادیِ حاکم بر جهان، محتاج همبستگی شدید است.

Resorce:

 
 

اچه تملکوران روزنامه‌نگار ترک و نویسنده‌ی کتابچطور کشوری را از دست بدهیماست. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Ece Temelkuran, ‘From Tahrir to Trump: nationalism has hijacked the hope of the people’,The Guardian, 14 February 2019.